Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
We shall be reasoning on the grounds that. .
U
روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inversion
U
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversions
U
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
middle distance
U
فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
we are going to
U
ما می خواهیم
we will go
U
خواهیم رفت
What time do we arrive?
U
کی خواهیم رسید؟
we shall go
U
خواهیم رفت
tone-on-tone
U
[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
we demand p in our contract
U
ما صراحت ودقت در قراردادمی خواهیم
Well discuss it at dinner.
U
سر شام صحبت خواهیم کرد
partitions
U
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
partition
U
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
foreground
U
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
argumentation
U
استدلال
arguments
U
استدلال
argumentum
U
استدلال
inferring one thing from another
U
استدلال
ratiocination
U
استدلال
argument
U
استدلال
logic
U
استدلال
reasoning
U
استدلال
argues
U
استدلال کردن
arguing
U
استدلال کردن
argued
U
استدلال کردن
argue
U
استدلال کردن
inductive reasoning
U
استدلال استقرایی
proponent
U
استدلال کننده
circular reasoning
U
استدلال دوری
proponents
U
استدلال کننده
reason
U
استدلال کردن
reasons
U
استدلال کردن
discursively
U
ازروی استدلال
idoliom
U
استدلال غلط
syllogistic reasoning
U
استدلال قیاسی
thoughts
U
استدلال تفکر
ratiocinator
U
استدلال کننده
reasoner
U
استدلال کننده
reasoning ability
U
توانایی استدلال
reasoning test
U
ازمون استدلال
acatalepsia
U
استدلال پریشی
analogical reasoning
U
استدلال سنجشی
analogical reasoning
U
استدلال قیاسی
affective reasoning
U
استدلال عاطفی
adducible
U
قابل استدلال
paralogia
U
استدلال پریشی
ratiocinate
U
استدلال کردن
logical reasoning
U
استدلال منطقی
idolism
U
استدلال غلط
paralogism
U
استدلال غلط
deductive reasoning
U
استدلال قیاسی
thought
U
استدلال تفکر
theorised
U
استدلال نظری کردن
theorises
U
استدلال نظری کردن
theorizes
U
استدلال نظری کردن
analogist
U
قیاس و استدلال کننده
theorising
U
استدلال نظری کردن
theorize
U
استدلال نظری کردن
theorizing
U
استدلال نظری کردن
devil's advocate
<idiom>
U
[ارائه استدلال مخالف]
theorists
U
طرفدار استدلال نظری
objection
U
مخالفت استدلال مخالف
theorist
U
طرفدار استدلال نظری
notionalist
U
هواخواه استدلال نظری
objections
U
مخالفت استدلال مخالف
parity of reasoning
U
قیاس یا شباهت استدلال
theorized
U
استدلال نظری کردن
a priori
U
استدلال پیش سوی
dunce
U
استدلال کننده موشکاف
dunces
U
استدلال کننده موشکاف
proves
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
argue
U
دلیل اوردن استدلال کردن
argued
U
دلیل اوردن استدلال کردن
argues
U
دلیل اوردن استدلال کردن
arguing
U
دلیل اوردن استدلال کردن
casuistry
U
استدلال غلط وغیر منطقی
prove
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
to theorise
[about something]
[British E]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
fallacy
U
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacies
U
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
refutation
U
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
to argue for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to argue the case for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to theorize
[about something]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
out argue
U
در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
boomerange
U
دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
sound
[arguments, data, figures]
<adj.>
U
درست
[بی عیب ]
[سالم ]
[استدلال . داده ها . اعداد]
flat paint
U
زمینه
ground note
