English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
give it a good wash U خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
him who U انرا که
i have a secure grasp of it U انرا گرفته ام
i saw it U انرا دیدم
neither i or he sees it U نه من انرا می بینم نه او
had searched U انرا می یافتید
give it a shake U انرا تکان دهید
i saw it my self U من خودم انرا دیدم
imyself saw it U من خودم انرا دیدم
lowlander U اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
send it by post U با پست انرا بفرستید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
i had it signed U انرا به امضاء رساندم
he sold the good ones U خوبهای انرا فروخت
give it a twist U انرا پیچ بدهید
i can make nothing of it U هیچ انرا نمیفهم
i am out of p with it U دیگرحوصله انرا ندارم
i do not have the courage U جرات انرا ندارم
give it a rinse U انرا بشویید یا اب بکشید
you have perhaps seen it U شاید انرا دیده باشید
who will pay for it U کی پول انرا خواهد داد
sculpsit U انرا تراشیده یاحجاری کرد
who will pay for it U کی هزینه انرا خواهد پرداخت
it mokes it yet easier U انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
shearling U گوسفندی که یک بار پشم انرا
they give it a good scrub U خوب انرا مالش میدهند
i sold it to one abdullah U به عبدالله نامی انرا فروختم
i cannot a to buy that U استطاعت خرید انرا ندارم
i gave it a slight press U انرا کمی فشار دادم
i kind of liked it U من تا اندازهای انرا دوست داشتم
we made heavy weather of it U انرا خیلی سخت دیدیم
it is past reclaim U دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
overshot wheel U چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
ormer U یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
i life that better U انرا بیشتر از همه دوست دارم
an inseparable prefix U سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
you have perhaps seen it U ممکن است انرا دیده باشید
whitleather U پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
loaded dice U طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
water bed U تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
indiscerptible U ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
sexto U کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
ricksha U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
indian giver U کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
reversible propeller U ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
rackets U یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
rickshaws U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
dress coat U جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
it will not bear repeating U جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
cheque to a person's order U چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
rose gall U برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
waggonette U گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
to garble the coinage U مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
vanishing cream U کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند
frumenty U گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
vacuum concrete U ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
pope's eye U غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
telescopic chimney U دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
retro rocket U موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
leadsman U کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
money spinner U کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
controllable twist U تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
prolixity U بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند
enduringness U تحمل
endurance U تحمل
toleration U تحمل
good humor U تحمل
tolerance U تحمل
tolerances U تحمل
passiveness U تحمل
longanimity U تحمل
hot money U منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند
permanent income hypothesis U این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
to give support to U تحمل کردن
defrayal U تحمل هزینه
fault tolerance U تحمل نقص
good humouredly U با صبر و تحمل
dree U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
endurable U تحمل پذیر
frustration tolerance U تحمل ناکامی
dure U تحمل کردن
expected time U زمان تحمل
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
thole U تحمل کردن
sufferable U تحمل پذیر
supportable U قابل تحمل
keep up U تحمل کردن
impassibility U تحمل ناپذیری
take it <idiom> U تحمل مشکلات
intolerability U تحمل ناپذیری
sit down under U تحمل کردن
intolerancy U عدم تحمل
tolerator U تحمل کننده
vasbyt U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
intolerableness U تحمل نا پذیری
lie down under U تحمل کردن
beyond bearing U غیرقابل تحمل
forbearance U تحمل امساک
tolls U تحمل خسارت
suffer U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
tolling U تحمل خسارت
suffers U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
unbearably U تحمل ناپذیر
withstood U تحمل کردن
bearable U تحمل پذیر
stand U تحمل کردن
tolerate U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
support U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
tolerable U قابل تحمل
endure U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
tolerable U تحمل پذیر
withstanding U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
weather U تحمل یابرگزارکردن
beyond bearing U تحمل ناپذیر
forbore U تحمل کرد
abhide U تحمل کردن
intolerable U تحمل ناپذیر
unbearable U تحمل ناپذیر
insupportable U تحمل ناپذیر
insufferable U تحمل ناپذیر
tolerates U تحمل کردن
bearing capacity U قدرت تحمل
bearing capacity U فرفیت تحمل
bearing capacity U گنجایش تحمل
abiding U تحمل کننده
experiencing U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
intolerance U عدم تحمل
experience U تحمل کردن
sustainable U قابل تحمل
toll U تحمل خسارت
weathers U تحمل یابرگزارکردن
weathered U تحمل یابرگزارکردن
band project filter U فیلتر الکترونیکی که تنها یک باند معین از فرکانسها ونوسانات را عبور میدهد وحدود بالا و پایین انرا حذف میکند
flash card U ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
to live through something U چیزی را تحمل کردن
tolerance U حدود قابل تحمل
tolerances U حدود قابل تحمل
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
intolerable U غیر قابل تحمل
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
tolerably U بطور قابل تحمل
stress tolerance U تحمل فشار روانی
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
stomachs U اشتها تحمل کردن
bearingly U از روی تحمل و بردباری
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stomach U اشتها تحمل کردن
gameness U طاقت تحمل مصائب
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
outstand U بیشتر تحمل کردن
borne U تحمل کرده یاشده
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
breaking load U حداکثر تحمل بار
voters U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
fettling U شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره
phyrgian cap U یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
loganberries U میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند
loganberry U میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
bearing U قسمت تحمل کننده بار
tie U عضو تحمل کننده کشش
ties U عضو تحمل کننده کشش
bear U تاب اوردن تحمل کردن
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
bears U تاب اوردن تحمل کردن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
comported U جور بودن تحمل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com