Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
We are quits. We are even.
U
دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
We dont have qualified personnel in this company.
U
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
we have no more bread
U
دیگر نان نداریم
averaging
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic mean
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
average
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic expression
U
عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
averaged
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
averages
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
NO VACANCIES
U
جا نداریم.
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
no hurry
U
شتاب نداریم
we intend no harm
U
قصد ازار نداریم
We bear no relationship to each other .
U
باهم نسبتی نداریم
We have nothing in common .
U
با یکدیگه وجه مشترکی نداریم
there is no room fo rlazy boys
U
جا برای بچههای تنبل نداریم
There isnt much food in the house.
U
زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
We dont have it in stock .
U
این جنس موجود نیست ( نداریم )
we are now quits
U
اکنون با هم برابر شدیم دیگرحسابی نداریم
We have no vacant position ( opening ) in this company .
U
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
obligee
U
بستانکار
crediting
U
بستانکار
creditors
U
بستانکار
petitioning creditor
U
بستانکار
credit
U
بستانکار
credits
U
بستانکار
credited
U
بستانکار
creditor
U
بستانکار
creditor
U
ستون بستانکار
credit advice
U
اعلامیه بستانکار
credit balance
U
مانده بستانکار
credit note
U
برگ بستانکار
credit notes
U
برگ بستانکار
blacks
U
بستانکار بودن در حساب
credited
U
ستون بستانکار نسیه
credits
U
ستون بستانکار نسیه
crediting
U
ستون بستانکار نسیه
credit
U
ستون بستانکار نسیه
secured creditor
U
بستانکار دارای رهینه
blacked
U
بستانکار بودن در حساب
blackest
U
بستانکار بودن در حساب
blacker
U
بستانکار بودن در حساب
black
U
بستانکار بودن در حساب
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
enter to someone's credit
U
به بستانکار حساب کسی گذاشتن
credit someone with a sum
U
مبلغی را به بستانکار حساب کسی گذاشتن
lien
U
حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned.
U
حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
We have problems of our own.
U
ما مشکلات خودمان را داریم.
[وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
creditor's bill
U
رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
proof of debt
U
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
incalculability
U
بی حسابی
calculative
U
حسابی
pitched
U
حسابی
arithmetical
U
حسابی
pursang
U
حسابی
thorough paced
U
حسابی
smack dab
U
حسابی
arithmetic
U
حسابی
arithmetic method
U
روش حسابی
arithmetic operation
U
عملیات حسابی
arithmetic operation
U
عمل حسابی
arithmetic mean
U
میانگین حسابی
arithmetic progression
U
تصاعد حسابی
arithmetic register
U
ثبات حسابی
arithmetic relation
U
رابطه حسابی
arithmetic series
U
سریهای حسابی
arithmetic statement
U
حکم حسابی
simple mean
U
میانگین حسابی
well got up
U
پاکیزه حسابی
arithmetic instruction
U
دستورالعمل حسابی
squares
U
منظم حسابی
roundly
U
بطور حسابی
squaring
U
منظم حسابی
mean square
U
یک مربع حسابی
squared
U
منظم حسابی
square
U
منظم حسابی
arithmetic expression
U
مبین حسابی
arithmetic check
U
مقابله حسابی
aregular cook
U
اشپز حسابی
areal cook
U
یک اشپز حسابی
arithmetic
U
حسابی حسابگر
to talk sense
U
حرف حسابی زدن
He thrashed his son soundly .
U
پسرش را حسابی کتک زد
arithmetic sequence
U
تصاعد حسابی
[ریاضی]
he is no less than a gambler
U
قمارباز حسابی است
i have caught a thorough chill
U
سرمای حسابی خورده ام
number-theoretic function
U
تابع حسابی
[ریاضی]
arithmetical function
U
تابع حسابی
[ریاضی]
To pay someone handsomely.
