Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to boure one's way
U
راه خودرا بزوربازکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
thrusting
U
بزوربازکردن
thrust
U
بزوربازکردن
thrusts
U
بزوربازکردن
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to rangeoneself
U
خودرا
to a onself
U
خودرا اراستن
he pretended to be asleep
U
خودرا بخواب زد
to suppress one's propensities
U
خودرا فرونشاندن
to d. oneself up
U
خودرا گرفتن
to dress up
U
خودرا اراستن
to sun one self
U
خودرا افتاب دادن
to slake one's revenge
U
انتقام خودرا گرفتن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
insconce
U
خودرا جای دادن
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
one's accomplice
U
همدست خودرا لودادن
pontify
U
خودرا مقدس نمودن
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
to pay one's way
U
خرج خودرا دراوردن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to a. one selt
U
انتقام خودرا کشیدن
to plume oneself
U
با پیرایه خودرا اراستن
self assertion
U
خودرا جلو اندازی
to compromise oneself
U
خودرا مظنون یا رسواکردن
he betray himself
U
او خودرا رسوا ساخت
To step aside . to shy from . To withdraw .
U
خودرا کنا رکشیدن
to try one's luck
U
بخت خودرا ازمودن
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
To go through fire and water.
U
خودرا به آب وآتش زدن
back-pedals
U
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling
U
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled
U
حرف خودرا پس گرفتن
flatten
U
روحیه خودرا باختن
back-pedal
U
حرف خودرا پس گرفتن
mince
U
حرف خودرا خوردن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
flattens
U
روحیه خودرا باختن
to veil oneself
U
روی خودرا پوشاندن
minces
U
حرف خودرا خوردن
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
go to pieces
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to keep the wolf from the door
U
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
take in stride
<idiom>
U
خودرا به باد سرنوشت دادن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
say one's piece
<idiom>
U
آشکارا نظر خودرا گفتن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
to use one's d.
U
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to stay one's stomach
U
شکم خودرا اندکی سیرکردن
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
wrathful
U
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
to protrude one's tongue
U
زبان خودرا بیرون انداختن
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
to play possum
U
خودرا بنا خوشی زدن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
underplay
U
دست خودرا ادا نکردن
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
underplayed
U
دست خودرا ادا نکردن
underplaying
U
دست خودرا ادا نکردن
underplays
U
دست خودرا ادا نکردن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
to change one's course
U
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
o bey your parents
U
والدین خودرا اطاعت کنید
to cut ones way
U
راه خودرا ازموانع بازکردن
turn kings evidence
U
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
sloshing
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
slosh
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshes
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
To extend the scope of ones activities .
U
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to a oneself
U
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to bridle one's anger
U
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to calculate on
U
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
show him your ticket
U
بلیط خودرا باو نشان دهید
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
preened
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
to weigh one's word
U
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
preens
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
mudlark
U
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to take up one'sindentures
U
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
jilting
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
He was engrossed in conversation .
U
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
jilt
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
jilts
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to cry peccavi
U
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
flip one's lid
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
myrmidon
U
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire
U
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
solipsism
U
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to idulge oneself in drinking
U
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
say's law
U
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
curie point
U
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
limit state
U
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
to put oa a semblance of anger
U
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote.
U
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com