English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
child psychiatry U روانپزشکی کودک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
psychiatry U روانپزشکی
preventive psychiatry U روانپزشکی پیشگیر
psychiatric clinic U درمانگاه روانپزشکی
social psychiatry U روانپزشکی اجتماعی
psychiatric U وابسته به روانپزشکی
psychiatric U مربوط به روانپزشکی
forensic psychiatry U روانپزشکی قانونی
pastoral psychiatry U روانپزشکی مذهبی
orthopsychiatry U روانپزشکی پیشگیر
psychiatric examination U معاینه روانپزشکی
cultural psychiatry U روانپزشکی فرهنگی
psychiatric interview U مصاحبه روانپزشکی
cross cultural psychiatry U روانپزشکی میان فرهنگی
psychiatric screening test U ازمون سرند روانپزشکی
babies U کودک
baby U کودک
infant U کودک
kinchin U کودک
bantling U کودک
infants U کودک
chits U کودک
it U ان کودک
chit U کودک
toddlers U کودک نو پا
child U کودک
toddler U کودک نو پا
tike U کودک
tyke U کودک
day care center U مهد کودک
child psychology U روانشناسی کودک
infantilism U کودک ماندگی
child study U کودک پژوهی
nursery U مهد کودک
feral child U کودک وحشی
pedology U کودک شناسی
puerilism U کودک خویی
carrycots U صندلی کودک
childproof U کودک ایمن
schoolchild U کودک دبستانی
schoolchildren U کودک دبستانی
rejected child U کودک مطرود
puerilism U کودک منشی
pediatrics U پزشکی کودک
child law U حقوق کودک
suckling U کودک شیرخواره
kidded U کودک بچه
kid U کودک بچه
kindergartens U باغ کودک
kindergarten U باغ کودک
suckles U کودک شیرخوار
suckled U کودک شیرخوار
suckle U کودک شیرخوار
nurseries U مهد کودک
child development U رشد کودک
babyish U کودک مانند
child centered U کودک محور
carrycot U صندلی کودک
infanticide U کودک کشی
kidding U کودک بچه
wolf child U کودک گرگ پرورده
child guidance clinic U درمانگاه راهنمایی کودک
pedometer U رشد سنج کودک
problem child U کودک مشکل افرین
suckling U کودک شیر خوار
eros U صورت کودک بالدار
enelicomorphism U بزرگسال انگاری کودک
backward child U کودک عقب مانده
child abuse U بهره کشی از کودک
child rearing practices U شیوههای پرورش کودک
pedimeter U رشد سنج کودک
pedagogy U فن اموزش وپرورش کودک للگی
babes U کودک شخص ساده و معصوم
weanling U کودک تازه از شیر گرفته
toddler U کودک تازه براه افتاده
toddlers U کودک تازه براه افتاده
toddling U کودک تازه براه افتاده
toddles U کودک تازه براه افتاده
babe U کودک شخص ساده و معصوم
toddled U کودک تازه براه افتاده
toddle U کودک تازه براه افتاده
childlike U ساده وبی الایش کودک مانند
dewy eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
nurser U شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
cupids U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
teething ring U حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com