English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it is toolate.to go U دیگر موقع رفتن نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
at a later period U در موقع دیگر
it is never the worse U دیگر بدتر که نیست
I have nothing more to say . U دیگر عرضی نیست ( ندارم )
notation U و دیگر نیاز به کروشه نیست
notations U و دیگر نیاز به کروشه نیست
he is indisposed to go U اماده رفتن نیست
it is not a to go tncre U رفتن انجامصلحت نیست
She's not the Laleh I used to know. U او [زن] دیگر لاله قدیمی [از نظر رفتار] نیست.
It is improper to go there uninvited. U ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
chips U اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
chip U اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
garbage U داده یا اطلاعی که دیگر لازم نیست چون خارج از تاریخ است یا غلط دارد
pub crawl U از یک میخانه به میخانهی دیگر رفتن
pub crawls U از یک میخانه به میخانهی دیگر رفتن
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست. [چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
asynchronous U اتصال یک ترمینال که به یک وسیله دیگر متصل است به طوری که این دو نیاز نیست هم سان باشند
notation U عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
notations U عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
non maskable interrupt U سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
aliens U دیسک فرمت شده روی سیستم دیگر یا شامل دادهای به فرمتی که قابل خواندن یا فهم نیست
alien U دیسک فرمت شده روی سیستم دیگر یا شامل دادهای به فرمتی که قابل خواندن یا فهم نیست
that is not the proposition U موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
dependent U غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
say's law U از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
zero wait state U که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
task U جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
tasks U جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
antibiosis U تضاد بین یک میکرب و فراوردهء میکرب دیگر که باعث از بین رفتن میکرب اولی میشود
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
ill-timed U بی موقع
when U در موقع
nail U به موقع
siting U موقع
occasion U موقع
nails U به موقع
at the precise moment U در سر موقع
nailed U به موقع
seasonably U به موقع
occasioned U موقع
occasioning U موقع
behind time U بی موقع
inopportunely U بی موقع
inapposite U بی موقع
periods U موقع
period U موقع
occasions U موقع
term U موقع
unseasonable U بی موقع بی جا
premature U بی موقع
unseasonably U بی موقع بی جا
at an unearthy hour U بی موقع
terming U موقع
termed U موقع
discretional <adj.> U موقع شناس
seed time U موقع تخمکاری
prudent [discreet] <adj.> U موقع شناس
discrete <adj.> U موقع شناس
discreet <adj.> U موقع شناس
room U محل موقع
rooms U محل موقع
tactful U موقع شناس
on the dot <idiom> U دقیقا سر موقع
situation U محل موقع
inopportune U بی موقع نامناسب
post entry U ثبت پس از موقع
payment in due cource U پرداخت به موقع
criticalness U اهمیت موقع
meal time U موقع خوراک
belated U دیرتر از موقع
belatedly U دیرتر از موقع
nails U به موقع پرداختن
tactlessly U موقع نشناس
nailed U به موقع پرداختن
tactless U موقع نشناس
nail U به موقع پرداختن
by this U تا این موقع
tactfully U موقع شناس
positioning U موقع یابی
noontime U موقع فهر
on one occasion U دریک موقع
on the button <idiom> U درست سر موقع
time U فرصت موقع
nicks U موقع بحرانی
times U فرصت موقع
timed U فرصت موقع
nicking U موقع بحرانی
e. to the occasion U درخور موقع
place U مکان موقع
fieldcorn U موقع جولان
in due course U در موقع خود
placing U مکان موقع
situations U محل موقع
to be proper for U به موقع بودن
the proper time to do a thing U موقع مناسب
thitherto U تا ان موقع تاقبل از ان
till his return U تا موقع برگشتن او
nick U موقع بحرانی
juncture U موقع بحرانی
nicked U موقع بحرانی
places U مکان موقع
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
mealtime U موقع صرف غذا
mealtimes U موقع صرف غذا
playtime U موقع شروع نمایش
early resupply U تجدید اماد به موقع
exigence U ضرورت موقع تنگ
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j. U موقع شناس بودن
premature U قبل از موقع نابهنگام
opportuneness U موقعیت موقع بودن
to profit by the accasion U از موقع استفاده کردن
to profit by the accasion U موقع را مغتنم شمردن
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
show up U سر موقع حاضر شدن
seedtime U موقع تخم کاری
what time ate we supposed to take (have ) lunch ? U چه موقع قراراست بخوریم ؟
the hour has struck U موقع بحران رسید
put in force U به موقع اجرا گذاشتن
i was up late last night U دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
pro hac vice U برای این موقع
here U در این موقع اکنون
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
bedtime U وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtimes U وقت استراحت موقع خوابیدن
pull a punch U در موقع ضربه دست را کشیدن
backfires U منفجر شدن قبل از موقع
prematureness U نابهنگامی زودتر از موقع بودن
He arrived in the nick of time . U درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The train came in on time . U قطار به موقع رسید ( سروقت )
cut short U پیش از موقع قطع کردن
backfire U منفجر شدن قبل از موقع
backfired U منفجر شدن قبل از موقع
abrazitic U مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
backfiring U منفجر شدن قبل از موقع
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
predate U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
predates U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predating U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
timed U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
dimout U خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
predated U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
gravitas U موقع سنجی و خوش طبعی در گفتار
times U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
muzzle energy U نیروی یک گلوله در موقع خروج از لوله
cod U وصول وجه در موقع تحویل کالا
high time U اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
tallyho U صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
slack water U موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
Will you tell me when to get off? U ممکن است به من بگویید چه موقع پیاده شوم؟
fleshing U تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
ballast U کیسه شنی که در موقع صعودبالون پایین میاندازند
cash with order U پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
He cut himself while shaving. U موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
gesturing U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gestured U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
yoke U پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
gesture U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
shuttered fuze U ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
Is there train running on time? U آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
funny bone <idiom> U جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
godchildren U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchild U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
throwing U باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw U باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. U آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
pile helmet U کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
throws U باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com