Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To give it straight from the shoulder.
U
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
U
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
frankly
U
رک وپوست کنده
Bluntly. Without mincing words.
U
صاف وپوست کنده
man-to-man
<idiom>
U
مستقیم یارک وپوست کنده
cant
U
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
talk turkey
<idiom>
U
رک و پوست کنده گفتن
make no bones about something
<idiom>
U
رک و پوست کنده گفتن
say
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
says
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
come clean
<idiom>
U
راست گفتن
speak the trurh
U
راست گفتن
to spoke the t.
U
راست گفتن
to tell the truth
U
راست گفتن
talking is not permitted
U
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
honest
U
بیغل وغش صادق
right justify
U
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
dexiotropic
U
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous
U
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
underhook
U
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
carve
U
کنده کاری کردن
carves
U
کنده کاری کردن
carvings
U
کنده کاری کردن
record blocking
U
کنده یی کردن مدارک
carved
U
کنده کاری کردن
kinnikinic
U
برگ وپوست گیاهانی که سرخ پوستان امریکایی باتنباکوبکارمیبرند
kinnikinnick
U
برگ وپوست گیاهانی که سرخ پوستان امریکایی باتنباکوبکارمیبرند
attention to port
U
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.
U
این جاده اصلی به کمی راست
[مورب در سمت راست]
ادامه دارد.
to stub a piece
U
از کنده یاریشه پاک کردن
leaching
U
دباغی بوسیله اب نمک وپوست درخت وغیره تصفیه خاک
kinnikinnic
U
برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
smokehouse
U
محل دود دادن گوشت ماهی وپوست دباغی وغیره
sawlog
U
کنده درخت مناسب اره کردن
engrave
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
bi directional
U
چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
To quibble and equivocate.
U
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
talks
U
صحبت کردن
talked
U
صحبت کردن
speak
U
صحبت کردن
speaks
U
صحبت کردن
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
confabulate
U
صحبت کردن
talk
U
صحبت کردن
orthotropous
U
دارای تخمک راست راست اسه
one two
U
ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing
U
معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life.
U
راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
to switch on
U
طرف صحبت کردن
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked
U
با صدای جیغ صحبت کردن
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
carp
U
از روی خرده گیری صحبت کردن
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
declaim
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speeches
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speech
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoning
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
declaiming
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phones
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi
U
روان صحبت کردن زبان پارسی
declaimed
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
declaims
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoned
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
off
U
خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face
U
نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft
U
فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
adlib
U
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
beat around the bush
<idiom>
U
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
to talk insistently to somebody
U
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
blather
U
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
To speak in a low voice.
U
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
straighten
U
راست کردن
straightens
U
راست کردن
unbend
U
راست کردن
prink
U
راست کردن
erected
U
راست کردن
set right
U
راست کردن
deskew
U
راست کردن
straightening
U
راست کردن
erect
U
راست کردن
straightened
U
راست کردن
erecting
U
راست کردن
unbent
U
راست کردن
unbends
U
راست کردن
erects
U
راست کردن
to play fair
U
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephones
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
converses
U
: صحبت کردن محاوره کردن
converse
U
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
U
: صحبت کردن محاوره کردن
conversing
U
: صحبت کردن محاوره کردن
to answer in the a
U
اری گفتن بله گفتن
greeted
U
درود گفتن تبریک گفتن
greets
U
درود گفتن تبریک گفتن
greet
U
درود گفتن تبریک گفتن
complemented
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rant
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranting
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complement
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rants
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
straighten
U
راست کردن یا شدن
straightens
U
راست کردن یا شدن
erect
U
سیخ راست کردن
erecting
U
سیخ راست کردن
right justify
U
هم تراز کردن از راست
straightening
U
راست کردن یا شدن
image erection
U
راست کردن تصویر
straightened
U
راست کردن یا شدن
erects
U
سیخ راست کردن
erected
U
سیخ راست کردن
gesticulating
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
erectable
U
قابل راست کردن یا بنا کردن
to spin a yarn
<idiom>
U
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to tell a coke-and-bull story
<idiom>
U
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
starboard
U
بطرف راست حرکت کردن
To cook up a story
<idiom>
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
directs
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
to play square
U
راست وحسینی بازی کردن
come out with
<idiom>
U
بیان کردن ،گفتن
turn thumbs down
<idiom>
U
رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declaring
U
افهار کردن گفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com