Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
timetrend
U
روند زمانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
slices
U
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice
U
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime
U
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm
U
Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
assembly
U
1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
trepan
U
روند
flow
U
روند
flows
U
روند
trend line
U
خط روند
procedure
U
روند
proceeding
U
روند
trends
U
روند
flowed
U
روند
trend
U
روند
processes
U
روند
process
U
روند
rate of rise of water level
U
روند بالاامدن اب
upward trend
U
روند صعودی
trend
U
روند کار
process of negotiations
U
روند مذاکرات
program flow
U
روند برنامه
stream routing
U
روند رود
bidirectional flow
U
روند دوسویه
control flow
U
روند کنترل
pernicious trend
U
روند قهقرایی
stream routing
U
روند روانه
trends
U
روند کار
process
U
فراشد روند
process
U
روند طریقه
processes
U
روند طریقه
data flow
U
روند داده ها
flowcharter
U
روند نما
fission process
U
روند انشقاق
economic trend
U
روند اقتصادی
production process
U
روند ساخت
developmental trend
U
روند تکوینی
trend analysis
U
تحلیل روند
processes
U
فراشد روند
secular trend
U
روند قرنی
process chart
U
نقشه روند کار
program flowchart
U
روند نمای برنامه
secular trend
U
روند دراز مدت
flowchapt symbol
U
نماد روند نما
hypertext
U
به صفحه جددی می روند
up-river
برخلاف روند جریان آب
bells
U
زنگ در پایان هر روند بوکس
rehashing
U
روند پر شدن یک جدول درهم
modality
U
روند
[پردازه]
[شیوه]
[روش]
extrapolations
U
ادامه روند تعمیم دهی
extrapolation
U
ادامه روند تعمیم دهی
bell
U
زنگ در پایان هر روند بوکس
lover's lane
<idiom>
U
جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
listing
U
کاغذهای متمادی که در چاپگرها به کار می روند
snapback
U
پاس دادن توپ دراغازهر روند
products customarily found in a pharmacy
U
کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
listings
U
کاغذهای متمادی که در چاپگرها به کار می روند
What are the collection procedures for ...?
U
روند جمع آوری برای ... چه
[جور]
است ؟
assets
U
که در برنامههای کاربردی چند منظوره به کار می روند
round
U
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
roundest
U
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
edit
U
کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند
edited
U
کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند
paragraph
U
بخشی از متن بین دو حرف که نشانه گر را به اول خط بعد می روند
pagination
U
روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
paragraphs
U
بخشی از متن بین دو حرف که نشانه گر را به اول خط بعد می روند
warm-up
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
code level
U
تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
annotation
U
علاماتی که در ساخت فلوچارت به کار می روند تا توضیحات اضافی نوشته شوند
annotations
U
علاماتی که در ساخت فلوچارت به کار می روند تا توضیحات اضافی نوشته شوند
power house building
U
ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
assembly
U
نشانه هایی که برای نمایش دستورات کد ماشین در برنامه اسمبلی به کار می روند
assembling
U
روند خودکاری که بوسیله ان کامپیوتر برنامه اصلی را به زبان سمبلیک تبدیل میکند
percentile
U
یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
U
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
texel
U
مجموعه پیکسل ها که به عنوان واحد مجزا هنگام اعمال یک تط بیق روی شی به کار می روند
pattern
U
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
patterns
U
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
tossle
U
منگوله
[در این حالت دسته ای از نخ ها جهت تزئین فرش یا خورجین و زین اسب بکار می روند.]
dual
U
در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
deep motif
U
نگاره گوزن و غزال
[که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
to anneal
U
سخت کردن
[روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی]
[فلزات]
[مهندسی]
flowcharting symbol
U
علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
backslash
U
کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
string
U
سری از حروف به ترتیب الفبا- عددی یا کلمات که تغییر کرده اند و به عنوان واحد مجزا درکامپیوتر به کار می روند
time limits
U
حد زمانی
onetime
U
یک زمانی
synchronization
U
هم زمانی
monomial
U
یک زمانی
temporal
U
زمانی
simultaneeity
U
هم زمانی
time limit
U
حد زمانی
synchrony
U
هم زمانی
contemporaneousness
U
هم زمانی
on
<prep.>
U
در
[زمانی]
timeline
U
خط زمانی
eternities
U
بی زمانی
time sense
U
حس زمانی
eternity
U
بی زمانی
whilom
U
یک زمانی
sometime
U
یک زمانی
ATD
U
دستور استاندارد برای مودم های سازگار که در شماره گیری تلفن به کار می روند و توسط Hayes ایجاد شده اند
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
services
U
توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
detail
U
فایل حاوی رکودهایی که برنامه بهنگام سازی فایل اصلی به کار می روند
detailing
U
فایل حاوی رکودهایی که برنامه بهنگام سازی فایل اصلی به کار می روند
paired registers
U
دو ثبات پایه با اندازه کلمه که با هم به عنوان یک ثبات با طول زیاد به کار می روند.
