Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
time out of minds
U
زمانی که کسی یاد ندارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
stop
U
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopped
U
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopping
U
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stops
U
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
uptime
U
مدت زمانی که یک وسیله کار میکند و خطا ندارد.
Other Matches
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
U
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
U
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
slice
U
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slices
U
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
he is second to none
U
دومی ندارد بالادست ندارد
uptime
U
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm
U
Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
assembly
U
1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
there is no limit to it
U
حد ندارد
there is no style about her
U
ندارد
it does not weigh with me
U
ندارد
flicker free
U
ی ندارد
he is not of that stamp
U
را ندارد
he is out of huomor
U
دماغ ندارد
hadn't
U
ندارد نبایستی
he has no temperature to day
U
امروز تب ندارد
he has no manners
U
اداب ندارد
Nothing is quite impossible.
U
کارنشد ندارد
It is no trouble at all.
U
زحمتی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
U
مقصودی ندارد
it is a soft snap
U
کاری ندارد
it is nothing out of the way
U
غرابتی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
U
عیب ندارد
it is nothing new
U
تازگی ندارد
it does not matter
U
اهمیت ندارد
his hat cover his fanily
U
هیچکس را ندارد
he hasno notion of going
U
سر رفتن ندارد
he has nothing of his own
U
چیزی ندارد
No problem at all. It is quite all right .
U
مانعی ندارد
he has nostomach for the fight
U
سر دعوا ندارد
it lacks soul
U
روح ندارد
dont mention it
U
اهمیت ندارد
no matter
U
اهمیت ندارد
no object
U
اهمیت ندارد
it is of no weight
U
قدرواهمیتی ندارد
there is no limit to it
U
اندازه ندارد
he has an a. to grind
U
غرضی ندارد
he has no excuse what
U
عذری ندارد
it is well enough
U
عیبی ندارد
Don’t mention it.
U
قابلی ندارد.
There is no market for it in Iran .
U
درایران مصرفی ندارد
she cannot bear heat
U
طاقت گرما را ندارد
it matters little
U
چندان اهمیت ندارد
that in nothing to me
U
برای من اهمیتی ندارد
irons in the fire
<idiom>
U
وقت سرخاراندن ندارد
there is no exception to that rule
U
ان قانون استثناء ندارد
it is beyond recall
U
احتمال لغوشدن ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
U
ربطی به موضوع ندارد
there is no reason
U
هیچ دلیل ندارد
there is nothing for it but to
U
چارهای ندارد جز اینکه
Death keeps no calendar.
<proverb>
U
مرگ تاریخ ندارد.
it is allup with him
U
دیگر امیدی ندارد
it is indifferent to me
U
برای من چه اهمیتی ندارد
he hasno notion of going
U
خیال رفتن ندارد
it is of no moment
U
هیچ اهمیت ندارد
it is of no importance
U
هیچ اهمیت ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
U
صورت خوشی ندارد
it is of little worth
U
چندان ارزشی ندارد
and that is flat(final)!No arguments!
U
چون وچراهم ندارد !
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
U
تقلب عاقبت ندارد
Nothing is impossible .
U
کار نشد ندارد
it takes two to tango
<idiom>
U
[یک دست صدا ندارد]
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
That is quitw O. K. That is fine.
U
هیج اشکالی ندارد
She never gets any gratitude .
U
دستش نمک ندارد
it is not protected by sanctions
U
ضمانت اجرایی ندارد
He cant stand the sight of us.
U
چشم ندارد ما را ببیند
There is nothing to be ashamed lf .
U
( اینکار ) خجالت ندارد
he hasno notion of going
U
میل رفتن ندارد
he means well
U
قصد بدی ندارد
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
he is at a loose end
U
کار معینی ندارد
domains
U
برنامهای که حق کپی ندارد
infinite
U
حلقهای که خروج ندارد.
de facto standard
U
سسهای اعتبار به آن ندارد
That's not so!
U
این حقیقت ندارد!
many hands make light work
<proverb>
U
یک دست صدا ندارد
h does not w.much
U
چندان وزنی ندارد
This does not apply to . . .
U
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
he is indisposed to go
U
میل برفتن ندارد
he is nothing to me
U
بتمن خویشی ندارد
it differs nothing from
U
هیچ فرقی با .....ندارد
crying is useless
U
گریه سودی ندارد
his intentions are good
U
خیال بدی ندارد
domain
U
برنامهای که حق کپی ندارد
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
from immemorial times
U
اززمانی که کسی بیاد ندارد
His knowledge has no limits.
U
دانش اوحد واندازه ای ندارد
His greed knows no limits.
U
حرص وطمع اش اندازه ندارد
His remarks are unfounded.
