English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
access procedures U روشهای مربوط به کشف وخنثی کردن و تخریب موادمنفجره یا بی اثر کردن موادمنفجره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mudcapping U نوعی روش تخریب صخرههای بزرگ به وسیله موادمنفجره
burns U سوزش موادمنفجره
burn U سوزش موادمنفجره
explosive scale U مدار موادمنفجره مصرف شده درپرتاب گلوله
ruptures U تخریب کردن
rupturing U تخریب کردن
destruct U تخریب کردن
demolitions U تخریب کردن
demolishing U تخریب کردن
demolish U تخریب کردن
demolished U تخریب کردن
rupture U تخریب کردن
demolishes U تخریب کردن
demolition U تخریب کردن
destroy U تخریب کردن منهدم کردن
destroying U تخریب کردن منهدم کردن
destroys U تخریب کردن منهدم کردن
restrictive trade practices U روشهای محدود کردن تجارت
demoralization U تخریب روحیه کردن
permutations U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
paint U پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
compacts U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compact U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacting U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacted U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
paints U پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
underwater demolition U تخریب ضدزیردریایی تخریب موانع زیرابی
destruction site U منطقه تخریب مهمات محل تخریب
connects U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connect U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
demoralising U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demolition target U منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
demolition guard U نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
connects U مربوط کردن
connect U مربوط کردن
precipitative U مربوط به تعجیل کردن
identifying U مربوط کردن تشخیص دادن
alluding U افهار کردن مربوط بودن به
identify U مربوط کردن تشخیص دادن
relay U ربط دادن مربوط کردن
allude U افهار کردن مربوط بودن به
identified U مربوط کردن تشخیص دادن
alludes U افهار کردن مربوط بودن به
alluded U افهار کردن مربوط بودن به
relays U ربط دادن مربوط کردن
relayed U ربط دادن مربوط کردن
identifies U مربوط کردن تشخیص دادن
atomic demolition munition U خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
preparative U تدارکی مربوط به تهیه کردن چیزی
gun pointing data U عناصر مربوط به روانه کردن توپ
tailor U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
tailors U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
orthopaedic U مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
to shoot oneself in the foot <idiom> U بد اداره کردن [چیزی مربوط به خود شخص] [اصطلاح]
collates U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
fitcall finding U پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
emunctory U مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
armstrong U سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
job to job transition U فرایند جستجوی یک برنامه وفایلهای مربوط به ان واماده کردن کامپیوتر جهت اجرای یک کار خاص
boolean algebra U قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
quantitative methods U روشهای مقداری
metric methods U روشهای کمی
quantitative methods U روشهای کمی
statistical methods U روشهای اماری
recovery procedures U روشهای اخراجات
recovery procedures U روشهای بازیابی
nonparmetric methods U روشهای ناپارامتری
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
programming methods U روشهای برنامه ریزی
indirect methods U روشهای غیر مستقیم
belly series U مجموعهای از روشهای حمله
halted U معمولا با روشهای خارجی
halts U معمولا با روشهای خارجی
cryptanalysis U مط العه و روشهای رمزگشایی
halt U معمولا با روشهای خارجی
forecasting methods U روشهای پیش بینی
ruination U تخریب
demolition U تخریب
destruction U تخریب
rupture U تخریب
rupturing U تخریب
fail soft U تخریب
degradation U تخریب
vandalism U تخریب
destroyed U تخریب شد
ruptures U تخریب
demolitions U تخریب
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
rules of engagement U روشهای درگیری پدافند هوایی
recovery procedures U روشهای تخلیه اقلام بازیافتی
numerical U مط العه روشهای حل مساله ریاضی
oceanshipping U روشهای کشتی رانی دراقیانوس
bessemer U یکی از روشهای تهیه فولاد
methods of economic study U روشهای مطالعه علم اقتصاد
electronic U یچ انتخاب شده و نه با روشهای مکانیکی
hard core U مصالح تخریب
bomb disposal U تخریب بمب
rheodestruction U تخریب جریان
destruction site U منطقه تخریب
subversion U انهدام تخریب
demolition target U هدف تخریب
oxidative degradation U تخریب اکسایشی
demolition kit U جعبه تخریب
destructivity U قدرت تخریب
destructor U تخریب کننده
destruct system U سیستم تخریب
fail-safe U تخریب امن
fail soft U تخریب تدریجی
rubble hard core U مصالح تخریب
destruction fire U تیر تخریب
fail safe U تخریب امن
underwater demolition U تخریب زیرابی
destruction radius U حداکثرشعاع تخریب
demolition belt U نوار تخریب
criminal damage U تخریب جزائی
cratering charge U خرج تخریب
electronically U مراجعه به دستورات بااستفاده از روشهای الکترونیکی
cmos U طراحی مدار پیچیده و روشهای ساخت
demolition kit U جعبه وسایل تخریب
dismantling shot U تیر تخریب کننده
demolition firing party U گروه مسئول تخریب
concussion detonation U خرج اماده به تخریب
demolition belt U کمربند تخریب منطقهای
vasto U حکم یا دستور تخریب
destruction radius U شعاع تخریب مین
concussion detonation U خرج تخریب ضربتی
destruction area U منطقه تخریب مهمات
fixed point notation = U قوانین و روشهای ریاضی با استفاده از اعداد اعشاری
radio procedures U روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
reprographics U ترسیم ها و فیلم ها و روشهای تولید انبوه مجدد
field expedient U روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
informatics U دانش و مط العه روشهای پردازش اطلاعات و ارسال
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
destroyed U ازبین رفت تخریب شده
petard U خرج تخریب دیواره و پایه پل
xylotomous U دارای قابلیت تخریب چوب
command destruct signal U علامت تخریب موشک با فرمان دور
countermine U سیستم تخریب مین به طور خودکار
bomb cemetery U محل تخریب بمبهای عمل نکرده
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
inert ammunition U مهمات خنثی یا بدون خرج تخریب
multidimensional U زبان برنامه نویسی که به روشهای مختلف نمایش داده میشود
econometrics U استفاده از روشهای اماری در بررسی مسائل اقتصادی اقتصاد سنجی
property disposition U ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
mixed economies U سیستم اقتصادی که در ان روشهای کاپیتالیستی و سوسیالیستی در جوار هم به کار گرفته شود
mixed economy U سیستم اقتصادی که در ان روشهای کاپیتالیستی و سوسیالیستی در جوار هم به کار گرفته شود
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
command destruct signal U علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
intruder operation U تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
charged demolition U مواد منفجره خرج گذاری شده و اماده تخریب
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
geochronometry U اندازه گیری زمان گذشته توسط روشهای باستانشناسی ودیرینه شناسی زمین
snobol U زبان برنامه نویسی سطح بالا که از روشهای پردازش رشته استفاده میکند
string U زبان برنامه نویسی سطح بالا که از روشهای پردازش رشته استفاده میکند
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com