time limit
U
محدودیت زمانی
time
U
زمانی موقعی
mechanical time fuze
U
ماسوره زمانی
temporal
U
جسمانی زمانی
time pressure
U
فشار زمانی
time limits
U
محدودیت زمانی
time limits
U
محدوده زمانی
pressure of time
U
فشار زمانی
time limit
U
محدوده زمانی
timed
U
زمانی موقعی
flashback
U
وقفه زمانی
time frame
U
چارچوب زمانی
time frames
U
چارچوب زمانی
spatiotemporal
U
فضایی و زمانی
times
U
زمانی موقعی
When I came in
U
زمانی که من تو آمدم
flashbacks
U
وقفه زمانی
time scale
U
مقیاس زمانی
no longer
U
نه دیگر
[زمانی]
no longer
U
نه بیشتر
[زمانی]
lags
U
تاخیر زمانی
lagged
U
تاخیر زمانی
timeline
U
تسلسل زمانی
lag
U
تاخیر زمانی
discrete time
U
با گسستگی زمانی
clock paradox
U
پارادکس زمانی
in a short time
U
در اندک زمانی
time scales
U
مقیاس زمانی
time sharing
U
اشتراک زمانی
time lag
U
تاخیر زمانی
time lag
U
فاصله زمانی
time lags
U
تاخیر زمانی
time lags
U
فاصله زمانی
timetable
U
برنامه زمانی
timetabled
U
برنامه زمانی
timetables
U
برنامه زمانی
timetabling
U
برنامه زمانی
time yield
U
تسلیم زمانی
continuous time
U
با پیوستگی زمانی
time division multiplexing
U
تسهیم زمانی
time division multiplex
U
تسهیم زمانی
time disorientation
U
گم گشتگی زمانی
time dilation
U
پارادوکس زمانی
time slice
U
برش زمانی
time constant
U
ثابت زمانی
time base
U
مبدا زمانی
time priority
U
تقدم زمانی
time bar
U
محدودیت زمانی
time series
U
سریهای زمانی
time error
U
خطای زمانی
time estimation
U
براورد زمانی
time yield limit
U
حد تسلیم زمانی
yore
U
در زمانی بسیاردور
interval
U
فاصله زمانی
time fuse
U
ماسوره زمانی
time horizon
U
افق زمانی
time jitter
U
اختلال زمانی
time flutter
U
اختلال زمانی
time interval
U
فاصله زمانی
time fire
U
تیر زمانی
time table
U
جدول زمانی
time study
U
بررسی زمانی
timer switch
U
کلید زمانی
unit of time
U
واحد زمانی
time path
U
مسیر زمانی
lapsing
U
فاصله زمانی
temporal sign
U
علامت زمانی
temporal maze
U
ماز زمانی
time preference
U
ارجحیت زمانی
time priority
U
اولویت زمانی
time quantum
U
ذره زمانی
schedules
U
برنامه زمانی
scheduled
U
برنامه زمانی
schedule
U
برنامه زمانی
time schedule
U
برنامه زمانی
lapses
U
فاصله زمانی
lapse
U
فاصله زمانی
time score
U
نمره زمانی
time preference
U
ترجیح زمانی
throughput time
U
اشتراک زمانی
time preference
U
رجحان زمانی
vintage model
U
الگوی زمانی
inferior figures
U
حروف یا اعداد کوچکتر که پایین حروف معمولی نوشته می شوند که در فرمولهای ریاضی و شیمی به کار می روند.
cotidal
U
دارای هم زمانی در طغیان اب
time sampling
U
نمونه گیری زمانی
chronologic
U
دارای ربط زمانی
inductive time constant
U
ثابت زمانی القا
cross sectional data
U
داده ها در یک مقطع زمانی
capacitive time constant
U
ثابت زمانی فرفیت
age hardening
U
سخت گردانی زمانی
high burst
U
تیر زمانی بالا
time series analysis
U
تحلیل سریهای زمانی
time slicing
U
برش زمانی زدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com