Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cooling period
U
زمان انتظار
wait time
U
زمان انتظار
waiting time
U
زمان انتظار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
immediate
U
پردازش داده پس از ایجاد آن و نه انتظار برای پاس ساعت یا زمان سنگرون
awaiting aircraft availability
U
زمان انتظار درخط تعمیر
to have arrived
[expected moment]
U
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
Other Matches
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
U
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
attending
U
انتظار کشیدن انتظار داشتن
attend
U
انتظار کشیدن انتظار داشتن
attends
U
انتظار کشیدن انتظار داشتن
holding position
U
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
waiting position
U
ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presents
U
زمان حاضر زمان حال
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
present
U
زمان حاضر زمان حال
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
expectations
U
انتظار
expectance
U
انتظار
expectancy
U
انتظار
expectantly
U
با انتظار
expectation
U
انتظار
prospecting
U
انتظار
prospect
U
انتظار
anticipation
U
انتظار
ready line
U
خط انتظار
prospects
U
انتظار
prospected
U
انتظار
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
waiting-rooms
U
اطاق انتظار
waiting list
U
لیست انتظار
probable
<adj.>
U
انتظار می رود
presumable
<adj.>
U
انتظار می رود
to look forward to
U
انتظار داشتن
waiting lists
U
لیست انتظار
expectancy chart
U
نمودار انتظار
expectancy table
U
جدول انتظار
to my great surprise
U
برخلاف انتظار من
ante-chamber
U
اتاق انتظار
inopinate
U
انتظار نداشته
expectative
U
مورد انتظار
anticipatory
U
در حال انتظار
waiting room
U
اطاق انتظار
reception room
U
اتاق انتظار
reception rooms
U
اتاق انتظار
wait state
U
وضعیت انتظار
beyond the pale
<idiom>
U
دوراز انتظار
in the cards
<idiom>
U
انتظار داشتن
bide
U
در انتظار ماندن
waiting-room
U
اطاق انتظار
wait state
U
حالت انتظار
half pay
U
حق انتظار خدمت
ante-rooms
U
اطاق انتظار
estimated
<adj.>
U
انتظار می رود
anticipated
<adj.>
U
انتظار می رود
lobbied
U
سالن انتظار
lobbies
U
سالن انتظار
redezvous
U
محل انتظار
rendezvous area
U
موضع انتظار
expected
<adj.>
U
انتظار می رود
anterooms
U
اطاق انتظار
anteroom
U
اطاق انتظار
in prospect
U
انتظار داشته
waiting-room
U
اتاق انتظار
in prospective
U
انتظار داشته
lobby
U
سالن انتظار
error of expectation
U
خطای انتظار
anticipative
U
درحالت انتظار
aspiration level
U
سطح انتظار
standbys
U
حالت انتظار
standby
U
حالت انتظار
beyond one's expectation
U
مافوق انتظار کسی
in prospect
U
مورد انتظار
[در برنامه ]
anticipated inflation
U
تورم مورد انتظار
one anxious week of waiting
U
یک هفته انتظار با نگرانی
anticipated price
U
قیمت مورد انتظار
anticipated profit
U
سود مورد انتظار
intended saving
U
پس انداز مورد انتظار
to look forward to something
U
انتظار چیزی را داشتن
expected frequency
U
فراوانی مورد انتظار
sales expectations
U
فروش مورد انتظار
means end expectation
U
انتظار وسیله- هدف
point spread
U
امتیاز قابل انتظار
suit up
U
ذخیره در انتظار بازی
look forward
U
انتظار چیزی را داشتن
on deck
U
در انتظار نوبت شنا
tempo stroll variation
U
واریاسیون صبر و انتظار
likly
U
انتظار داشتنی مناسب
nonpay status
U
حالت انتظار خدمتی
expected value
U
ارزش مورد انتظار
expected price
U
قیمت مورد انتظار
product life expectancy
U
عمر مورد انتظار محصول
await
U
منتظر شدن انتظار داشتن
speculate
U
انتظار سودو زیاد داشتن
awaited
U
منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting
U
منتظر شدن انتظار داشتن
awaits
U
منتظر شدن انتظار داشتن
expect
U
انتظار داشتن منتظر بودن
expected
U
انتظار داشتن منتظر بودن
waits
U
انتظار کشیدن معطل شدن
waited
U
انتظار کشیدن معطل شدن
wait
U
انتظار کشیدن معطل شدن
speculating
U
انتظار سودو زیاد داشتن
profiteer
U
فردیکه انتظار سودزیاد دارد
speculates
U
انتظار سودو زیاد داشتن
speculated
U
انتظار سودو زیاد داشتن
profiteers
U
فردیکه انتظار سودزیاد دارد
to look forward expectantly to the future
U
با انتظار به آینده نگاه کردن
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
expects
U
انتظار داشتن منتظر بودن
expecting
U
انتظار داشتن منتظر بودن
promises
U
نوید انتظار وعده دادن
promise
U
نوید انتظار وعده دادن
par for the course
<idiom>
U
تنها چیزیکه انتظار داشته
intended investment
U
سرمایه گذاری مورد انتظار
fractional antedating goal response
U
خرده پاسخ انتظار هدف
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
envisage
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
a further 50 are in prospect
U
۵۰ تای دیگر مورد انتظار هستند
envisaging
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
I look forward to receiving your reply.
U
من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
central tendency
U
احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
taxi stand
U
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
cabstand
[American E]
U
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
queuing theory
U
نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
taxi rank
[British E]
U
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
envisages
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
ready cap
U
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
deliver the goods
<idiom>
U
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
lounger
U
کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
get away with murder
<idiom>
U
انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth.
U
لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
hangs
U
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hang
U
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
splits
U
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
U
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
mttr
U
متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas..
<proverb>
U
کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
short cycle annealing
U
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time
U
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod
U
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tenses
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
U
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
ring
U
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
station time
U
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
holding point
U
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
zero wait state
U
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
goldie
U
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
ticker
[colloquial]
[watch]
U
زمان
term
U
زمان
thence
U
از ان زمان
clocks
U
زمان ها
contemporaneous
U
هم زمان
time-piece
U
زمان
termed
U
زمان
terming
U
زمان
time
U
زمان
periods
U
زمان
timepiece
U
زمان
period
U
زمان
timed
U
زمان
simultaneously
U
در یک زمان
cycle time
U
زمان
zeitgeist
U
زمان
whene'er
U
هر زمان
coinstantaneous
U
هم زمان
yet
U
تا ان زمان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com