Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 275 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
treat
U
رفتار کردن
treated
U
رفتار کردن
treats
U
رفتار کردن
demean
U
رفتار کردن
demeaned
U
رفتار کردن
demeans
U
رفتار کردن
to demean oneself
U
رفتار کردن
to deport oneself
U
رفتار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
befriend
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
simulate
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
princess
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
treat
U
رفتار کردن با
treated
U
رفتار کردن با
treats
U
رفتار کردن با
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
رفتار کردن رهبری کردن
emulate
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
grandmother
U
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmothers
U
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
schoolmaster
U
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmasters
U
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
patronised
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
cross
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
handle
U
رفتار کردن استعمال کردن
handles
U
رفتار کردن استعمال کردن
babies
U
مانندکودک رفتار کردن
baby
U
مانندکودک رفتار کردن
stereotype
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
wrong
U
غیر منصفانه رفتار کردن
wronging
U
غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs
U
غیر منصفانه رفتار کردن
prince
U
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
princes
U
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
despotize
U
مستبدانه رفتار کردن
jitter
U
با عصبانیت رفتار کردن
live up to one's principles
U
موافق مرام خود رفتار کردن
matronize
U
مانند رئیسه رفتار کردن
princesse
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotypy
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to go with the tide
U
طبق مقتضیات رفتار کردن
To treat them all alike. (indiscriminately).
U
همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
shoot straight
<idiom>
U
منصفانه رفتار کردن
make oneself at home
<idiom>
U
مثل خونه خود رفتار کردن
to act
[be]
one's age
<idiom>
<verb>
U
طبق سن خود رفتار کردن
to wrong
U
غیر منصفانه رفتار کردن
to lump them all together
<idiom>
U
با همه یکسان رفتار کردن
to go easy on somebody
[something]
U
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
to get up to nonsense
U
ابلهانه رفتار کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
to cultivate good manners
U
کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
to make
[commit]
a faux pas
U
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
Other Matches
Act your age
[and not your shoe size]
!
U
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
thews
U
رفتار
gest
U
رفتار
ergasia
U
رفتار
conducting
U
رفتار
comported
U
رفتار
conduct
U
رفتار
geste
U
رفتار
conducted
U
رفتار
demeanor
U
رفتار
comport
U
رفتار
demeanour
U
رفتار
comporting
U
رفتار
comports
U
رفتار
conducts
U
رفتار
behaviour
U
رفتار
havings
U
رفتار
dealing
U
رفتار
haviour
U
رفتار
action
U
رفتار
behavio
U
رفتار
ethic
U
رفتار
actions
U
رفتار
behavior
U
رفتار
demarche
U
رفتار
behaviuor
U
رفتار
misconduct
U
رفتار بد
comportment
U
رفتار
treament
U
رفتار
treatment
U
رفتار
bad conduct
U
سو رفتار
demarch
U
رفتار
gesture
U
رفتار
treatments
U
رفتار
exploit
U
: رفتار
gesturing
U
رفتار
exploiting
U
: رفتار
exploits
U
: رفتار
gestured
U
رفتار
deportment
U
رفتار
propriety of behaviour
U
درستی رفتار
conducting
U
رفتار اخلاقی
expressive behavior
U
رفتار بیانگر
fal lal
U
رفتار فریفانه
immoral
U
زشت رفتار
ambivalent behavior
U
رفتار دو سوگرا
chilly
<adj.>
U
سرد
[رفتار]
brusqurie
U
خشونت در رفتار
nonverbal behavior
U
رفتار غیرکلامی
manner
U
رفتار ادب
macho
U
نرینه رفتار
maternal behavior
U
رفتار مادری
illtreatment
U
سوء رفتار
verbal behavior
U
رفتار کلامی
illtreat
U
سوء رفتار
maladdress
U
رفتار ناهنجار
frivolous
U
سبک رفتار
etiquette
U
روش رفتار
collective behavior
U
رفتار جمعی
bearing
U
رفتار سلوک
implicit behavior
U
رفتار نااشکار
covert behavior
U
رفتار نااشکار
iron fist
U
رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
carried away
U
رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
incipient behavior
U
رفتار اغازین
misconduct
U
سوء رفتار
learned behavior
U
رفتار اموخته
affable
<adj.>
U
خوش رفتار
behavior repertoire
U
خزانه رفتار
unsports manlike conduct
U
رفتار ناجوانمردانه
conducted
U
رفتار اخلاقی
fair shake
<idiom>
U
رفتار درست
anancastia
U
رفتار وسواسی
regressive behavior
U
رفتار واپس رو
automatic behavior
U
رفتار خودکار
stereotypy
U
رفتار قالبی
cruelty
U
سوء رفتار
avoidance behavior
U
رفتار اجتنابی
anancasm
U
رفتار وسواسی
anankaslia
U
رفتار وسواسی
conduct
U
رفتار اخلاقی
elicited behavior
U
رفتار فراخوانده
elastic behavior
U
رفتار ارتجاعی
behavior therapy
U
رفتار درمانی
attitude
U
روش و رفتار
behavior rehearsal
U
تمرین رفتار
behavior modification
U
تغییر رفتار
attitudes
U
روش و رفتار
social behavior
U
رفتار اجتماعی
get on one's high horse
<idiom>
U
رفتار با تکبر
brusque
U
خشن در رفتار
spontaneous behavior
U
رفتار خودانگیخته
conducts
U
رفتار اخلاقی
ethogram
U
شرح رفتار
overt behavior
U
رفتار اشکار
target behavior
U
رفتار اماج
explicit behavior
U
رفتار اشکار
apopathetic behavior
U
رفتار گروه زاد
sportmanship
U
رفتار و اخلاق انسانی
well behaved
U
خوش رفتار با ادب
well-behaved
U
خوش رفتار با ادب
consumer behaviour
U
رفتار مصرف کننده
contact behavior
U
رفتار تماس جویانه
iam a of such conduct
U
از این رفتار شرمنده ام
correctional custudy
U
روش اصلاح رفتار
skullduggery
U
رفتار زیرجلکی وخائنانه
Harsh ( rough) manners .
