Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to make something clear
U
چیزی را روشن کردن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illumination by diffusion
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
explains
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit
U
روز روشن روشن کردن
daylight
U
روز روشن روشن کردن
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
turn on
<idiom>
U
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
(a) case in point
<idiom>
U
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
emblaze
U
روشن کردن
ignite
U
روشن کردن
illuminates
U
روشن کردن
clearest
U
: روشن کردن
clearer
U
: روشن کردن
to shed light on
U
روشن کردن
illuminate
U
روشن کردن
clear
U
: روشن کردن
to fire up
U
روشن کردن
ignites
U
روشن کردن
clears
U
: روشن کردن
to clear up
U
روشن کردن
to switch on
U
روشن کردن
fire up
U
روشن کردن
relume
U
روشن کردن
clarifying
U
روشن کردن
clarify
U
روشن کردن
ignited
U
روشن کردن
illuminating
U
روشن کردن
clarifies
U
روشن کردن
illume
U
روشن کردن
refreshed
U
روشن کردن
refreshes
U
روشن کردن
lightest
U
روشن کردن
power on
U
روشن کردن
light
U
روشن کردن
turn on
U
روشن کردن
power up
U
روشن کردن
elucidated
U
روشن کردن
illumine
U
روشن کردن
illumined
U
روشن کردن
brightening
U
روشن کردن
brighten
U
روشن کردن
illumining
U
روشن کردن
brightened
U
روشن کردن
to bring tl light
U
روشن کردن
lighted
U
روشن کردن
igniting
U
روشن کردن
lumine
U
روشن کردن
elucidating
U
روشن کردن
illumines
U
روشن کردن
elucidates
U
روشن کردن
refresh
U
روشن کردن
brightens
U
روشن کردن
elucidate
U
روشن کردن
To light ( kindle) a fire.
U
آتش روشن کردن
to play with fire
U
آتش روشن کردن
lightened
U
درخشیدن روشن کردن
illuminates
U
روشن کردن منطقه
cold start
U
دوباره روشن کردن
lightening
U
درخشیدن روشن کردن
illuminating
U
روشن کردن منطقه
to kindle
U
آتش روشن کردن
explicating
U
روشن کردن فاهرکردن
to light a cigarette
U
سیگاری را روشن کردن
explicated
U
روشن کردن فاهرکردن
explicate
U
روشن کردن فاهرکردن
to start a car
[to crank a car]
[American English]
U
ماشینی را روشن کردن
refurbish
U
روشن و تازه کردن
owl light
U
کمی روشن کردن
colder
U
روشن کردن یک کامپیوتر
cold
U
روشن کردن یک کامپیوتر
refurbished
U
روشن و تازه کردن
refurbishes
U
روشن و تازه کردن
refurbishing
U
روشن و تازه کردن
coldest
U
روشن کردن یک کامپیوتر
explicates
U
روشن کردن فاهرکردن
colds
U
روشن کردن یک کامپیوتر
illuminate
U
روشن کردن منطقه
clarifying
U
روشن کردن یا شدن
clarify
U
روشن کردن یا شدن
ignite
U
روشن کردن گیراندن
ignites
U
روشن کردن گیراندن
clarifies
U
روشن کردن یا شدن
igniting
U
روشن کردن گیراندن
turn over
<idiom>
U
موتور را روشن کردن
ignited
U
روشن کردن گیراندن
to bring out in relief
U
برجسته یا روشن کردن
lighten
U
درخشیدن روشن کردن
restart
U
روشن کردن دوباره
to make oneself clear
<idiom>
U
منظور را روشن کردن
lightens
U
درخشیدن روشن کردن
To light a fire .
U
آتش روشن کردن
mezzotint
U
نقاشی سایه روشن کردن
upstarts
U
یکه خوردن روشن کردن
search light illumination
U
روشن کردن منطقه با نورافکن
upstart
U
یکه خوردن روشن کردن
illumination
U
روشن کردن منطقه روشنایی
to turn on
U
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
shines
U
براق کردن روشن شدن
clear
U
پیام کشف روشن کردن
shine
U
براق کردن روشن شدن
illuminations
U
روشن کردن منطقه روشنایی
enucleate
U
روشن کردن توضیح دادن
clearest
U
پیام کشف روشن کردن
enlightens
U
روشن کردن تعلیم دادن
mezzotinto
U
نقاشی سایه روشن کردن
alights
U
روشن کردن اتش زدن
alighting
U
روشن کردن اتش زدن
alighted
U
روشن کردن اتش زدن
alight
U
روشن کردن اتش زدن
clearer
U
پیام کشف روشن کردن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
clears
U
پیام کشف روشن کردن
enlightening
U
روشن کردن تعلیم دادن
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
enlighten
U
روشن کردن تعلیم دادن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
refresh
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to kick-start a motorcycle
U
موتورسیکلتی را با پا هندل زدن
[روشن کردن]
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
U
تکلیف کار خود را روشن کردن
refreshed
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
run
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
runs
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
illume
U
منور کردن روشن فکر ساختن
illumination plan
U
طرح روشن کردن منطقه نبرد
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
power
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to start
U
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
powers
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
talk out
U
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to switch on the dipped
[dimmed]
headlights
U
چراغ نور پایین
[ماشین]
را روشن کردن
powering
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com