English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
residual current state U رژیم جریان مانده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reynold's number U این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
residual current U جریان مانده
transient decay current U جریان مانده میرا
marking current U جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
hards U پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
idle balance U مانده راکد مانده غیرفعال
leakage current U جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
rinsing U پس مانده ابکشی پس مانده
retort residue U ته مانده یا پس مانده قرع
rTgimes U رژیم
regimes U رژیم
regime U رژیم
operating condition U رژیم
operating conditions U رژیم
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
dieted U رژیم غذایی
diet U رژیم غذایی
diets U رژیم غذایی
dieted U رژیم گرفتن
diets U رژیم گرفتن
dieting U رژیم غذایی
dieting U رژیم گرفتن
diet U رژیم گرفتن
saturation state U رژیم اشباع
food program U رژیم تغذیه
ratings U رژیم اسمی
rating U رژیم اسمی
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
space charge limited current state U رژیم بار پیرامونی
royalism U طرفداری از رژیم سلطنتی
capitalism U رژیم سرمایه داری
dietetic U وابسته به رژیم غذایی
dietary U مربوط به رژیم غذایی
sovietization U انطباق با رژیم شوروی
sovietize U مطابق رژیم شوروی کردن
monarchies U سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
monarchy U سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
totalitarianism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
stagnation thesis U تز انحطاط و ورشکستگی رژیم سرمایه داری
totalism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
dietetics U فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
flowed U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver U گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
push pull U وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit U جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
currents U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverts U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverting U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
amps U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
opportunism U به سرعت بر حسب اوضاع سیاسی یا تغییر رژیم وزمامدار
heterodyne U ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor U مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current U جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current U جریان القاء شده جریان تحریک
counter current U جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
runoff coefficient U ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
three phase current U جریان سه فاز جریان دوار
current compensation U کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
current flow U سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current U جریان نشتی جریان خارجی
gresham's law U پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart U انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry U شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter U دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state U حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
recrement U پس مانده
balances U مانده
refusing U پس مانده
riffraff U ته مانده
fag end U ته مانده
recrementitious U پس مانده
leavings U ته مانده
residue U ته مانده
leavings U پس مانده
loose ends U ته مانده
forwearied U مانده
forworn U مانده
deposit U پس مانده
deposits U پس مانده
heel tap U ته مانده
refuse U پس مانده
refused U پس مانده
residues U ته مانده
fordone U مانده
loose end U ته مانده
balance U مانده
residues U پس مانده
residues U مانده
tailing U پس مانده
refuses U پس مانده
heels U پس مانده
residve U پس مانده
residual U مانده
knub U پس مانده
offscourings U پس مانده
outworn U مانده
scraps U ته مانده
draff U پس مانده
remanent U پس مانده
dreg U پس مانده
leftovers U پس مانده
oversize materials rejects U مانده
orts U پس مانده
scum U پس مانده
silt U ته مانده
residual U ته مانده
dross U پس مانده
leftover U پس مانده
picking U پس مانده
remanence U مانده
scrapping U ته مانده
scrap U ته مانده
played out U مانده
residue U پس مانده
residue U مانده
heel U پس مانده
fag ends U ته مانده
scrapped U ته مانده
wearying U مانده
tailling U پس مانده
remainder U مانده
weary U مانده
wearies U مانده
wearied U مانده
remnant U باقی مانده
aces U ذرهای مانده
ort U پس مانده غذا
dregs U باقی مانده
debris U مانده طبیعی
to knock up U مانده شدن
greaves U پس مانده پیه
job lots U ته مانده انبار
remnants U باقی مانده
ace U ذرهای مانده
balances U مانده برابرکردن
residual U پس مانده ته نشین
remains U باقی مانده
debris U باقی مانده
negative balance U مانده منفی
job lot U ته مانده انبار
retarded U عقب مانده
residue U پس مانده تقطیر
balance U مانده برابرکردن
gleanings U ته مانده درو
stay behind U عقب مانده
the work was paralysed U کارناقص مانده
surplus U باقی مانده
available balance U مانده موجود
residual bitumen U قیر ته مانده
backward U عقب مانده
remainder U باقی مانده
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
ladle skull U ته مانده پاتیل
holdovers U باقی مانده
pitch U ته مانده تقطیر
pitches U ته مانده تقطیر
remanence U مغناطیس مانده
antepenultimate U دو تا به اخر مانده
idle balance U مانده بیکار
holdover U باقی مانده
left over U باقی مانده
relative harmonic content U مانده نسبی
reflex reserve U پس مانده بازتاب
distortion factor U مانده نسبی
residuum U پس مانده تقطیر
credit balance U مانده بستانکار
coke breeze U پس مانده ذغال کک
debt balance U مانده بدهکار
cash balance U مانده نقدی
residual deviation U انحراف مانده
residual discharge U تخلیه مانده
residual error U خطای مانده
residual magnetic induction U مغناطیس مانده
balance due U مانده معوق
residual magnetization U مغناطیس مانده
residual magnetism U مغناطیس مانده
residual schizophrenia U اسکیزوفرنی مانده
residual stress U تنش پس مانده
leftover U پس مانده غذا
leftovers U پس مانده غذا
adverse balance U مانده منفی
excrement U پس مانده فضله
positive balance U مانده مثبت
breezing U پس مانده ذغال
behinds U عقب مانده
lagging U عقب مانده
scantling U باقی مانده
breeze U پس مانده ذغال
breezed U پس مانده ذغال
breezes U پس مانده ذغال
behind U عقب مانده
underdeveloped U عقب مانده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com