Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to respect oneself
U
رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gentlewomanlike
U
شایسته بانوان نجیب ومحترم
honor
U
شرافت
particianship
U
شرافت
gentility
U
شرافت نجابت
ennobling
U
شرافت دادن بلندکردن
ennobled
U
شرافت دادن بلندکردن
ennoble
U
شرافت دادن بلندکردن
ennobles
U
شرافت دادن بلندکردن
respect oneself
U
شرافت نفس داشتن
self respect
U
شرافت نفس مناعت طبع
loved i nothonour more
U
اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم
To pawn ones life ( honour) .
U
زندگی ( شرافت ) خود را درگروی کاری گذاشتن
to hold fast
U
نگاهداشتن
preserve
U
نگاهداشتن
preserves
U
نگاهداشتن
preserving
U
نگاهداشتن
isolates
U
درقرنطینه نگاهداشتن
clamps
U
باگیره نگاهداشتن
humors
U
راضی نگاهداشتن
catch hold of
U
محکم نگاهداشتن
humoring
U
راضی نگاهداشتن
humored
U
راضی نگاهداشتن
keep up
U
خوب نگاهداشتن
isolate
U
درقرنطینه نگاهداشتن
to draw rein
U
دهنه را نگاهداشتن
isolating
U
درقرنطینه نگاهداشتن
clamping
U
باگیره نگاهداشتن
clamped
U
باگیره نگاهداشتن
latch
U
محکم نگاهداشتن
righting
U
قائم نگاهداشتن
clamp
U
باگیره نگاهداشتن
righted
U
قائم نگاهداشتن
right
U
قائم نگاهداشتن
humours
U
راضی نگاهداشتن
impark
U
در اغل نگاهداشتن
humouring
U
راضی نگاهداشتن
humoured
U
راضی نگاهداشتن
humour
U
راضی نگاهداشتن
latches
U
محکم نگاهداشتن
refrigerating
U
خنک نگاهداشتن
refrigerated
U
خنک نگاهداشتن
refrigerate
U
خنک نگاهداشتن
behaving
U
ادب نگاهداشتن
behaves
U
ادب نگاهداشتن
behaved
U
ادب نگاهداشتن
forborne
U
دست نگاهداشتن
containment
U
محدود نگاهداشتن
buoys
U
روی اب نگاهداشتن
behave
U
ادب نگاهداشتن
to whip in
U
باهم نگاهداشتن
buoy
U
روی اب نگاهداشتن
buoyed
U
روی اب نگاهداشتن
buoying
U
روی اب نگاهداشتن
refrigerates
U
خنک نگاهداشتن
withheld
U
منع کردن نگاهداشتن
withhold
U
منع کردن نگاهداشتن
parks
U
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
withholds
U
منع کردن نگاهداشتن
parked
U
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
withholding
U
منع کردن نگاهداشتن
To stabilize prices .
U
قیمت ها راثابت نگاهداشتن
to d. oneself up
U
بدن راراست نگاهداشتن
demurrage
U
تاخیر کردن نگاهداشتن
park
U
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
To bottle up ones anger.
U
خشم خود را دردل نگاهداشتن
refrigeration
U
خنک کنی نگاهداشتن در یخچال
hush
U
ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
humor
U
خوشی دادن راضی نگاهداشتن
time
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
timed
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
double-parks
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
immure
U
در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
he is not worth his salt
U
لایق نگاهداشتن نیست بنگاهداشتنش نمیارزد
double park
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-park
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parked
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parking
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
hawser
U
طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
hawsers
U
طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
observancy
U
رعایت
observingly
U
با رعایت
consideration
U
رعایت
considerations
U
رعایت
formally
U
با رعایت
ovservation
U
رعایت
observance
U
رعایت
respects
U
رعایت
respect
U
رعایت
to go through
U
رعایت کردن
observe silence
U
رعایت سکوت
disrespect
U
عدم رعایت
to pass by any thing
U
رعایت نکردن
regards
U
رعایت توجه
heeds
U
ملاحظه رعایت
heeded
U
ملاحظه رعایت
heed
U
ملاحظه رعایت
regard
U
رعایت توجه
heeding
U
ملاحظه رعایت
regarded
U
رعایت توجه
non compliance
U
عدم رعایت
nonconformity
U
عدم رعایت
observing
U
رعایت کردن
inobservance
U
عدم رعایت
observe
U
رعایت کردن
observes
U
رعایت کردن
observed
U
رعایت کردن
ceremoniousness
U
رعایت تعارف
keep to
U
رعایت کردن
legality
U
رعایت قانون
regardful
U
رعایت کننده
regard for others
U
رعایت دیگران
esteem
U
رعایت ارزش
non observance of .....
