English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
circuit discipline U رعایت انضباط مدار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
duplexes U مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplex U مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
discipline U انضباط
disciplines U انضباط
disciplining U انضباط
disciplinal U اهل انضباط
radio dicipline U انضباط رادیویی
disciplinarian U اهل انضباط
disciplinarians U اهل انضباط
conduct grade U نمره انضباط
fire discipline U انضباط اتش
disciplinary U اهل انضباط
camouflage dicipline U انضباط استتار
disciplinable U انضباط پذیر
sound discipline U انضباط صوتی
radio dicipline U انضباط مکالمه بی سیم
self discipline U انضباط نفس تادیب
stern discipline U انضباط سخت و محکم
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
road clearance U انضباط و نظم حرکت در جاده
composite circuit U مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching U مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
inferior planet U سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
pinning U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
mask design U اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
firing circuit U مدار چاشنی مدار انفجار
powder train U مدار خرج مدار باروت
martinets U ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
martinet U ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
one hook U مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
respects U رعایت
consideration U رعایت
formally U با رعایت
observance U رعایت
ovservation U رعایت
respect U رعایت
observingly U با رعایت
observancy U رعایت
considerations U رعایت
regardful U رعایت کننده
heeds U ملاحظه رعایت
heeding U ملاحظه رعایت
observing U رعایت کردن
observes U رعایت کردن
regarded U رعایت توجه
regard U رعایت توجه
regard for others U رعایت دیگران
esteem U رعایت ارزش
legality U رعایت قانون
inobservance U عدم رعایت
nonconformity U عدم رعایت
heed U ملاحظه رعایت
ceremoniousness U رعایت تعارف
to pass by any thing U رعایت نکردن
to go through U رعایت کردن
observed U رعایت کردن
heeded U ملاحظه رعایت
non observance of ..... U عدم رعایت .....
non compliance U عدم رعایت
observe U رعایت کردن
observe silence U رعایت سکوت
disrespect U عدم رعایت
regards U رعایت توجه
keep to U رعایت کردن
observe silence U سکوت را رعایت کنید
formality U رعایت اداب ورسوم
regards U رعایت راجع بودن به
regard U رعایت راجع بودن به
economization U رعایت اصول اقتصادی
respectfulness U رعایت احترام وادب
fashionableness U رعایت سبک پسندیده
multitudinism U رعایت حال توده
regarded U رعایت راجع بودن به
Please behave yourself . Please be courteous. U ادب را رعایت کنید
for short U برای رعایت اختصار
formalism U رعایت ائین و اداب
inobservance of a law U عدم رعایت قانون
in deference to U بملاحظه برای رعایت
to go to U رعایت کردن گذشتن از
to stand U چیزیرادقیقا رعایت کردن
gradualism U رعایت اصول تدریج
economised U رعایت اقتصاد کردن
economises U رعایت اقتصاد کردن
economising U رعایت اقتصاد کردن
economize U رعایت اقتصاد کردن
economized U رعایت اقتصاد کردن
economizes U رعایت اقتصاد کردن
breach of propriety U عدم رعایت اداب
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
electronic security U رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
hardshell U سخت در رعایت ایین دینی
indecorum U عدم رعایت ایین معاشرت
disregards U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding U اعتنا نکردن عدم رعایت
indelicately U بدون رعایت نزاکت یا فرافت
welfare U رعایت کردن خدمات اجتماعی
red tapism U رعایت تشریفات اداری به حدافراط
roughly speaking U تقریبا بدون رعایت دقت
bureaucracy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrasy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
bluntness U عدم رعایت نزاکت یاتعارف
disregard U اعتنا نکردن عدم رعایت
unconventionality U عدم رعایت اداب و رسوم
disregarded U اعتنا نکردن عدم رعایت
without regard for decency U بدون رعایت نزاکت یاادب
quite the thing U رعایت کننده سبک روز
interface U 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces U 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
sound discipline U انضباط صدا یا جلوگیری ازسر و صدا
to play the game U رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
bureaucrat U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ceremonialism U اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
ritualistic U مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
expressionist U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
expressionism U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
bureaucrats U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
internationalism U عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
multitudinist U کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
ceremonialist U کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
to respect oneself U رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
p sexual relations U امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
injunction U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
military testament U وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
syntactic error U خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
interfaces U تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface U تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
formulism U رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication U مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
orbit U مدار
pivot U مدار
pivots U مدار
pivoted U مدار
orbited U مدار
absis U مدار
theme U مدار
and gate U مدار AND
themes U مدار
electric circuit U مدار
circuit U مدار
or circuit U مدار OR
circuits U مدار
orbits U مدار
track circuit U مدار خط
zones U مدار
zone U مدار
simplex U مدار یک خطه
simplex U مدار یک طرفه
printed circuit U مدار چاپی
combined circuit U مدار مرکب
simplex circuit U مدار سادک
single phase circuit U مدار تک فاز
six phase circuit U مدار شش فاز
simple circuit U مدار توان
primery citcuit U مدار اولیه
primary circuit U مدار ورودی
communication circuit U مدار ارتباطی
combinational circuit U مدار ترکیبی
clamping circuit U مدار محدودکننده
quadrature circuit U مدار تربیع
quadrature filter U مدار تربیعی
circuit switching U انتخاب مدار
sweep circuit U مدار رلاکساسیون
relaxation circuit U مدار رلاکسیون
resonance circuit U مدار همنوایی
return circuit U مدار برگشتی
circuit voltage U ولتاژ مدار
sequential circuit U مدار ترتیبی
short circuit U اتصالی مدار
circuity U مدار حرکت
side circuit U مدار جانبی
sequence curcuit U مدار ترتیبی
speaking circuit U مدار تلفن
cycled U سیکل مدار
two phase circuit U مدار دو فازه
two state circuit U مدار دو حالتی
trunk circuit U شاه مدار
transfer orbit U مدار انتقال
track return U مدار برگشت
three phase circuit U مدار سه فاز
telephone circuit U مدار تلفن
tap circuit U مدار وسط
tank circuit U مدار مخزنی
two wire circuit U مدار دو سیمه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com