Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Middle West
U
باختر میانه
west
U
باختر
west
<adj.>
U
غرب
to go west
U
کشته شدن
to go west
U
مردن
on the west
U
غربا
west
U
مغرب
west
U
غرب
west
<adj.>
U
باختر
west
U
مغرب زمین
on the west
U
ازباختر
west
<adj.>
U
مغرب
north west
U
شمال باختر
south west
U
جنوب غرب
mae west
U
جلیقه نجات فشاری
north west
U
شمال غرب شمال غربی
north west
U
در حال باختر
West Indian
U
هندوستانغربی
West German
U
آلمانغربی
Wild West
U
غرب وحشی
Wild West
U
ایالتهای غربی
west lndies
U
جزایر هند غربی واقع بین اتازونی و امریکای جنوبی
south west
U
در جنوب باختر
south west
U
سوی جنوب باختر
south west
U
جنوب باختر جنوب غربی
on the west of iran
U
در باختر ایران
galley west
U
رو بویرانی
galley west
U
درهم وبرهم
south-west
U
جنوب غرب
south-west
U
جنوب غربی سوی جنوب باختر
north-west
U
شمال غربی در شمال غرب
north-west
U
شمال غرب
galley west
U
ویران
galley west
U
بویرانی
West cardinal mark
U
علامتترتیبیغربی
to lie east and west
U
شرقی غربی
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
west country whipping
U
بست غربی
west coast computer faire
U
یک نمایشگاه تجاری بزرگ ریزکامپیوتر که سالانه درسان فرانسیسکو گشایش می یابد
middle
U
منطقه میانی زمین
middle
U
میانی وسطی
of middle a
U
میان سال
middle course
U
میانه روی
middle name
U
نام وسطی-اسموسطین
middle
U
مرکز
middle
U
وسط
middle
U
میان
middle
U
میانه میدان
middle-of-the-road
U
بیطرف
middle-of-the-road
U
میانه رو
middle aged
U
میان سال
Middle East
U
خاورمیانه
Middle East
U
سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
middle distance
U
فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
up to the middle in water
U
تا کمر در اب
middle class
U
طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle class
U
طبقه متوسط
middle panel
U
قابچوبیمیانی
middle aged
U
دوره بین جوانی وپیری
middle sole
U
لژمیانی
middle toe
U
انگشتمیانی
middle torus
U
گچبریمیانی
Middle Eastern
U
مربوطبهخاورمیانه
middle lobe
U
نرمهششمیانی
piggy in the middle
U
بازیخرسوسط
middle of the road
<idiom>
U
سردوراهی گیرکردن
the parting in the middle
U
فرق وسط
middle-aged
U
میان سال
middle piece
U
قطعهمیانی
middle age
U
میان سال
middle covert
U
پرهایمیانی
middle jib
U
بادبانسهگوشکوچکمیانی
middle leg
U
پایمیانی
middle age
U
دوره بین جوانی وپیری
middle linebacker
U
مهرهخطآخریمیانی
middle phalanx
U
بندانگشتمیانی
middle layer
U
قشر میانی
the middle finger
U
انگشت میانه
middle insomnia
U
بیخوابی میانی
middle heavyweight
U
09 کیلوگرم
middle game
U
وسط بازی
middle fraction
U
پاره میانی
Middle Ages
U
قرون وسطی
middle finger
U
وسطی
middle finger
U
انگشت میان
middle english
U
انگلیسی تا 0051میلادی
middle ear
U
گوش وسط
middle ear
U
حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle ear
U
گوش میانی
middle deck
U
پل میانی
middle body
U
قسمت میانه ناو یا کشتی
middle bar of a saw
U
کمانکش اره
middle aisle
U
صحن
middle aisle
U
شبستان
middle latitude
U
منطقه معتدله
middle watch
U
نگهبانی نیمه شب
middle schools
U
دبیرستان
middle weight
U
میانه
middle weight
U
میان وزن
middle fraction
U
جزء میانی
middle succession
U
توالی میانین
middle term
U
قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle succession
U
توالی وسطی
middle sized
U
میان اندازه
middle sized
U
دارای اندازه متوسط
middle price
U
قیمت حد وسط
middle price
U
قیمت متوسط
middle classes
U
طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle plane
U
صفحه میانتار
middle part
U
قسمت میانی
middle part
U
میان
middle classes
U
طبقه متوسط
middle school
U
دبیرستان
inflammation of the middle ear
U
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
middle-class person
U
عضو طبقه متوسط
member of the middle class
U
عضو طبقه متوسط
infection of the middle ear
U
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
middle distance race
U
دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
middle level management
U
مدیریت سطح متوسط
middle lintel in window
U
الت وسطی پنجره
middle nasal concha
U
کنجایمیانیدماغی
middle primary covert
U
پرهایاولیهمیانی
type of middle cloud
U
شکالابرقسمتمیانی
middle lintel in window
U
وادار میانی پنجره
middle lintel in window
U
کمرکش پنجره
upper middle class
U
طبقه متوسط بالا
[در اجتماعی]
middle ground buoy
U
بویه زمین میان گذرگاه
mullion=middle post
U
وادار
middle rial of door frame
U
قیدچه
middle leg (outer surface)
U
پایمیانی
The working (middle,upper)class.
U
طبقه کارگر (متوسط بالا )
middle ear inflammation
[MEI]
U
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
To steer a middle course . To act within judicious bounds .
کجدار و مریض عمل کردن
[به نعل و به میخ زدن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com