Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
straight
U
راحت مرتب
straighter
U
راحت مرتب
straightest
U
راحت مرتب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sort
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted
U
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
merge sorting algorithm
U
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchanging
U
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged
U
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange
U
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges
U
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
sort
U
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted
U
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts
U
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
filing
U
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
sorted
U
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
U
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts
U
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
bubble sort
U
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
format
U
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats
U
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
comfort
U
راحت
beforehand
U
راحت
homelike
U
راحت
tranquility
U
راحت
comforted
U
راحت
comforting
U
راحت
easing
U
راحت
eases
U
راحت
eased
U
راحت
ease
U
راحت
cushy
U
راحت
cushiest
U
راحت
cushier
U
راحت
tranquillity
U
راحت
placid
U
راحت
comfortable
U
راحت
cozy
U
راحت
cuddly
U
راحت
cosey
U
راحت
comforts
U
راحت
home like
U
راحت
cosy
U
راحت
cozier
U
راحت
cozies
U
راحت
coziest
U
راحت
cosier
U
راحت
cosiness
U
راحت
cosiest
U
راحت
snug
U
راحت
cosies
U
راحت
convenient
U
راحت
well
U
راحت بسیارخوب
wells
U
راحت بسیارخوب
couthie
U
راحت ومطبوع
Relax!
U
راحت باش!
rest
U
راحت باش
accomodating
U
راحت موافق
lay on your oars
U
راحت باش
cozily
U
بطور راحت
show up
<idiom>
U
راحت دیدن
easy circumstances
U
زندگی راحت
parade rest
U
راحت باش
snug
U
راحت واسوده
aforehand
U
اماده راحت
easy chair
U
صندلی راحت
easy chairs
U
صندلی راحت
light handed
U
اسان راحت
break
U
راحت باش
relieve
U
راحت کردن
to lie down
U
راحت کردن
relieves
U
راحت کردن
relieving
U
راحت کردن
to take one's rest
U
راحت کردن
stand easy
U
در جا راحت باش
to be at ease
U
راحت نبودن
breaks
U
راحت باش
bed of roses
U
وضع راحت
indolence
U
راحت طلبی
to set at ease
U
راحت کردن
rests
U
راحت باش
sportswear
U
لباس راحت
commodiously
U
بطور راحت
to send to glory
U
راحت کردن
set at ease
U
راحت کردن
Please make yourself comfortable.
U
لطفا" راحت باشید
cuddled
U
در بستر راحت غنودن
to take one's ease
U
راحت شدن یا بودن
cuddles
U
در بستر راحت غنودن
You neednt worry . Dont bother your head.
U
خیالت راحت باشد
cuddle
U
در بستر راحت غنودن
humane killer
U
تپانچه راحت کشی
stand easy
U
در جا راحت باش بایستید
eases
U
اسودگی راحت کردن
leave alone
<idiom>
U
راحت گذاشتن (شخصی)
halted
U
راحت باش کردن
well lodged
U
دارای منزل راحت
cuddling
U
در بستر راحت غنودن
With an easy mind (conscience).
U
با خیال (وجدان ) راحت
eased
U
اسودگی راحت کردن
jettisoned
U
از شر چیزی راحت شدن
easy
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
easy-going
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
snugly
U
بطور دنج یا راحت
jettisons
U
از شر چیزی راحت شدن
relaxed
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
dismass
U
به راحت باش رفتن
halt
U
راحت باش کردن
halts
U
راحت باش کردن
ease
U
اسودگی راحت کردن
easing
U
اسودگی راحت کردن
fall up
U
در جا راحت باش کردن
accommodatingly
U
بطور موافق راحت
jettisoning
U
از شر چیزی راحت شدن
I'm uneasy about it.
U
من باهاش راحت نیستم.
jettison
U
از شر چیزی راحت شدن
easygoing
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
alighted
U
راحت کردن تخفیف دادن
loping
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
alighting
U
راحت کردن تخفیف دادن
To set someones mind at ease.
U
خیال کسی را راحت کردن
alight
U
راحت کردن تخفیف دادن
alights
U
راحت کردن تخفیف دادن
coil up
U
تجمع ستون در راحت باش
lope
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
easement
U
راحت شدن از درد منزل
homey
U
راحت واسوده خانه دار
loped
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
lopes
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
out of one's hair
<idiom>
U
ازشر کسی راحت شدن
cosily
U
بطور راحت بطورگرم ونرم
fall up
U
درجا راحت باش بر هم زدن صف
to sleep sound
U
خواب راحت یاسنگین رفتن
I feel relieved because of that issue!
U
خیال من را از این بابت راحت کردی!
Dont stand on ceremony.
U
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
pipe down
U
راحت باش دادن ساکت شدن
to sleep like a baby
<idiom>
U
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
This car can hold 6 persons comefortably.
U
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
burke
U
بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
She is comfortably off.
U
ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
lethal chamber
U
اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
no joy without a
U
نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
U
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
The hotel was home from home .
U
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
flagging
U
قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
U
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
visualization
U
تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
When we get this project off the ground we can relax.
U
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
user
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
Gezellig
<adj.>
U
دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
users
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
managers
U
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
suitcases
U
نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
manager
U
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
suitcase
U
نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
well groomed
U
مرتب
uncluttered
<adj.>
U
مرتب
neatest
U
مرتب
well-ordered
<adj.>
U
مرتب
neater
U
مرتب
business like
U
مرتب
trims
U
مرتب
decent
<adj.>
U
مرتب
fair
<adj.>
U
مرتب
businesslike
U
مرتب
trimmest
U
مرتب
tidying
U
مرتب
trim
<adj.>
U
مرتب
proper
<adj.>
U
مرتب
ordered
U
مرتب
tidiest
U
مرتب
well-groomed
U
مرتب
neat
<adj.>
U
مرتب
systematic
U
مرتب
he was neat
U
مرتب
prissy
U
مرتب
serial
U
مرتب
regular
<adj.>
U
مرتب
tidy
<adj.>
U
مرتب
orderly
U
مرتب
orderlies
U
مرتب
indexes
U
مرتب کر دن
irregular
U
نا مرتب
indexed
U
مرتب کر دن
kilter
U
مرتب
tidied
U
مرتب
tidier
U
مرتب
regulars
U
مرتب
tidies
U
مرتب
in good order
<adj.>
U
مرتب
straight
<adj.>
U
مرتب
shipshape
U
مرتب
steady
<adj.>
U
مرتب
serials
U
مرتب
methodic
U
مرتب
presentable
<adj.>
U
مرتب
index
U
مرتب کر دن
tidiest
U
مرتب کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com