English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
appropriation receipt U رسید سپرده قانونی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
legal deposit U سپرده قانونی
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
to pay against receipt U در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
depositor U صاحب سپرده سپرده گذار
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
to lay down a rule U قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
automatic release date U تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
legitimated U عذر قانونی قانونی
legitimates U عذر قانونی قانونی
legitimating U عذر قانونی قانونی
legitimate U عذر قانونی قانونی
trust fund U سپرده
guarantee U سپرده
depositary U سپرده
guarantees U سپرده
fiduciary U سپرده
guaranteed U سپرده
deposits U سپرده
deposits U : سپرده
deposit U سپرده
deposit U : سپرده
idle deposit U سپرده بلااستفاده
recognizance U سپرده التزامی
idle deposit U سپرده راکد
guarantee fund U سپرده تضمینی
quasi deposit U شبه سپرده
money on deposit U پول سپرده
foreign deposit U سپرده خارجی
fixed term deposit U سپرده ثابت
trust fund U سپرده امانی
trust fund U وجوه سپرده
appropriation refund U بازپرداخت سپرده
appropriation title U عنوان سپرده
bank deposit U سپرده بانکی
certificate of deposit U گواهی سپرده
demand deposit U سپرده دیداری
demand deposit U سپرده جاری
deposit ratio U نسبت سپرده
deposit accounts U حساب سپرده
deposit account U حساب سپرده
depositery U نگهدارنده سپرده
money on d. U پول سپرده
fiduciary U امانتی سپرده
guaranteed U وثیقه سپرده
guarantee U وثیقه سپرده
guarantees U وثیقه سپرده
authorized stoppage U برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
deposit slip U اعلامیه پرداخت سپرده
banking deposit account U حساب سپرده بانکی
depositary for a fund U سپرده برای یک صندوق
certificate of deposits U گواهی نامه سپرده
open allotment U حساب سپرده باز
appropriation reimbur sement U تامین سپرده یاوثیقه
depositery U محل نگهداری سپرده
certificate of deposit U گواهی پول سپرده
loan on deposit U اعطای وام به وثیقه سپرده
Money entrusted to my care . U پولی که با مانت نزد من سپرده شد
deposit multiplier U ضریب بهم فزاینده سپرده
army deposit fund U سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
receipts U رسید
due date U سر رسید
when it came to a push U رسید
receipt statement U رسید
quittance U رسید
receipt U رسید
maturity U سر رسید
demand deposit U سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
quittance U رسید مفاصا
world came that U خبر رسید که
chitty U یادداشت-رسید
official receipt U رسید رسمی
It crossed my mind. U به نظرم رسید.
matured U سر رسید شده
dock receipt U رسید لنگرگاه
scrip U رسید موقتی
summer is in U تابستان رسید
the post has come U پست رسید
to a receipt U رسید گرفتن
to fall due U سر رسید شدن
warehouse receipt U رسید انبار
It occurred to me. U به نظرم رسید.
It came home to me. U به نظرم رسید.
What time do we arrive? U کی خواهیم رسید؟
It's over. U به پایان رسید.
dock warrant U رسید لنگرگاه
It came home to me. U به فکرم رسید.
It occurred to me. U به فکرم رسید.
It crossed my mind. U به فکرم رسید.
debit note U رسید بدهکار
certificate of receipt U گواهی رسید
hand receipt U رسید دستی
it crossed my mind U بنظرم رسید
receipt U قبض رسید
vouchers U قبض رسید
binders U رسید بیعانه
binder U رسید بیعانه
voucher U قبض رسید
receipts U قبض رسید
pass book U برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
nursling or nurse U کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
it was signed by his majesty the shah U به توشیح همایونی رسید
data freight receipt U رسید اماری حمل
he was overtake by a storm U طوفانی باودر رسید
receipts U دریافت رسید دادن
data fright receipt U رسید اماری حمل
appropriation receipt U رسیدسپرده رسید اعتبار
At that point [stage] , ... U وقتی که موقعش رسید...
clean receipt U رسید بی قید و شرط
it received royal assent U به توشیح ملوکانه رسید
receipts U رسید پیام دریافت شد
point of intersection U نقطه بهم رسید
railway receipt U رسید راه اهن
dock warrant U رسید انبار بارانداز
i am through with my work U کارم به پایان رسید
i am in receipt of your letter U نامه شما به من رسید
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
receipt U رسید پیام دریافت شد
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
mate's receipt U رسید کاپیتان کشتی
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
mate's receipt U رسید معاون ناخدا
the hour has struck U موقع بحران رسید
air mail receipt U رسید پست هوایی
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . U جانش به لب آمد ( رسید )
acknowledgments U اعلام وصول رسید
receipt U دریافت رسید دادن
acknowledgements U اعلام وصول رسید
acknowledgement U اعلام وصول رسید
inspectorates U رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorate U رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
The train was 10 minutes late. U قطار 10 دقیقه دیر رسید
It changed hands a few times before I got it. U چند دست گشت تا به من رسید
The train came in on time . U قطار به موقع رسید ( سروقت )
forwarder's receipt U رسید متصدی حمل و نقل
found shipment U کالای بدون بارنامه یا رسید
offenders will be punished U متخلفین بکیفر خواهند رسید
now and then a guest w come U گاه گاهی میهمانی می رسید
The negotiations were successful ( inconclusive ) . U مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
He arrived in the nick of time . U درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
the bill will mature to morrow U سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
the bill is overdraw U سر رسید برات منقضی شده است
bill falls due on U تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
The project was terminated as of July 1. U پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
A solution suddenly proffered itself. U ناگهان راه حلی به نظر رسید.
Luchily for me the train was late. U خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
deferred liability U بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
date of grace U مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
he muddled through U بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
escrow U موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
My grandparents are six feet under. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
upfront payment U پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
fixed capital U سپرده ثابت اموال ثابت یکان
clearing a bill U محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
of age <idiom> U سن قانونی
lawlessness U بی قانونی
de jure U قانونی
lawless U بی قانونی
de jur U حق قانونی
legit U قانونی
lawful U قانونی
forensic medicine U طب قانونی
medical jurisprudence U طب قانونی
wife's equity U حق قانونی زن
statutory U قانونی
licit U قانونی
standards U قانونی
formal U قانونی
copyright U حق قانونی
copyrights U حق قانونی
legal U قانونی
regular U قانونی
illegality U بی قانونی
dejure U حق قانونی
normative U قانونی
regulars U قانونی
canonical U قانونی
statutory law U قانونی
standard U قانونی
anarchy U بی قانونی
legiskative U قانونی
constitutional U قانونی
legal medicine U طب قانونی
official U قانونی
It wI'll eventually pay off. U با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
freiht all kinds U رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
forced sale U فروش قانونی
member's bill U طرح قانونی
statutory offense U جرم قانونی
legal presumtion U فرض قانونی
norm U اصل قانونی
illegal U غیر قانونی
stand measure U اندازه قانونی
substituted service U ابلاغ قانونی
valid U قانونی درست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com