U
به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
arithmetic shift
U
تغییر مکان حسابی
arithmetic function
U
تابع حسابی
[ریاضی]
Put on some decent clothes.
U
یک لباس حسابی تنت کن
He is a habitual defaulter.
U
آدم بد حسابی است
dishonoured
U
بد حسابی عدم پرداخت
dishonour
U
بد حسابی عدم پرداخت
dishonors
U
بد حسابی عدم پرداخت
Now you are talking. That makes sense.
U
حالااین شد یک حرف حسابی
dishonored
U
بد حسابی عدم پرداخت
dishonours
U
بد حسابی عدم پرداخت
dishonoring
U
بد حسابی عدم پرداخت
roll out the red carpet
<idiom>
U
حسابی پذیرایی کردن
now you're talking
U
این شدحرف حسابی
dishonouring
U
بد حسابی عدم پرداخت
arithmetic operator
U
نشان حسابی عملگر ریاضی
He is a decent fellow(guy,chap)
U
طرف آدم حسابی است
lay into a person
U
کسی را کتک حسابی زدن
I was totally tongue-tied.
U
زبانم حسابی بند آمد
He always pays on the nail.
U
آدم خوش حسابی است
She gave us quite a decent dinner.
U
یک شام خیلی حسابی به ماداد
not on any account
U
اصلا روی هیچ حسابی
do something to one's hearts's content
U
کاری را حسابی انجام دادن
to play up
U
درست و حسابی بازی کردن
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
You wouldnt be here if you had any sense
U
اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
He threatened to thrash the life out of me.
U
مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
Give the room a good clean.
U
اتاق را حسابی جمع وجور کردن
We had a nice long walk today.
U
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
My good fello,why didnt you tell me?
U
آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
detailed
U
حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
This dress is quite the thing.
U
این لباس چیز حسابی است
variance
U
میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
to have a spree
U
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to be on the razzle
U
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
to have a binge
U
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
debt of honour
U
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
U
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
U
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
root mean square
U
ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
operate
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
centroid
U
در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
arithmetic register
U
ثبات حسابی ثبات محاسباتی
arithmetic instruction
U
دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
again
U
دیگر
others
U
دیگر
next
U
دیگر
no more
U
دیگر نه
other
U
دیگر
furthers
U
دیگر
another
U
دیگر
secus
U
از دیگر سو
thence
U
دیگر
furthering
U
دیگر
furthered
U
دیگر
one an other
U
یک دیگر
else
U
دیگر
anymore
U
دیگر
of each other
<adv.>
U
از هم دیگر
alternative
U
دیگر
further
U
دیگر
alternative
U
شق دیگر
alternatives
U
شق دیگر
alternatives
U
دیگر
from each other
<adv.>
U
از هم دیگر
from one another
<adv.>
U
از هم دیگر
of one another
<adv.>
U
از هم دیگر
he is no more
U
او دیگر
aliunde
U
از منبع دیگر
variant
U
نوع دیگر
alternative unit
U
واحدهای دیگر
beside
U
ازطرف دیگر
tother
U
بعدی دیگر
no more
U
دیگر ن
[فعل]
no longer
U
نه دیگر
[زمانی]
otherworld
U
دنیای دیگر
others
U
نوع دیگر
again
U
از طرف دیگر
other
U
نوع دیگر
in other words
<adv.>
U
به عبارت دیگر
in other words
<adv.>
U
به کلام دیگر
in fact
U
به عبارت دیگر
shunts
U
به خط دیگر انداختن
shunted
U
به خط دیگر انداختن
shunt
U
به خط دیگر انداختن
not any more
U
دیگر نه
[بیشتر نه]
elsewhere
U
نقطه دیگر
the other two
U
دوتای دیگر
videlicet
U
به عبارت دیگر
to wit
<adv.>
U
به عبارت دیگر
namely
<adv.>
U
به عبارت دیگر
to wit
U
بعبارت دیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com