U
نت زمینه
ichnograph
U
زمینه
conspectus
U
زمینه
flash color
U
زمینه
predispositions
U
زمینه
background
U
پس زمینه
tendency
U
زمینه
settings
U
زمینه
setting
U
زمینه
design
U
زمینه
designs
U
زمینه
backgrounds
U
زمینه
outlines
U
زمینه
outlined
U
زمینه
outlining
U
زمینه
tendencies
U
زمینه
basis
U
زمینه
backgrounds
U
پس زمینه
background
U
زمینه
ground
U
زمینه
outline
U
زمینه
sketches
U
زمینه
terrain
U
زمینه
predisposition
U
زمینه
sketch
U
زمینه
sketched
U
زمینه
context
U
زمینه
contexts
U
زمینه
free thinkers
U
افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
deictic
U
بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
background music
U
موسیقی پس زمینه
groundwork
U
زمینه اساس
planning
U
زمینه سازی
surveyed
U
زمینه یابی
contrast
U
رنگ زمینه
main color
U
رنگ زمینه
ground color
U
رنگ زمینه
intriguing
U
زمینه سازی
survey
U
زمینه یابی
contrasts
U
رنگ زمینه
surveys
U
زمینه یابی
blue print
U
زمینه ابی
background sound
U
موسیقی پس زمینه
ambient music
U
موسیقی پس زمینه
predispose
U
زمینه را مهیاساختن
wherein
U
درچه زمینه
protective ground
U
زمینه حفافتی
contrasted
U
رنگ زمینه
ambient
U
پس زمینه معمولی
contrasting
U
رنگ زمینه
in this connextion
U
دراین زمینه
intrigues
U
زمینه سازی
intrigue
U
زمینه سازی
background noise
U
اختلال پس زمینه
themes
U
ریشه زمینه
background level
U
تراز زمینه
foreground
U
پیش زمینه
predisposes
U
زمینه را مهیاساختن
background noise
U
صدای پس زمینه
predisposed
U
زمینه را مهیاساختن
dominant design
U
زمینه اصلی
background radiation
U
تابش زمینه
background process
U
فرایندهای پس زمینه
theme
U
ریشه زمینه
display background
U
زمینه نمایش
ichnography
U
زمینه سازی
matrixes
U
زمینه ملاط
matrix
U
زمینه ملاط
host crystal
U
بلور زمینه
ground colour
U
رنگ زمینه
roots
U
سرچشمه زمینه
root
U
سرچشمه زمینه
predisposing
U
زمینه را مهیاساختن
background communication
U
ارتباط پس زمینه
figure ground
U
شکل و زمینه
background current
U
جریان زمینه
background printing
U
چاپ پس زمینه
reductive ad absurdum
U
روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
survey tests
U
ازمونهای زمینه یابی
contrasted
U
زمینه طرح و سایه
background recalculation
U
محاسبه مجدد پس زمینه
fields
U
زمینه رزمی صحرایی
contrasting
U
زمینه طرح و سایه
contrasts
U
زمینه طرح و سایه
undertone
U
ته صدا موجود در زمینه
field
U
زمینه رزمی صحرایی
attitude survey
U
زمینه یابی نگرش
It is in short supply.
U
زمینه اش دربازار کم است
survey research
U
پژوهش زمینه یاب
fielded
U
زمینه رزمی صحرایی
spectrum of war
U
جنگ در تمام زمینه ها
spectrum of war
U
زمینه ها یا طیف جنگ
predisposing factor
U
عامل زمینه ساز
contrast
U
زمینه طرح و سایه
field lens adjustment
زمینه تنظیم لنز
undertones
U
ته صدا موجود در زمینه
intuitionalism
U
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionism
U
عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
foreground task
U
کار یا وفیفه پیش زمینه
basic ground
U
زمینه و متن اصلی فرش
color contrast
U
تضاد رنگی در زمینه فرش
plat
U
نقشه کشی زمینه سازی
To pave the way . To prepare the ground.
U
زمینه رافراهم ( هموار) کردن
He talked in this connection (vein).
U
دراین زمینه صحبت کرد
ich nographic
U
وابسته به طراحی و زمینه سازی
fallacy of composition
U
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
intuitivist
U
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
grillage
U
زمینه و طرح مشبک توری و غیره
This painting has a green background.
U
زمینه این تابلو سبز است
scenario
U
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
cosmic microwave radiation background
U
زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
scenarios
U
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com