English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to play the game U رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
legality U رعایت قانون
inobservance of a law U عدم رعایت قانون
truly U باشرافت
truepenny U باشرافت
behaves U رفتارکردن
behaved U رفتارکردن
behave U رفتارکردن
behaving U رفتارکردن
to break fresh ground U کارنکردهای راکردن
to go it blind U بی پرواکاری راکردن
to play the fool U احمقانه رفتارکردن
acted U رفتارکردن اثرکردن
dolt U احمقانه رفتارکردن
take liberties <idiom> U دوستانه رفتارکردن
to do by U رفتارکردن نسبت به
to behave toward U رفتارکردن نسبت به
to behave oneself U درست رفتارکردن
to be down up U بسختی رفتارکردن با
behaved U درست رفتارکردن
dolts U احمقانه رفتارکردن
behaving U درست رفتارکردن
act U رفتارکردن اثرکردن
egotize U خودپرستانه رفتارکردن
behave U درست رفتارکردن
behaves U درست رفتارکردن
To do something perfunctorily. U سر سری کاری راکردن
to go bail for any one U ضمانت کسی راکردن
to queen it U ملکه وار رفتارکردن
pigs U مثل خوک رفتارکردن
take after <idiom> U مثل دیگران رفتارکردن
pig U مثل خوک رفتارکردن
disproves U اثبات کذب چیزی راکردن
disproved U اثبات کذب چیزی راکردن
disprove U اثبات کذب چیزی راکردن
conceptualize U تصور یا اندیشه چیزی راکردن
disparages U انکار فضیلت چیزی راکردن
disparaged U انکار فضیلت چیزی راکردن
disproving U اثبات کذب چیزی راکردن
disparage U انکار فضیلت چیزی راکردن
To do something surreptitiously. U زیر زیرکی کاری راکردن
slam bang U بی ادبانه وبا خشونت رفتارکردن
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
dabbled U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
to be wary of saying something U در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
dabbling U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
reneged U ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
dabble U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
renege U ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneging U ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneges U ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
dabbles U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
lord it over <idiom> U رئیس بازی درآوردن ،به صورت رئیسبودن ، رفتارکردن
missed U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
miss U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
misses U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canons U قانون کلی قانون شرع
canon U قانون کلی قانون شرع
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
considerations U رعایت
respects U رعایت
observancy U رعایت
ovservation U رعایت
formally U با رعایت
observance U رعایت
consideration U رعایت
observingly U با رعایت
respect U رعایت
nonconformity U عدم رعایت
non observance of ..... U عدم رعایت .....
non compliance U عدم رعایت
ceremoniousness U رعایت تعارف
keep to U رعایت کردن
observing U رعایت کردن
heeding U ملاحظه رعایت
observes U رعایت کردن
heeds U ملاحظه رعایت
inobservance U عدم رعایت
observed U رعایت کردن
observe U رعایت کردن
to pass by any thing U رعایت نکردن
heeded U ملاحظه رعایت
heed U ملاحظه رعایت
disrespect U عدم رعایت
regardful U رعایت کننده
regard U رعایت توجه
regard for others U رعایت دیگران
esteem U رعایت ارزش
regards U رعایت توجه
observe silence U رعایت سکوت
to go through U رعایت کردن
regarded U رعایت توجه
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
economising U رعایت اقتصاد کردن
economize U رعایت اقتصاد کردن
economized U رعایت اقتصاد کردن
in deference to U بملاحظه برای رعایت
economizes U رعایت اقتصاد کردن
Please behave yourself . Please be courteous. U ادب را رعایت کنید
observe silence U سکوت را رعایت کنید
gradualism U رعایت اصول تدریج
breach of propriety U عدم رعایت اداب
regard U رعایت راجع بودن به
circuit discipline U رعایت انضباط مدار
regarded U رعایت راجع بودن به
economization U رعایت اصول اقتصادی
fashionableness U رعایت سبک پسندیده
for short U برای رعایت اختصار
regards U رعایت راجع بودن به
formality U رعایت اداب ورسوم
economises U رعایت اقتصاد کردن
economised U رعایت اقتصاد کردن
respectfulness U رعایت احترام وادب
formalism U رعایت ائین و اداب
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
to stand U چیزیرادقیقا رعایت کردن
to go to U رعایت کردن گذشتن از
multitudinism U رعایت حال توده
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
bluntness U عدم رعایت نزاکت یاتعارف
quite the thing U رعایت کننده سبک روز
bureaucracies U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
roughly speaking U تقریبا بدون رعایت دقت
red tapism U رعایت تشریفات اداری به حدافراط
disregards U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregard U اعتنا نکردن عدم رعایت
electronic security U رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
bureaucracy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrasy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
hardshell U سخت در رعایت ایین دینی
unconventionality U عدم رعایت اداب و رسوم
without regard for decency U بدون رعایت نزاکت یاادب
welfare U رعایت کردن خدمات اجتماعی
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
indelicately U بدون رعایت نزاکت یا فرافت
indecorum U عدم رعایت ایین معاشرت
disregarding U اعتنا نکردن عدم رعایت
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
bureaucrat U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ceremonialism U اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
bureaucrats U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ritualistic U مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
expressionism U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
expressionist U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
internationalism U عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
to respect oneself U رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
multitudinist U کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
ceremonialist U کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
p sexual relations U امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
injunctions U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
military testament U وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
syntactic error U خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
interfaces U تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface U تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
formulism U رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication U مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
acted U قانون
legislation U قانون
regulation U قانون
statute U قانون
lex U قانون
regardless of the law U به قانون
law of constant heat sumation U قانون هس
edict U قانون
hess's law U قانون هس
kanoon U قانون
enacment U قانون
statutes U قانون
nisi U قانون
edicts U قانون
code U قانون
canon U قانون
law U قانون
canons U قانون
rule U قانون
laws U قانون
legal U قانون
act U قانون
levee en masse U عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
lambert law U قانون لامبرت
islamic law U قانون شرع
pursuer [Scottish English] U خواهان [قانون]
jurisprudent U قانون دان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com