English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
anoint U روغن مالی کردن
anointing U روغن مالی کردن
anoints U روغن مالی کردن
embrocate U روغن مالی کردن
inuct U روغن مالی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
Other Matches
inunction U روغن مالی
illinition U روغن مالی
embrocations U روغن مالی
unction U روغن مالی
embrocation U روغن مالی
anointment U روغن مالی تدهین
oiling U روغن کاری کردن روغن ساختن
oil U روغن کاری کردن روغن ساختن
oils U روغن کاری کردن روغن ساختن
air cooled oil cooler U نوعی خنک کننده روغن که ازجریان هوا برای خنک کردن روغن استفاده میکند
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
oil dent U شیار ورود روغن یا سوراخ عبور روغن
sparge U گل مالی کردن
tar down U بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
whitewash U سفید کاری کردن ماست مالی کردن
scrabble U دست مالی کردن
scrabbled U دست مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
scrabbles U دست مالی کردن
roughest U دست مالی کردن
scrabbling U دست مالی کردن
rough U دست مالی کردن
tallow U پیه مالی کردن
felt U نمد مالی کردن
spiel U شیره مالی کردن
groping U دست مالی کورمالی کردن
gropes U دست مالی کورمالی کردن
grope U دست مالی کورمالی کردن
groped U دست مالی کورمالی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
cutting oil U روغن سردکننده روغن برش
oil can U حلب روغن , روغن دان
creosoted U روغن قیر روغن قطران
creosotes U روغن قیر روغن قطران
creosote U روغن قیر روغن قطران
creosoting U روغن قیر روغن قطران
finances U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
replenishment U پر کردن روغن ذخیره
lubrication U روغن کاری کردن
degrease U پاک کردن روغن
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
usufruct U از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
replenish U تنظیم کردن روغن سلاحها
replenished U تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishing U تنظیم کردن روغن سلاحها
throttled U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
liquor U با روغن پوشاندن چرب کردن
throttle U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttles U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
replenishes U تنظیم کردن روغن سلاحها
liquors U با روغن پوشاندن چرب کردن
throttling U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
hydromatic U کار کردن با فشار روغن هیدروماتیک
recuperation U تجدید کردن روغن وسیله یاجنگ افزار
slush down U روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
creak U غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaked U غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaking U غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaks U غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
monetary U مالی
financing U مالی
financial U مالی
finances U مالی
financed U مالی
finance U مالی
pecuniary U مالی
fiscal U مالی
accounting classification U کد مالی
financial budget U بودجه مالی
financial inventory U ذخایر مالی
capital commitment U تعهدات مالی
taction U دست مالی
financial management U مدیریت مالی
financial market U بازار مالی
fiscal control U کنترل مالی
mart U بازار مالی
sustention U استعانت مالی
judgment debt U محکوم به مالی
slobbery U لجن مالی
financial intermediary U واسطه مالی
financially U از نظر مالی
financial capital U سرمایه مالی
waxing U موم مالی
financial centers U مراکز مالی
padding U لگد مالی
financial circles U محافل مالی
financial crisis U بحران مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial e. U متخصص مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial feasibility U امکان مالی
sustentation U استعانت مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
financial position U وضعیت مالی
financial policy U سیاست مالی
subsidy U کمک مالی
snow job U ماست مالی
financial period U دوره مالی
financial plan U برنامه مالی
credit U اعتبار مالی
credited U اعتبار مالی
credits U اعتبار مالی
financial relations U روابط مالی
financial secretary U مشاور مالی
spiel U شیره مالی
self support U استقلال مالی
fiscal control U نظارت مالی
subvention U کمک مالی
fund U اعتبار مالی
subsidization U کمک مالی
financial status U وضع مالی
Mali U کشور مالی
funded U اعتبار مالی
subsidies U کمکهای مالی
non pecuniary U غیر مالی
crediting U اعتبار مالی
financier U متخصص مالی
roughcast U گل مالی شده
rough usage U دست مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial affairs U امور مالی
fiscal years U دوره مالی
chamberlains U نافر مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
felting U نمد مالی
finance house U موسسه مالی
finance markets U بازارهای مالی
fiscal policy U سیاست مالی
in low water U در تنگی مالی
anointment U پماد مالی
financial ability U تمکن مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
financial years U سال مالی
financial year U سال مالی
fiscal U سال مالی
financial assets U دارائیهای مالی
financial assets U موجودی مالی
chamberlain U نافر مالی
financial bill U لایحه مالی
financiers U متخصص مالی
finance officer U افسر مالی
fiscal year U سال مالی
fiscal years U سال مالی
fiscal year U دوره مالی
finance U قسمت مالی یا دارایی
aid package U بسته کمک مالی
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
current income U درامد یک سال مالی
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
financed U قسمت مالی یا دارایی
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
means test U سنجش استطاعت مالی
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
mud bath U گل مالی تن برای درمان
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
means tests U سنجش استطاعت مالی
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
financial accounts حساب های مالی
to come into a property U مالی را صاحب شدن
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
functional finance U سیاست مالی اصولی
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
financial planning U برنامه ریزی مالی
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
financial statement U صورت وضعیت مالی
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
finance company U شرکت تامین مالی
finances U قسمت مالی یا دارایی
financing U قسمت مالی یا دارایی
financial mission U هئیت مامورین مالی
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
financial investment U سرمایه گذاری مالی
corporate treasurer U مدیر امور مالی
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
waxer U کسیکه موم مالی میکند
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
scrabbled U سرسری چیز نوشتن دست مالی
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com