U
عدم رعایت .....
economized
U
رعایت اقتصاد کردن
economizes
U
رعایت اقتصاد کردن
economize
U
رعایت اقتصاد کردن
gradualism
U
رعایت اصول تدریج
economised
U
رعایت اقتصاد کردن
economises
U
رعایت اقتصاد کردن
economising
U
رعایت اقتصاد کردن
formalism
U
رعایت ائین و اداب
circuit discipline
U
رعایت انضباط مدار
multitudinism
U
رعایت حال توده
inobservance of a law
U
عدم رعایت قانون
in deference to
U
بملاحظه برای رعایت
for short
U
برای رعایت اختصار
fashionableness
U
رعایت سبک پسندیده
breach of propriety
U
عدم رعایت اداب
economization
U
رعایت اصول اقتصادی
observantly
U
از روی ملاحظه و رعایت
respectfulness
U
رعایت احترام وادب
to go to
U
رعایت کردن گذشتن از
to stand
U
چیزیرادقیقا رعایت کردن
observe silence
U
سکوت را رعایت کنید
regard
U
رعایت راجع بودن به
regarded
U
رعایت راجع بودن به
regards
U
رعایت راجع بودن به
formality
U
رعایت اداب ورسوم
Please behave yourself . Please be courteous.
U
ادب را رعایت کنید
sculleries
U
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
scullery
U
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
bureaucracies
U
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracy
U
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bluntness
U
عدم رعایت نزاکت یاتعارف
disregard
U
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards
U
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded
U
اعتنا نکردن عدم رعایت
roughly speaking
U
تقریبا بدون رعایت دقت
disregarding
U
اعتنا نکردن عدم رعایت
quite the thing
U
رعایت کننده سبک روز
red tapism
U
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
welfare
U
رعایت کردن خدمات اجتماعی
unconventionality
U
عدم رعایت اداب و رسوم
hardshell
U
سخت در رعایت ایین دینی
indecorum
U
عدم رعایت ایین معاشرت
indelicately
U
بدون رعایت نزاکت یا فرافت
without regard for decency
U
بدون رعایت نزاکت یاادب
bureaucrasy
U
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
electronic security
U
رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
moralism
U
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
Protocol must be observed.
U
تشریفات باید رعایت شود
ceremonialism
U
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
expressionist
U
هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ritualistic
U
مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
prettyism
U
اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
bureaucrat
U
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
expressionism
U
هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
to play the game
U
رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
bureaucrats
U
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
internationalism
U
عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
red tapery
U
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
ceremonialist
U
کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
multitudinist
U
کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
pact
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pacts
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
p sexual relations
U
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
seemed
U
نمودن
seem
U
نمودن
abstracts
U
نمودن
dont
U
نمودن
dost
U
نمودن
seems
U
نمودن
animadvert
U
نمودن
abstract
U
نمودن
shows
U
نمودن
showed
U
نمودن
to gain any ones ear
U
نمودن
show
U
نمودن
animalize
U
نمودن
abstracting
U
نمودن
showŠetc
U
نمودن
abate
U
رفع نمودن
stock piling
U
ذخیره نمودن
sketch
U
رسم نمودن
sketched
U
رسم نمودن
to humble oneself
U
افتادگی نمودن
doubled up
U
مضاعف نمودن
doubled
U
مضاعف نمودن
double
U
مضاعف نمودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com