Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
food perference
U
رجحان غذایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
preference
U
رجحان
preminence
U
رجحان
privilege
U
رجحان
excellence
U
رجحان
preferences
U
رجحان
distinctions
U
رجحان
distinction
U
رجحان
predominancy
U
رجحان
predominance
U
رجحان
preferences
U
رجحان ترجیح
preference function
U
تابع رجحان
predilection
U
رجحان برگزیدگی
predilections
U
رجحان برگزیدگی
revealed preference
U
رجحان اشکار
preference
U
رجحان ترجیح
time preference
U
رجحان زمانی
preferable
U
دارای رجحان
liquidity preference theory
U
نظریه رجحان نقدینگی
liquidity preference function
U
تابع رجحان نقدینگی
consumer preference
U
رجحان مصرف کننده
kuder preference record
U
رجحان سنج کودر
prefers
U
رجحان دادن برگزیدن
preferring
U
رجحان دادن برگزیدن
prefer
U
رجحان دادن برگزیدن
time preference theory of interest
U
نظریه بهره بر مبنای رجحان زمانی
verism
U
رجحان اهنگ ها و روایات متداول برروایات و اهنگهای قهرمانی و افسانه امیز
alimentary
U
غذایی
messes
U
هم غذایی
mess
U
هم غذایی
trophic
U
غذایی
dietetical
U
غذایی
alimental
U
غذایی
food packet
U
بسته غذایی
food industries
U
صنایع غذایی
food dtufe stuff
U
ماده غذایی
food deprivation
U
محرومیت غذایی
food chains
U
زنجیره غذایی
food preference
U
پسند غذایی
food program
U
برنامه غذایی
nutritiveness
U
خاصیت غذایی
lymph
U
شیره غذایی
food web
U
شبکه غذایی
food pyramid
U
هرم غذایی
food chain
U
زنجیره غذایی
foodstuffs
U
ماده غذایی
rations
U
جیره غذایی
dieted
U
رژیم غذایی
dieted
U
برنامه غذایی
diet
U
رژیم غذایی
ration
U
جیره غذایی
rationed
U
جیره غذایی
food poisoning
U
مسمویت غذایی
dieting
U
برنامه غذایی
dieting
U
رژیم غذایی
diets
U
رژیم غذایی
diets
U
برنامه غذایی
regimens
U
پرهیز غذایی
foodstuff
U
ماده غذایی
regimen
U
پرهیز غذایی
diet
U
برنامه غذایی
macronutrient
U
عنصر غذایی پر مصرف
dietetic
U
وابسته به رژیم غذایی
micronutrient
U
عنصر غذایی کم مصرف
I'm on a diet.
من رژیم غذایی دارم.
Adulterated foodstuff.
U
مواد غذایی تقلبی
provision room
U
انبار مواد غذایی
dietetics
U
برنامه ریزی غذایی
grazing food chain
U
زنجیره غذایی چرندگان
botulism
U
مسمومیت غذایی حاد
annual food plan
U
برنامه غذایی سالیانه
dietary
U
مربوط به رژیم غذایی
dailgy food allowance
U
جیره غذایی روزانه
ration factor
U
ضریب اماد جیره غذایی
table of food equivalents
U
جدول ارزش جیره غذایی
stirabout
U
غذایی شبیه اش جو جنب وجوش
ration basis
U
مبنای محاسبه جیره غذایی
nutrient
U
ماده مقوی از لحاظ غذایی
nutrients
U
ماده مقوی از لحاظ غذایی
master menu
U
برنامه غذایی اصلی یکان
sitology
U
علم تغذیه ورژیم غذایی
commissary store annex
U
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
convenience food
U
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods
U
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
self digestion
U
جذب خود بخود مواد غذایی
malnutrition
U
تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
to have the munchies for something
U
یکدفعه هوس چیزی
[غذایی]
را کردن
cure meat
U
نمک سود کردن مواد غذایی
dietetics
U
فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
ration scale
U
مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
master menu
U
لیست مبنای جیره غذایی اصلی
I musn't eat food containing ...
من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
ration credit
U
تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
packed lunch
غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
air superiority
U
برتری موقت هوایی رجحان هوایی
commissary
U
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissaries
U
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
In the long run fatty food makes your arteries clog up.
U
در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
k ration
U
بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
cereal
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
fudge
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudged
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudges
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudging
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
agrobiology
U
مطالعهء مواد غذایی خاک زیست شناسی خاک
brunch
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com