English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
electronic security U رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
circuit U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuits U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
communication U مدار الکترونیکی که به کامپیوتر اجازه ارتباط با مودم میدهد
bionics U مطالعه سیستمهای زنده به منظور ارتباط دادن ویژگی هاو اعمال انها به توسعه سخت افزار مکانیکی و الکترونیکی کاربرد علم بیولوژی درمهندسی الکترونیک و سایرعلوم مهندسی
splash proof enclosure U حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
fasts U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
teleconferencing U ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
solid-state U وسیله الکترونیکی که با اثرات سیگنالهای الکترونیکی یا مغناطیسی در ماده نیمه هادی کار میکند
data link U ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
electronic office U محل تجهیزات الکترونیکی دفتر الکترونیکی
ebam U Addressed ElectricBeam دستگاه ذخیره الکترونیکی که از مدارهای الکترونیکی برای کنترل اشعهای از یک سطح نیمه هادی اکسید فلز خوانده یا در ان می نویسد استفاده میکندemory
cut out U وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
cybernetics U مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
electronic element U بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
electronic U کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
whiter U پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
whitest U پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
white U پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
e mail U علامت اختصاری پست الکترونیکی پست الکترونیکی
electrosensitive printer U چاپگر حساس الکترونیکی چاپگر با حساسیت الکترونیکی
respects U رعایت
ovservation U رعایت
formally U با رعایت
observingly U با رعایت
respect U رعایت
considerations U رعایت
observancy U رعایت
consideration U رعایت
observance U رعایت
electro optics U وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
observing U رعایت کردن
keep to U رعایت کردن
observes U رعایت کردن
observed U رعایت کردن
observe U رعایت کردن
disrespect U عدم رعایت
esteem U رعایت ارزش
to go through U رعایت کردن
regardful U رعایت کننده
ceremoniousness U رعایت تعارف
regard for others U رعایت دیگران
regards U رعایت توجه
regarded U رعایت توجه
regard U رعایت توجه
to pass by any thing U رعایت نکردن
non observance of ..... U عدم رعایت .....
non compliance U عدم رعایت
legality U رعایت قانون
heed U ملاحظه رعایت
observe silence U رعایت سکوت
inobservance U عدم رعایت
heeds U ملاحظه رعایت
heeding U ملاحظه رعایت
heeded U ملاحظه رعایت
nonconformity U عدم رعایت
regarded U رعایت راجع بودن به
for short U برای رعایت اختصار
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
fashionableness U رعایت سبک پسندیده
economising U رعایت اقتصاد کردن
formalism U رعایت ائین و اداب
gradualism U رعایت اصول تدریج
to stand U چیزیرادقیقا رعایت کردن
circuit discipline U رعایت انضباط مدار
economised U رعایت اقتصاد کردن
regards U رعایت راجع بودن به
regard U رعایت راجع بودن به
to go to U رعایت کردن گذشتن از
breach of propriety U عدم رعایت اداب
formality U رعایت اداب ورسوم
economises U رعایت اقتصاد کردن
economizes U رعایت اقتصاد کردن
economized U رعایت اقتصاد کردن
inobservance of a law U عدم رعایت قانون
observe silence U سکوت را رعایت کنید
economize U رعایت اقتصاد کردن
in deference to U بملاحظه برای رعایت
multitudinism U رعایت حال توده
Please behave yourself . Please be courteous. U ادب را رعایت کنید
economization U رعایت اصول اقتصادی
respectfulness U رعایت احترام وادب
bureaucracy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
roughly speaking U تقریبا بدون رعایت دقت
disregard U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards U اعتنا نکردن عدم رعایت
bluntness U عدم رعایت نزاکت یاتعارف
welfare U رعایت کردن خدمات اجتماعی
bureaucracies U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
hardshell U سخت در رعایت ایین دینی
indecorum U عدم رعایت ایین معاشرت
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
indelicately U بدون رعایت نزاکت یا فرافت
unconventionality U عدم رعایت اداب و رسوم
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
bureaucrasy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
quite the thing U رعایت کننده سبک روز
without regard for decency U بدون رعایت نزاکت یاادب
red tapism U رعایت تشریفات اداری به حدافراط
safekeeping U حفافت
conservation U حفافت
security U حفافت
egis U حفافت
safe guard U حفافت
cell protection U حفافت سل
preservation U حفافت
custody U حفافت
protection U حفافت
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
ritualistic U مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
ceremonialism U اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
bureaucrats U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
expressionism U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
expressionist U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
to play the game U رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
shield U حفافت کردن
line differential protection U حفافت دیفرانسیلی خط
block protection U حفافت بلوک
protection level U سطح حفافت
anti skid protection U حفافت از لغزش
anodic protection U حفافت اندی
safe keeping U حفافت توجه
impedance protection U حفافت امپدانس
memory protection U حفافت حافظه
format U حفافت حافظه و..
armor protection U حفافت زرهی
protect U حفافت کردن
protection ring U حلقه حفافت
protection key کلید حفافت
cathode protection U حفافت کاتدی
conservable U قابل حفافت
protect by fuse U حفافت با فیوز
protects U حفافت کردن
protecting U حفافت کردن
x ray protection U حفافت رونتگن
shields U حفافت کردن
formats U حفافت حافظه و..
physical security U حفافت تاسیسات
degree of protection U میزان حفافت
self protection U حفافت از خود
collective protection U حفافت گروهی
protection U عمل حفافت
safeguard U حفافت کردن
storage protection U حفافت حافظه
safeguards U حفافت کردن
soil conservation U حفافت خاک
safeguarding U حفافت کردن
storage protection U حفافت انباره
system security U حفافت سیستم
shielded U حفافت شده
maintenance U حفافت کردن
data encryption U حفافت داده
safety gap U دهانه حفافت
guards U حفافت کردن
guarding U حفافت کردن
file protection U حفافت فایل
guard U حفافت کردن
collective protection U حفافت جمعی
overcurrent device U دستگاه حفافت
data protection U حفافت داده ها
file protection U حفافت پرونده
safeguarded U حفافت کردن
internationalism U عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overload protection U حفافت بار زیاد
unprotected field U میدان حفافت نشده
distance protection U وسیله حفافت فاصله
protecting ring U حلقه حفافت کننده
positional protection device U دستگاه حفافت درگاه
protected location U مکان حفافت شده
power system protection U حفافت سیستم قدرت
protected field U میدان حفافت شده
overvoltage protection U حفافت فشار زیاد
high tension protection U حفافت فشار قوی
shield U حفافت کردن درمقابل
software protection U حفافت نرم افزاری
insulation against vibration U حفافت در برابر ارتعاش
custody of goods U حفافت یا نگهداری کالا
keeps U حفافت امانت داری
shielding region U ناحیه حفافت کننده
file protect ring U حلقه حفافت پرونده
flood protection U حفافت در مقابل طغیان
data encyption standard U استاندارد حفافت داده
wards U محجور حفافت بخش
ward U محجور حفافت بخش
cryptosecurity U حفافت مکاتبات رمزی
cryptoguard U مسئول حفافت رمز
protective fire U اتشهای حفافت کننده
insulation protection U حفافت عایق بندی
keep U حفافت امانت داری
environmental conservation U حفافت محیط زیست
conservation programs U برنامههای حفافت منابع
copy protection U حفافت دربرابر کپی
drip proof enclosure U حفافت در مقابل ریزش اب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com