Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
semiweekly
U
رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
sempiternal
U
رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overwrite
U
دومرتبه نوشتن
twice
U
دومرتبه دوبرابر
biyearly
U
دومرتبه درهر سال
weeklies
U
هفتگی
weekly
U
هفتگی
weekly allowance
U
هفتگی
hebdomadal
U
هفتگی
weekly storage
U
مخزن هفتگی
school pence
U
پول هفتگی اموزشگاه
weekly progress report
U
گزارش هفتگی کار
toured
U
مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
touring
U
مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
tour
U
مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
tours
U
مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
weekends
U
اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekend
U
اخر هفته تعطیل اخر هفته
trimmer
U
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
weekly
U
هفته به هفته
a week
U
یک هفته
per week
U
هر هفته
week
U
هفته
weeks
U
هفته
weeklies
U
هفته به هفته
exhibitors
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer
U
امانت دهنده کفیل دهنده
bailor
U
امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst
U
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalysts
U
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative
U
التیام دهنده جوش دهنده
exhibiter
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
extender
U
توسعه دهنده ادامه دهنده
this d. a week
U
یک هفته از امروز
next week
U
هفته گذشته
A whole week
U
یک هفته تمام
triweekly
U
هر سه هفته یکبار
last week
U
هفته گذشته
for a week
U
برای یک هفته
inside of a week
U
کمتر از یک هفته
weekdays
U
روز هفته
weekday
U
روز هفته
midweek
U
میان هفته
running days
U
ایام هفته
fair market
U
هفته بازار
f.service
U
نمازمعمولی هفته
hebdomad
U
هفت هفته
passion week
U
هفته مصیبت
to morrow week
U
از فردا یک هفته
eight day
U
هفته کوک
inside of a week
U
در یک هفته کمتر
week end
U
اخر هفته
Weekend
U
تعطیلات آخر هفته
one anxious week of waiting
U
یک هفته انتظار با نگرانی
week day
U
روز معمولی هفته
feria
U
یکی از ایام هفته
I will be staying a few days
U
من میخواهم یک هفته بمانم.
nrxt monday
U
دوشنبه این هفته
ferial
U
مربوط بمیان هفته عیدی
Within the next few weeks .
U
درعرض چند هفته آیند ؟
passion week
U
هفته پیش از رستاخیز مسیح
capacitor
U
تا دو هفته نیرو فراهم کند.
to borrow for ... weeks
U
برای ... هفته قرض گرفتن
embryo
U
جنین کمتر از هشت هفته
at least four times a week
U
کم کمش چهار بار در هفته
embryos
U
جنین کمتر از هشت هفته
We stayed at the seaside for one week .
U
یک هفته کنا ردریا ماندیم
write me every week
U
هر هفته برای من نامه بنویسید
foetuses
U
جنین بیش از هشت هفته حمل
She comes here at least once a week .
U
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
foetus
U
جنین بیش از هشت هفته حمل
bank holiday
U
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
per
U
برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
fetuses
U
جنین بیش از هشت هفته حمل
I had my car broken into last week.
U
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
What is the price per week?
U
قیمت برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per week?
U
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
Every day of the week but Sundays.
U
همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
weekender
U
کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
Maundy Thursday
U
پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
I'm really looking forward to the weekend.
U
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Trade ( business ) is slack this week .
U
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
They must give not less than 2 weeks' notice.
U
آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
U
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
U
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Thank God it's Friday!
[TGIF]
U
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank goodness
U
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Can you watch the dog for us this weekend?
U
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
feria
U
کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
apprenticeships
U
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship
U
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
indicator
U
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
groundhog day
U
روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
fair
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
semimonthly
U
دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
fairer
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest
U
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
altitude azimuth
U
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
donor
U
دهنده
shover
U
هل دهنده
donors
U
دهنده
giver
U
دهنده
joggers
U
هل دهنده
jogger
U
هل دهنده
trimestr
U
رخ دهنده
transferor
U
دهنده
donar
U
دهنده
pusher
U
هل دهنده
pushers
U
هل دهنده
irriguous
U
اب دهنده
extender
U
بسط دهنده
exhalant
U
بیرون دهنده
restorers
U
اعاده دهنده
erosive
U
سایش دهنده
permissive
U
اجازه دهنده
examinee
U
امتحان دهنده
epicritic
U
تمیز دهنده
emancipator
U
رهایی دهنده
achiever
U
انجام دهنده
demonstrative
U
شرح دهنده
abluent
U
شستشو دهنده
exhibitioner
U
نمایش دهنده
accomplisher
U
انجام دهنده
erosive
U
فرسایش دهنده
evangelic
U
مژده دهنده
evangelical
U
مژده دهنده
explicator
U
توضیح دهنده
expander
U
بسط دهنده
endorser
U
حواله دهنده
exhibitive
U
جلوه دهنده
exhalent
U
بیرون دهنده
extenuating
U
تخفیف دهنده
impelent
U
سوق دهنده
impellent
U
سوق دهنده
incarnative
U
گوشن نو دهنده
indemnitor
U
تاوان دهنده
indicant
U
نشان دهنده
voters
U
رای دهنده
voter
U
رای دهنده
drawers
U
حواله دهنده
drawers
U
برات دهنده
hurter
U
ازار دهنده
racing
U
مسابقه دهنده
extenuative
U
تخفیف دهنده
restorer
U
اعاده دهنده
comforters
U
تسلی دهنده
comforter
U
تسلی دهنده
flowerer
U
گیاه گل دهنده
formatter
U
شکل دهنده
frondescent
U
برگ دهنده
functor
U
انجام دهنده
gagger
U
فریب دهنده
grantor
U
انتقال دهنده
fumigator
U
بخور دهنده
adapter
U
وفق دهنده
alleviator
U
تخفیف دهنده
assuror
U
اطمینان دهنده
bailer
U
اجاره دهنده
bailor
U
اجاره دهنده
alimental
U
غذا دهنده
baiter
U
طعمه دهنده
briber
U
رشوه دهنده
changer
U
تغییر دهنده
communicator
U
پیام دهنده
compensative
U
پاداش دهنده
complier
U
انجام دهنده
concentative
U
تمرکز دهنده
conciliator
U
اشتی دهنده
placater
U
اشتی دهنده
concussive
U
تکان دهنده
assurer
U
اطمینان دهنده
assimilatory
U
شباهت دهنده
assignor
U
حواله دهنده
alimentative
U
غذا دهنده
almsman
U
صدقه دهنده
altertive
U
تغییر دهنده
ameliorator
U
بهبود دهنده
ampliative
U
بسط دهنده
amusive
U
تفریح دهنده
annoyer
U
ازار دهنده
antalgic
U
تسکین دهنده
appealer
U
استیناف دهنده
appellant
U
استیناف دهنده
assentient
U
موافقت دهنده
assigner
U
حواله دهنده
allocator
U
تخصیص دهنده
oft
U
بسیار رخ دهنده
conjunctive
U
ربط دهنده
connector
U
اتصال دهنده
depreciator
U
تنزل دهنده
designator
U
نقش دهنده
dimissory
U
رخصت دهنده
discriminator
U
تمیز دهنده
drawer of a bill of exchange
U
برات دهنده
drill master
U
مشق دهنده
alienator
U
انتقال دهنده
electron donor
U
دهنده الکترون
eleemosynary
U
صدقه دهنده
elucidator
U
توضیح دهنده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com