Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
facsimile
U
رونوشت عینی رونوشت
facsimiles
U
رونوشت عینی رونوشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
facsimile
U
رونوشت عینی نمابرد
facsimiles
U
رونوشت عینی نمابرد
Other Matches
phototostat
U
رونوشت برداری بوسیله عکاسی دستگاه عکسبرداری ازاسناد رونوشت تهیه کردن
transcript
U
رونوشت
transcripts
U
رونوشت
carbon copy
U
رونوشت
carbon copies
U
رونوشت
repeats
U
رونوشت
repeat
U
رونوشت
copied
U
رونوشت
copies
U
رونوشت
copying
U
رونوشت
copy
U
رونوشت
transcribing
U
رونوشت برداشتن
replication
U
رونوشت دفاع
letter book
U
کتاب رونوشت
office copy
U
رونوشت مصدق
memory dump
U
رونوشت ازحافظه
carbon copies
U
رونوشت کاربنی
make a copy of
U
رونوشت برداشتن
carbon copy
U
رونوشت کاربنی
transcribed
U
رونوشت برداشتن
transcribes
U
رونوشت برداشتن
transcribe
U
رونوشت برداشتن
exact copy
U
رونوشت عین
facsimile
U
رونوشت مصدق
facsimiles
U
رونوشت مصدق
facsimiles
U
رونوشت گرفتن
facsimile
U
رونوشت گرفتن
transcript
U
نسخه رونوشت
transcripts
U
نسخه رونوشت
dump
U
رونوشت انباشتن
cetified copy
U
رونوشت مصدق
certified copy
U
رونوشت مصدق
counterparts
U
همکار رونوشت
letter book
U
رونوشت نامه
counterpart
U
همکار رونوشت
duplicators
U
ماشین تهیه رونوشت
duplicator
U
ماشین تهیه رونوشت
deed of poll
U
سند بدون رونوشت
transcription
U
سواد برداری رونوشت
transcriptions
U
سواد برداری رونوشت
true copy
U
رونوشت مطابق با اصل
screen dump
U
رونوشت صفحه نمایش
certified copy
U
رونوشت گواهی رسمی شده
copy of his letter is here with enclosed
U
رونوشت نامه وی ضمیمه است
photocopying
U
رونوشت برداری بوسیله عکاسی
photocopy
U
رونوشت برداری بوسیله عکاسی
photocopies
U
رونوشت برداری بوسیله عکاسی
microcopy
U
رونوشت خیلی کوچکتر از اصل
photocopied
U
رونوشت برداری بوسیله عکاسی
probate
U
رونوشت گواهی شده وصیت نامه
estreat
U
رونوشت گواهی شده پیش نویس دادگاه
tenor
U
فحوا و مفاد و مدلول سند رونوشت حکم یا دستور دادگاه
tenors
U
فحوا و مفاد و مدلول سند رونوشت حکم یا دستور دادگاه
teleinformatic services
U
هر وسیلهای مثل تلکس , رونوشت که از ارتباطات راه دور سرویس می گیرد
disaster dump
U
رونوشت از حافظه کامپیوترکه نتیجه اشتباه غیر قابل پوشش در برنامه است
copyhold
U
تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
authentication
U
به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
probate
U
تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
transcribed
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribe
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
polygraph
U
رونوشت بردار نسخه بردار
post mortem dump
U
رونوشت پس از واقعه روگرفت پس از واقعه
polygraphs
U
رونوشت بردار نسخه بردار
objectives
U
عینی
veridical
U
عینی
irreplaceable
U
عینی
objective
U
عینی
concrete
U
عینی
chose in possession
U
حق عینی
things in possession
U
اموال عینی
eyewitness
U
گواه عینی
objectivity
U
عینی بودن
tangible property
U
دارائی عینی
eye witness
U
گواه عینی
eye-witness
U
گواه عینی
eyewitness
U
شاهد عینی
eye witness
U
شاهد عینی
eye-witness
U
شاهد عینی
concrete thinking
U
تفکر عینی
res gestae
U
حقایق عینی
concrete operations
U
عملیات عینی
objective type
U
سنخ عینی
objective test
U
ازمون عینی
objective reality
U
واقعیت عینی
objective method
U
روش عینی
objective data
U
دادههای عینی
objective anxiety
U
اضطراب عینی
non fungible
U
مال عینی
individual duty
U
واجب عینی
eye witness
U
گواه عینی
eye witness
U
شاهد عینی
concrete intelligence
U
هوش عینی
objective value
U
ارزش عینی
objectivism
U
عینی نگری
ocular witness
U
شاهد عینی
personal duty
U
فرض عینی
personal duty
U
واجب عینی
retortion
U
تلافی عینی
tangible property
U
اموال عینی
lextalionis
U
قانون کیفر عینی
objective psychology
U
روانشناسی عینی نگر
intangible
U
مال غیر عینی نا هویدا
eye-witnesses
U
شاهد عینی گواه خوددیده
tangible benefits
U
منافع مشهود فواید عینی
eyewitness
U
شاهد عینی گواه خوددیده
eyewitnesses
U
شاهد عینی گواه خوددیده
potential substitution
U
حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
observers
U
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observer
U
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
tangible assets
U
دارائیهای ثابت دارائیهای عینی
tangible costs
U
هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com