Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
contestation
U
رقابت مرافعه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
competitory
U
رقابت کننده- رقابت امیز
quarreled
U
مرافعه
causes
U
مرافعه
quarreling
U
مرافعه
quarrelled
U
مرافعه
quarrelling
U
مرافعه
quarrels
U
مرافعه
causing
U
مرافعه
cause
U
مرافعه
quarrel
U
مرافعه
lawsuit
U
مرافعه
lawsuits
U
مرافعه
litigation
U
مرافعه
suit at law
U
مرافعه
barretry
U
مرافعه جویی
litigate
U
مرافعه کردن
case
U
دعوی مرافعه
revivor
U
تجدید مرافعه
pendente lite
U
در اثنای مرافعه
cases
U
دعوی مرافعه
litigated
U
مرافعه کردن
litigates
U
مرافعه کردن
suit
U
مرافعه خواستگاری
crossest
U
اختلاف مرافعه
crosses
U
اختلاف مرافعه
crosser
U
اختلاف مرافعه
cross
U
اختلاف مرافعه
litigant
U
مرافعه کننده
suits
U
مرافعه خواستگاری
suited
U
مرافعه خواستگاری
litigating
U
مرافعه کردن
barrister at law
U
وکیل مرافعه
spat
U
بچه حلزون مرافعه
to carry costs
U
هزینه مرافعه دادن
join issue with a person
U
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
racing
U
رقابت
contentions
U
رقابت
rivalship
U
رقابت
contention
U
رقابت
emulation
U
رقابت
competitions
U
رقابت ها
play
U
رقابت
contests
U
رقابت ها
rivalry
U
رقابت
rivalries
U
رقابت
competitions
U
رقابت
plays
U
رقابت
playing
U
رقابت
competition
U
رقابت
played
U
رقابت
competition
U
رقابت
contest
U
رقابت
vying
U
رقابت کننده
antagonistically
U
ازروی رقابت
autocompetition
U
رقابت با خود
corrival
U
رقابت کردن
cut throat competition
U
رقابت ادمکشانه
atomistic competition
U
رقابت ذرهای
contests
U
رقابت دعوا
pure competition
U
رقابت کامل
competetive
U
رقابت امیز
cut throat competition
U
رقابت بیرحمانه
competition rules
U
قوانین رقابت
destructive competition
U
رقابت مخرب
partial competition
U
رقابت جزئی
perfect competition
U
رقابت کامل
perfecting bail competition
U
رقابت کامل
pure competition
U
رقابت خالص
pure competition
U
رقابت محض
retinal rivalry
U
رقابت شبکیهای
workable competition
U
رقابت عملی
unfair competition
U
رقابت ناعادلانه
sibling rivalry
U
رقابت هم شیرها
pandering contest
U
رقابت در خودشیرینی
theoretical competition
U
رقابت نظری
natural competition
U
رقابت طبیعی
conditions of (the) competition
U
شرایط رقابت
competitive conditions
U
شرایط رقابت
competition conditions
U
شرایط رقابت
fair competition
U
رقابت عادلانه
fair competition
U
رقابت منصفانه
free competition
U
رقابت ازاد
imperfect competition
U
رقابت ناقص
monopolistic competition
U
رقابت انحصاری
theoretical competition
U
رقابت فرضی
rivalling
U
رقابت کردن
vie
U
رقابت کردن
dicing
U
رقابت فشرده
dumping
U
رقابت مکارانه
contesting
U
رقابت دعوا
contested
U
رقابت دعوا
contest
U
رقابت دعوا
emulating
U
رقابت کردن با
emulates
U
رقابت کردن با
emulated
U
رقابت کردن با
emulate
U
رقابت کردن با
dices
U
رقابت فشرده
competes
U
رقابت کردن
competed
U
رقابت کردن
diced
U
رقابت فشرده
vied
U
رقابت کردن
vies
U
رقابت کردن
keen
U
قابل رقابت
competitiveness
U
رقابت امیز
competitive
U
رقابت امیز
keenest
U
قابل رقابت
rivals
U
رقابت کردن
competitively
U
از روی رقابت
compete
U
رقابت کردن
rival
U
رقابت کردن
rivaled
U
رقابت کردن
rivaling
U
رقابت کردن
rivalled
U
رقابت کردن
dice
U
رقابت فشرده
competence
U
روح رقابت
hardball
U
رقابت شدید و بیرحمانه
theory of monoplistic competition
U
نظریه رقابت انحصاری
sturt
U
ازار دادن رقابت
up for grabs
<idiom>
U
آماده رقابت شدن
competitive goods
U
کالاهای مورد رقابت
destructive competition
U
رقابت زیان اور
nonprice competition
U
رقابت غیر قیمتی
competitive
U
قابل رقابت رقابتی
competitiveness
U
قابل رقابت رقابتی
competitive factors
U
عوامل محرک رقابت
evils of imperfect competition
U
مضار رقابت ناقص
competition oriented pricing
U
قیمت گذاری رقابت امیز
give someone a good run for her money
<idiom>
U
رقابت شدید به وجود آوردن
european community competition rules
U
مقررات رقابت در جامعه اروپا
run scared
<idiom>
U
تلاش برای رقابت سیاسی
contend
U
مخالفت کرده با رقابت کردن
contended
U
مخالفت کرده با رقابت کردن
contends
U
مخالفت کرده با رقابت کردن
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
To try to keep up with the joneses.
U
چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
free enterprise
U
رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
pits
U
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pit
U
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
open market
U
بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
neoclassical school
U
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
rat race
U
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
cartel
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
antagonistic
U
خصومت امیز رقابت امیز
compete
U
رقابت کردن با هم چشمی کردن
competes
U
رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenge
U
رقابت کردن سرپیچی کردن
challenged
U
رقابت کردن سرپیچی کردن
challenges
U
رقابت کردن سرپیچی کردن
competed
U
رقابت کردن با هم چشمی کردن
mini
U
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
head to head
U
رقابت شانه به شانه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com