English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the incidents of a journey U رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
treks U کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking U کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked U کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek U کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trips U مسافرت مسافرت کردن
tripped U مسافرت مسافرت کردن
trip U مسافرت مسافرت کردن
The recent incidents. U اتفاقات (رویدادهای )اخیر
journeyed U مسافرت
journey U مسافرت
travel U مسافرت
journeying U مسافرت
travels U مسافرت
journeys U مسافرت
traveled U مسافرت
touring U مسافرت
tour U مسافرت
toured U مسافرت
locomotion U مسافرت
tours U مسافرت
jaunt U مسافرت کوچک
river trip U مسافرت رودخانه ای
walkabouts U مسافرت پیاده
walkabout U مسافرت پیاده
trip ticket U بلیط مسافرت
visited U مسافرت معاینه
visit U مسافرت معاینه
passports U اجازه مسافرت
passport U اجازه مسافرت
dromomania U جنون مسافرت
visits U مسافرت معاینه
peregrinations U مسافرت دور
peregrination U مسافرت دور
royal progress U مسافرت شاهانه
jaunts U مسافرت کوچک
hitchhike U مسافرت مفتی
sail U مسافرت با قایق بادی
churchills v to moscow U مسافرت چرچیل به مسکو
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
To travel night and day . U شب وروز مسافرت کردن
yachting U مسافرت با قایق تفریحی
sailings U مسافرت با قایق بادی
traversabel U سخنرانی درباره مسافرت
trip ticket U برگه اجازه مسافرت
trial trip U مسافرت ازمایشی یا امتحانی
camels U مسافرت کردن باشتر
camel U مسافرت کردن باشتر
port U مامن مبدا مسافرت
sailed U مسافرت با قایق بادی
package tour U مسافرت بسته بندی
package holiday U مسافرت بسته بندی
campaigns U مسافرت درداخل کشور
campaigning U مسافرت درداخل کشور
campaign U مسافرت درداخل کشور
travelogs U سخنرانی درباره مسافرت
all-expense tour U مسافرت بسته بندی
travelogue U سخنرانی درباره مسافرت
travelogues U سخنرانی درباره مسافرت
holiday at the seaside [British] U مسافرت کنار دریا
holiday by the seaside [British] U مسافرت کنار دریا
train journey from ... over ... to ... U مسافرت با قطار از ... از راه ... به ...
campaigned U مسافرت درداخل کشور
waybill U خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
foy U سوری که بخاطر مسافرت میدهند
riding U گردش و مسافرت لنگر گاه
roadability U راهواری قابل مسافرت در جاده
We have a long journey before us . U مسافرت طولانی در پیش داریم
mal de mer U سرگیجه وحالت قی در نتیجه مسافرت با کشتی
stow away U مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
astronautics U مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
commuted U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commute U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
I travel tomorrow [afternoon] . U من فردا [بعد از ظهر] به مسافرت می روم.
roadworthy U اماده مسافرت قابل سفر کردن
passenger mile U طول راه مسافرت به حسب میل
commutes U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
itinerate U سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
I have a short trip ahead. U قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
commuting U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
road test U ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
How long does the crossing take? U چه مدت این مسافرت دریایی طول می کشد؟
flying U بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
command sponsored dependent U بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
traveling fellowship U بورس تحصیلی شامل هزینه مسافرت وتحقیقات در خارج از محل خود
barnstorming U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
travels U سفر کردن مسافرت کردن
traveled U سفر کردن مسافرت کردن
travel U سفر کردن مسافرت کردن
retail bin U انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
incidents U اتفاقات
incident U اتفاقات
futurity U اتفاقات اینده
goings on U اتفاقات حوادث
eventfully U با داشتن حوادث و اتفاقات
Trifling ( small) happenings of life . U اتفاقات ( وقایع )کوچک زندگی
let bygones be bygones <idiom> U فراموش کردن اتفاقات گذشته
critical incidents technique U شیوه رویدادهای شاخص
combat resolution U تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
fetch U رویدادهای که دستور بعدی برای اجرا را از حافظه بازیابی می کنند.
fetched U رویدادهای که دستور بعدی برای اجرا را از حافظه بازیابی می کنند.
executing U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executes U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executed U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
fetches U رویدادهای که دستور بعدی برای اجرا را از حافظه بازیابی می کنند.
fetched U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetches U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetch U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
multifarious U گوناگون
various U گوناگون
pied U گوناگون
miscellaneous U گوناگون
odd and ends U گوناگون
mixtilineal U گوناگون خط
varied U گوناگون
heterochromous U گوناگون
diverse U گوناگون
protean U گوناگون
variate U گوناگون
varicolored U گوناگون
multiple U گوناگون
sundries U گوناگون
variegated U گوناگون
sundry U گوناگون
here and there <idiom> U درمکانهای گوناگون
under various titles U به عناوین گوناگون
undervarious U بعناوین گوناگون
varia U اشیا گوناگون
varia U مطالب گوناگون
oddments U مواد گوناگون
miscellaneously U بطور گوناگون
variant U گوناگون مختلف
multiple U چندلا گوناگون
diversified U گوناگون ساختن
diversifying U گوناگون ساختن
versicolor U برنگهای گوناگون
wide-ranging U متنوع - گوناگون
diversify U گوناگون ساختن
diversifies U گوناگون ساختن
variegated colours U رنگهای گوناگون
varietal U گوناگون پر از تنوعات
heterochromous U دارای رنگهای گوناگون
humoursomeness U حالات ویژه گوناگون
various books U کتابهای گوناگون یا مختلف
polyphagia U خورنده غذاهای گوناگون
miscellanies U مجموعهای از مطالب گوناگون
sundry U اقلام متفرقه گوناگون
miscellany U مجموعهای از مطالب گوناگون
manifoldly U بطور متعدد یا گوناگون
variform U گوناگون مختلف الشکل
symposiums U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposia U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
catchall U فرف یامخزن اشیاء گوناگون
polyvalent U دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
job lot U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
to compare apples and oranges <idiom> U چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
symposium U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
job lots U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
varied U دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
moto scramble U مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
Reforms are needed in various directions. U تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
multi purpose vehicle U وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
omnibus bill U لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
progressive attack U پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
redundancy U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
redundancies U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
combination carrier U کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
He gets paid wering different hats . U به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
universal provider U سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
varriform U دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
hexapla U کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
input output table U بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
heteromorphic U جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
panopticon U نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
jumble shop U دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
montage U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
instructional computing U فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
redundant information U یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
paltry U جزئی
partial U جزئی
potties U جزئی
potty U جزئی
smallest U جزئی کم
negligible U جزئی
peddling U جزئی
inconsiderable U جزئی
A part of the whole . U جزئی از کل
snatch U جزئی
small U جزئی کم
smaller U جزئی کم
picayune U جزئی
picayubnish U جزئی
paultry U جزئی
nominal U جزئی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com