U
رفتار خشک وخشن
image response
U
رفتار فرکانس تصویر
misbehaviour
U
بدرفتاری سوء رفتار
confrontational
U
رفتار همراهبا اعتراض
organizational citizenship behavior
U
رفتار شهروندی سازمانی
keep up appearances
<idiom>
U
حفظ رفتار درست
stereotyped
U
دارای رفتار قالبی
locomotor behavior
U
رفتار جابه جایی
paternity
U
رفتار پدرانه اصلیت
abidance
U
رفتار برطبق توافق
detour behavior
U
رفتار غیر مستقیم
misbehavior
U
بدرفتاری سوء رفتار
behavior sampling
U
نمونه گیری از رفتار
problem behavior
U
رفتار مشکل افرین
purposive behavior
U
رفتار غایت نگر
mannish
U
دارای رفتار مردانه
butch
U
خشن و مرد رفتار
even-handed treatment
U
رفتار
[عملکرد]
عادلانه
skulduggery
U
رفتار زیرجلکی وخائنانه
last word
U
بیان یا رفتار قاطع
She has engaging manners .
U
رفتار گیرایی دارد
discriminated operant
U
رفتار عامل افتراقی
high frequency performance
U
رفتار فرکانس بالا
levity
U
رفتار سبک لوسی
play off
<idiom>
U
رفتار مختلف با اشخاص
behavioral
U
وابسته به رفتار و سلوک
douceur
U
شیرینی وفرافت رفتار
to misbehave oneself
U
درست رفتار نکردن
go ape
<idiom>
U
از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
You haven't changed.
U
تو هیچ تغییر نکرده ای
[رفتار]
.
attitudes
U
حالت قرار گرفتن رفتار
attitude
U
حالت قرار گرفتن رفتار
moral philosophy
U
اصول اخلاق ایین رفتار
duress
U
شدت رفتار خشن وتند
punctilio
U
نکته دقیق در ایین رفتار
impluse response
U
رفتار در مقابل فشار ضربهای
get along with someone
<idiom>
U
رفتار خوب با کسی داشتن
common touch
<idiom>
U
با همه رفتار مناسب داشتن
They act after their kind.
جنس خود رفتار می کنند.
princeliness
U
رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
scenarios
U
طرح ها
[نحوه رفتار]
[سناریو]
an empty gesture
U
رفتار
[تعارف]
خشک وخالی
scenario
U
طرح
[نحوه رفتار]
[سناریو]
correctional treatment
U
روش معالجه از راه اصلاح رفتار
mannered
U
دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
put someone in his or her place
<idiom>
U
تنبیه شخص به علت حرف یا رفتار بد
clownish
U
دارای رفتار زمخت وبدون اداب
aberrant behavio
[u]
r
U
رفتار غیر عادی
[اصطلاح رسمی]
He's back to his usual self.
U
او
[مرد ]
دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
behaviorism
U
مکتب روانشناسی برمبنای رفتار و ادراکات فرد
to change somebody's ways
U
رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
to show somebody up
[by behaving badly]
U
باعث خجالت کسی شدن
[با رفتار بد خود]
get what's coming to one
<idiom>
U
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
Everybody condemned his foolish behaviour .
U
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
She's not the Laleh I used to know.
U
او
[زن]
دیگر لاله قدیمی
[از نظر رفتار]
نیست.
mimicking
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
emulating
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
pantomiming
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
you must a for that conduct
U
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
She's got a finger in every pie.
U
او
[زن]
توی همه چیز دخالت می کند.
[رفتار ناپسند]
gestalt psychology
U
مطالعه قوه ادراک و رفتار از نقطه نظرواکنش شخصی در برابرامورکلی
chip off the old block
<idiom>
U
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
neural net
U
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
bon ton
U
روش خوب رفتار از روی نزاکت وطبق اداب معموله
simulations
U
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulation
U
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
cruelty
U
در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
impluse response
U
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
cybernetics
U
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
one level address
U
سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com