English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
cut throat competition U رقابت بیرحمانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
Other Matches
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
pitilessly U بیرحمانه
hard heartedly U بیرحمانه
cut-throat U بیرحمانه
mercililessly U بیرحمانه
relentlessly U بیرحمانه
cruelly U بیرحمانه
mercilessly U بیرحمانه
atrociously U بیرحمانه
remorselessly U بیرحمانه
savagely U بیرحمانه
impiteous U بیرحمانه سخت
competition U رقابت
contest U رقابت
competitions U رقابت ها
emulation U رقابت
rivalship U رقابت
racing U رقابت
contention U رقابت
contentions U رقابت
contests U رقابت ها
plays U رقابت
competition U رقابت
playing U رقابت
rivalries U رقابت
play U رقابت
rivalry U رقابت
competitions U رقابت
played U رقابت
destructive competition U رقابت مخرب
fair competition U رقابت عادلانه
vying U رقابت کننده
cut throat competition U رقابت ادمکشانه
antagonistically U ازروی رقابت
atomistic competition U رقابت ذرهای
autocompetition U رقابت با خود
competetive U رقابت امیز
competition rules U قوانین رقابت
sibling rivalry U رقابت هم شیرها
contestation U رقابت مرافعه
corrival U رقابت کردن
fair competition U رقابت منصفانه
free competition U رقابت ازاد
theoretical competition U رقابت نظری
theoretical competition U رقابت فرضی
unfair competition U رقابت ناعادلانه
workable competition U رقابت عملی
natural competition U رقابت طبیعی
pandering contest U رقابت در خودشیرینی
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
competition conditions U شرایط رقابت
retinal rivalry U رقابت شبکیهای
pure competition U رقابت کامل
pure competition U رقابت محض
imperfect competition U رقابت ناقص
monopolistic competition U رقابت انحصاری
partial competition U رقابت جزئی
perfect competition U رقابت کامل
perfecting bail competition U رقابت کامل
pure competition U رقابت خالص
competes U رقابت کردن
emulate U رقابت کردن با
emulated U رقابت کردن با
emulates U رقابت کردن با
emulating U رقابت کردن با
contest U رقابت دعوا
contesting U رقابت دعوا
competed U رقابت کردن
compete U رقابت کردن
keenest U قابل رقابت
competitively U از روی رقابت
competence U روح رقابت
dice U رقابت فشرده
diced U رقابت فشرده
dices U رقابت فشرده
dumping U رقابت مکارانه
keen U قابل رقابت
contests U رقابت دعوا
vie U رقابت کردن
rivals U رقابت کردن
rivalled U رقابت کردن
rivaling U رقابت کردن
contested U رقابت دعوا
competitive U رقابت امیز
rivaled U رقابت کردن
rival U رقابت کردن
competitiveness U رقابت امیز
vies U رقابت کردن
dicing U رقابت فشرده
vied U رقابت کردن
rivalling U رقابت کردن
competitive U قابل رقابت رقابتی
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
sturt U ازار دادن رقابت
competitive factors U عوامل محرک رقابت
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
competitiveness U قابل رقابت رقابتی
destructive competition U رقابت زیان اور
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
give someone a good run for her money <idiom> U رقابت شدید به وجود آوردن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
free enterprise U رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
rat race U عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenges U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenged U رقابت کردن سرپیچی کردن
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenge U رقابت کردن سرپیچی کردن
antagonistic U خصومت امیز رقابت امیز
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
mini U کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
head to head U رقابت شانه به شانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com