U
حرفهایش پایه واساسی ندارد
My French is not up to much.
U
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
he does nothing but talk
U
کاری جزحرف زدن ندارد
they are of no historical
U
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
that is nothing like it
U
هیچ شباهتی بدان ندارد
He is on edge. He is restive.
U
آرام ندارد (ناراحت است )
netblock
U
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
there is no occasion for fear
U
ترس هیچ مورد ندارد
e. wear
U
پارچه ایی که مرگ ندارد
there is no p of his going
U
رفتن وی هیچ امکان ندارد
there is no precedent for this
U
این چیز سابقه ندارد
confession and avoidance
U
باط ندارد و اثرش به سوداوست
you are welcome
U
کاری نکردم اهمیت ندارد
It doesnt matter. it is nothing.
U
چیزی نیست ( عیب ندارد )
There is nothing wrong with it.
U
این هیچ ایرادی ندارد.
It isn't anything like her.
U
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
null
U
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
U
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
it is not worth my while
U
نمیارزد برای من ارزش ندارد
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
U
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
it is immaterial
U
ناچیز است اهمیت ندارد
The very idea !
U
معنی ندارد ! ( قبیح است )
it boots not to complain
U
گله گذاری سودی ندارد
It is pointless for her to come here .
U
موضوع ندارد اینجا بیاید
out of one's element
<idiom>
U
جایی که به شخص تعلق ندارد
it does not matter
U
عیب ندارد چیزی نیست
A logical remark has no answer.
<proverb>
U
یرف یساب جواب ندارد .
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
U
سیر از گرسنه خبر ندارد .
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
U
کارش حساب وکتابی ندارد
it is of no use talking
U
سخن گفتن سودی ندارد
He hasnt a mind of his own.
U
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
It is in the bag . It is a dead cert.
U
ردخورد ندارد (حتمی است )
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
U
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
he has no friends
U
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
synchronization
U
هم زمانی
monomial
U
یک زمانی
contemporaneousness
U
هم زمانی
temporal
U
زمانی
time limit
U
حد زمانی
time limits
U
حد زمانی
simultaneeity
U
هم زمانی
synchrony
U
هم زمانی
onetime
U
یک زمانی
sometime
U
یک زمانی
eternity
U
بی زمانی
eternities
U
بی زمانی
time sense
U
حس زمانی
whilom
U
یک زمانی
on
<prep.>
U
در
[زمانی]
timeline
U
خط زمانی
unconditional
U
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
neither fish nor fowl
<idiom>
U
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
monogamist
U
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
He is only half a man .
U
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
Such a thing does not exist at all .
U
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
it is not pervious to reasonov
U
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
There is no disagreement among us.
U
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
it is not true that he is dead
U
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless.
U
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
It doesnt make any difference to me .
U
برای من فرقی نمی کند (ندارد)
It is a case of tit for tat .
U
چیزی که عوض داد گله ندارد
There is no harm in trying.
U
امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
Your proposal has little practical value .
U
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
This is treason, pure and simple.
U
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
There are no vacancies at the hotel.
U
هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He is in a bad way (poor circumstances).
U
وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
U
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
The dilemma has no simple answers.
U
این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
He hasn't had much of an appetite lately.
U
به تازگی او
[مرد]
هیچ اشتها ندارد.
blind letter
U
نامهای که نام ونشان روشن ندارد
completes
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
complete
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
he has no enterprise
U
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
There is no such number.
U
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
Your passport is no longer valid.
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
irreligionist
U
کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
There is nothing to worry about.
U
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There's no reason for concern.
U
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
linear
U
برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
... if you don't mind my asking
U
... اگر پرسش من
[برای تو]
ایرادی ندارد
coram non judice
U
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
the interest of it is gone
U
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
singleton
U
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
they call him mister
U
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
no branch
U
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
no address operation
U
دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
completing
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
sole tenant
U
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
pressure of time
U
فشار زمانی
no longer
U
نه دیگر
[زمانی]
time disorientation
U
گم گشتگی زمانی
time pressure
U
فشار زمانی
time jitter
U
اختلال زمانی
time flutter
U
اختلال زمانی
time fire
U
تیر زمانی
time estimation
U
براورد زمانی
time error
U
خطای زمانی
time division multiplexing
U
تسهیم زمانی
time division multiplex
U
تسهیم زمانی
no longer
U
نه بیشتر
[زمانی]
time fuse
U
ماسوره زمانی
timetabled
U
برنامه زمانی
timetables
U
برنامه زمانی
time preference
U
ترجیح زمانی
clock paradox
U
پارادکس زمانی
time path
U
مسیر زمانی
continuous time
U
با پیوستگی زمانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com