English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
chieftaincy U ریاست قبیله
chieftainship U ریاست قبیله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prefectural U وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture U مقام ریاست دوره ریاست
preside U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
favorite son U نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
presiding U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
phylon U قبیله
phyle U قبیله
tribes U قبیله
phylum U قبیله
tribe U قبیله
caste U قبیله
castes U قبیله
gens U قبیله
sheik U رئیس قبیله
clan U طایفه قبیله
shaman U جادوگر قبیله
chieftain U رئیس قبیله
tribesmen U ایلیاتی هم قبیله
tribesman U ایلیاتی هم قبیله
sheikh U رئیس قبیله
chieftains U رئیس قبیله
tribalism U قبیله گرایی
phylarch U رئیس قبیله
medicine man U پزشک قبیله
detribalize U بی قبیله کردن
clans U طایفه قبیله
detribalization U جدایی از قبیله
sheikhs U رئیس قبیله
sheiks U رئیس قبیله
gallican U اهل قبیله گل
tribesmen U عضو قبیله یا طایفه
intertribal U واقع در میان قبیله ها
detribalize U از قبیله خودجدا شدن
tribesman U عضو قبیله یا طایفه
exogamy U ازدواج با افرادخارج از قبیله
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> U یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
massachusett U نام یک قبیله سرخ پوست
massachusetts U نام یک قبیله سرخ پوست
totemist U معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
totemite U معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
seminole U قبیله سرخ پوست ساکن فلوریدا
eponymy U اشتقاق اسم قبیله یا شخص یاعشیره ازیک کلمه
kaffir U کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
kafir U کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
phratry U درتاریخ یونان واحد قومیت یکی از تقسیمات سه گانه قبیله
superiority U ریاست
directorships U ریاست
administratorship U ریاست
managership U ریاست
chairmanship U ریاست
managerial U ریاست
chairmanships U ریاست
generalship U ریاست
directorship U ریاست
headships U ریاست
headship U ریاست
presidentship U ریاست
principalship U ریاست
superintendence U ریاست
matronhood U ریاست
presidency U ریاست
matronship U ریاست
magistrature U ریاست کلانتری
matronize U ریاست کردن
postmastership U ریاست پست
prefecture U اداره ریاست
superintendence U ریاست مدیریت
to fill the chair U ریاست کردن
patriarchate U ریاست طایفه
patriarchate U ریاست خانواده
to take the lead U ریاست کردن
mayorship U ریاست شهرداری
mayoralty U ریاست شهرداری
vice president U نیابت ریاست
wardenship U مقام ریاست
captainship U ریاست بزرگتری
abbay U ریاست دیر
abbotship U ریاست دیر
captaincy U ریاست بزرگتری
superintends U ریاست کردن
superintendency U ریاست مدیریت
command of execution U ریاست اجرایی
superintending U ریاست کردن
superintended U ریاست کردن
superintend U ریاست کردن
prioship U سمت ریاست دیر
presidentship U مقام ریاست جمهور
speakership U مقام ریاست مجلس
bossy U متمایل به ریاست مابی
the party is led by him U او بر ان حزب ریاست دارد
presidential U وابسته به ریاست جمهور
rectorate U ریاست بنگاه مذهبی
bossiness U متمایل به ریاست مابی
abbatial or abbatical U مربوط به ریاست دیر
You sure have a nerve to ask become a director. U آخر تورا چه ره ریاست
he has passed the chair U ریاست داشته است
presiding U ریاست جلسه را بعهده داشتن
capital U رئیسی ریاست مابانه عمده
directorate U مقام ریاست هیئت مدیره
directorates U مقام ریاست هیئت مدیره
presided U ریاست جلسه را بعهده داشتن
preside U ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair U ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
take the chair U ریاست انجمنی را دارا بودن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
rectorate U مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
bossing U برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses U برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed U برجسته کاری ریاست کردن بر
boss U برجسته کاری ریاست کردن بر
presidency U مقام یا دوره ریاست جمهوری
magistracy U ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
presides U ریاست جلسه را بعهده داشتن
deanship U مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
masterfully U بطور تحکم امیز ریاست مابانه
marshalsea U دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
The presidensial election is the topic of the day. U انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate U حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
superintends U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
rug names U اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
khamseh U خمسه [در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
chairmen U ریاست کردن اداره کردن
chairman U ریاست کردن اداره کردن
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com