Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
will not hear of
<idiom>
U
رسیدگی ویا اجازه ندادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forbids
U
اجازه ندادن
forbid
U
اجازه ندادن
wink at
<idiom>
U
اجازه دخالت ندادن
to refuse somebody entry
[admission]
U
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
cut (someone) off
<idiom>
U
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
speaking with prosecutor
U
در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
to verify the accounts
رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
defferential assets
U
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
to keep it up
U
شل ندادن
to keep at arms length
<idiom>
U
رو ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait.
U
دم به تله ندادن
to make light of
U
اهمیت ندادن
retained
U
از دست ندادن
to w one's consent
U
رضایت ندادن
to let slid
U
اهمیت ندادن به
retain
U
از دست ندادن
playdown
U
اهمیت ندادن
to take time by the forelock
U
را ازدست ندادن
retains
U
از دست ندادن
discontinue
U
ادامه ندادن
to set at d.
U
اهمیت ندادن
retaining
U
از دست ندادن
discontinued
U
ادامه ندادن
discontinues
U
ادامه ندادن
discontinuing
U
ادامه ندادن
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
stops
U
انجام ندادن عملی
stopping
U
انجام ندادن عملی
stopped
U
انجام ندادن عملی
stop
U
انجام ندادن عملی
absconded
U
دررفتن رونشان ندادن
hold-out
<idiom>
U
باموقعیت وفق ندادن
absconds
U
دررفتن رونشان ندادن
underact
U
درست انجام ندادن
absconding
U
دررفتن رونشان ندادن
underdog
U
فرصت برد به حریف ندادن
miscarry
U
نتیجه ندادن عقیم ماندن
to make noyhing of
U
ناچیز شمردن اهمیت ندادن
The best advice is, not to give any
<idiom>
U
بهترین اندرز ندادن آن است
We don't do things by halves.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do half-ass job
[American E]
[derogatory]
U
کاری را ناقص انجام ندادن
underdogs
U
فرصت برد به حریف ندادن
We don't do things halfway.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
miscarries
U
نتیجه ندادن عقیم ماندن
We don't do things by half-measures.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
miscarrying
U
نتیجه ندادن عقیم ماندن
discounting match
U
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
chicken out
<idiom>
U
از ترس کاری را انجام ندادن
buggered
U
قطعا کاریرا انجام ندادن
exclude
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to be ill towardsany thing
U
روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
underplay
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplayed
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
excludes
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
underplaying
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplays
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
to shut out
U
راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
(not) move a muscle
<idiom>
U
حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
lock out
U
درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
conceal
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
ignoring
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignore
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
conceals
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
ignored
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
blanking
U
نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
ignores
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
hang
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
to stand in one's light
U
جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
let go
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
adjustments
U
رسیدگی
oyer
U
رسیدگی
cassation
U
رسیدگی
conizance
U
حق رسیدگی
consideration
U
رسیدگی
considerations
U
رسیدگی
handling
U
رسیدگی
examinations
U
رسیدگی
inquiry
U
رسیدگی
inquiries
U
رسیدگی
adjustment
U
رسیدگی
controlment
U
رسیدگی
probed
U
رسیدگی
ripeness
U
رسیدگی
investigation
U
رسیدگی
probe
U
رسیدگی
probes
U
رسیدگی
audits
U
رسیدگی
service
رسیدگی به
examination
U
رسیدگی
serviced
U
رسیدگی به
auditing
U
رسیدگی
puberty
U
رسیدگی
attention
U
رسیدگی
investigations
U
رسیدگی
attentions
U
رسیدگی
audit
U
رسیدگی
audited
U
رسیدگی
verification
U
رسیدگی
matureness
U
رسیدگی
mellowness
U
نرمی رسیدگی
try
U
رسیدگی کردن
auditor
U
مامور رسیدگی
tries
U
رسیدگی کردن
trial on technicalities
U
رسیدگی شکلی
trial on procedural matters
U
رسیدگی شکلی
to look in to
U
رسیدگی کردن
attend
U
رسیدگی کردن
attending
U
رسیدگی کردن
attends
U
رسیدگی کردن
considers
U
رسیدگی کردن
inquest
U
بازجویی رسیدگی
inquisitorial
U
وابسته به رسیدگی
auditors
U
مامور رسیدگی
consider
U
رسیدگی کردن
trial on merits
U
رسیدگی ماهوی
inquests
U
بازجویی رسیدگی
investigate
U
رسیدگی کردن
claims handling
U
رسیدگی به شکایات
inspects
U
رسیدگی کردن
inspecting
U
رسیدگی کردن
inspected
U
رسیدگی کردن
inspect
U
رسیدگی کردن
quests
U
تحقیق و رسیدگی
quest
U
تحقیق و رسیدگی
verifiable
U
قابل رسیدگی
investigatory
U
وابسته به رسیدگی
attendances
U
رسیدگی تیمار
attendance
U
رسیدگی تیمار
verifying
U
رسیدگی کردن
scrutiny
U
رسیدگی مداقه
investigator
U
رسیدگی کننده
investigators
U
رسیدگی کننده
court of iquiry
U
دادگاه رسیدگی
deal with
U
رسیدگی کردن
cassation
U
رسیدگی فرجامی
go into
U
رسیدگی کردن
audit trail
U
اثر رسیدگی
attention key
U
کلید رسیدگی
investigable
U
قابل رسیدگی
investigation in the supreme court
U
رسیدگی فرجامی
tendentious
U
رسیدگی کننده
look into
U
رسیدگی کردن
to see about
U
رسیدگی کردن
verify
U
رسیدگی کردن
verifies
U
رسیدگی کردن
verified
U
رسیدگی کردن
examine
U
با into رسیدگی کردن
examine
U
رسیدگی کردن
investigating
U
رسیدگی کردن
investigates
U
رسیدگی کردن
investigated
U
رسیدگی کردن
examined
U
رسیدگی کردن
examined
U
با into رسیدگی کردن
examines
U
رسیدگی کردن
stock taking
U
رسیدگی به موجودی
storekeeping
U
رسیدگی به انبار
the investigation of accounts
U
رسیدگی بحساب
to do for
U
رسیدگی کردن به
examinations
U
رسیدگی معاینه
examination
U
رسیدگی معاینه
to llok
U
رسیدگی کردن
to go into
U
رسیدگی کردن
to see to
U
رسیدگی کردن
examining
U
با into رسیدگی کردن
examining
U
رسیدگی کردن
examines
U
با into رسیدگی کردن
revision
U
رسیدگی ثانوی
auditing
U
بازرسی رسیدگی
auditing
U
رسیدگی کردن
audited
U
بازرسی رسیدگی
audited
U
رسیدگی کردن
investigative
U
مبنی بر رسیدگی
audit
U
بازرسی رسیدگی
audit
U
رسیدگی کردن
assistance
U
موافبت رسیدگی
scope
U
دامنه رسیدگی
audits
U
رسیدگی کردن
revisions
U
رسیدگی ثانوی
audits
U
بازرسی رسیدگی
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
disoblige
U
دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
audited
U
ممیزی رسیدگی کردن
hearing
U
رسیدگی بمحاکمه گزارش
hearings
U
رسیدگی بمحاکمه گزارش
look into
<idiom>
U
رسیدگی یا وارسی کردن
think over
<idiom>
U
با دقت رسیدگی کردن
i will see sbout it
U
من به ان رسیدگی خواهم کرد
audits
U
ممیزی رسیدگی کردن
to go through
U
رسیدگی کردن گذشتن از
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com