Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
look in
U
دیدن کردن مختصر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
precise
U
مختصر کردن مختصر
abridge
U
مختصر کردن
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
abbreviate
U
مختصر یا مفید کردن
shortens
U
مختصر کردن کاستن
abbreviating
U
مختصر یا مفید کردن
shortened
U
مختصر کردن کاستن
abbreviates
U
مختصر یا مفید کردن
shorten
U
مختصر کردن کاستن
step in
U
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
to d. into a book
U
نگاه مختصر بکتابی کردن
outlining
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
to run in to a person
U
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
visit
U
دیدن کردن از
visited
U
دیدن کردن از
make a call
U
دیدن کردن
visits
U
دیدن کردن از
to make or pay a call
U
از کسی دیدن کردن
spot
U
کشف کردن دیدن
spots
U
کشف کردن دیدن
Seeing is believing .
<proverb>
U
دیدن,باور کردن .
unsight
U
از دیدن محروم کردن
ride herd on
<idiom>
U
از نزدیک دیدن وکنترل کردن
practise or tice
U
توط ئه دیدن تعقیب کردن
miscarrying
U
صدمه دیدن اشتباه کردن
soothsay
U
طالع دیدن پیشگویی کردن
miscarries
U
صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry
U
صدمه دیدن اشتباه کردن
drop in
U
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
simplify
U
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies
U
مختصر کردن اسانتر کردن
simplifies
U
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifying
U
مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying
U
اسان تر کردن مختصر کردن
simplify
U
مختصر کردن اسانتر کردن
supply
U
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplied
U
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying
U
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
to meet half way
U
درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
see for oneself
U
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
furnishes
U
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishing
U
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish
U
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
briefest
U
مختصر
tersest
U
مختصر
shortest
U
مختصر
abstracted
U
مختصر
sums
U
مختصر
sum
U
مختصر
epitome
U
مختصر
concise
U
مختصر
short term
U
مختصر
tis
U
مختصر ti is
briefer
U
مختصر
gnomical
U
مختصر
concise
<adj.>
U
مختصر
curt
<adj.>
U
مختصر
fleeting
<adj.>
U
مختصر
short
<adj.>
U
مختصر
synoptic
U
مختصر
succinct
<adj.>
U
مختصر
viz
U
مختصر
terse
U
مختصر
abbreviated
U
مختصر
brief
U
مختصر
terser
U
مختصر
abridged
U
مختصر
briefed
U
مختصر
grammalogue
U
مختصر
compend
U
مختصر
incomprehensive
U
مختصر
summaries
U
مختصر
short
U
مختصر
laconic
U
مختصر گو
summary
U
مختصر
febricula
U
تب مختصر
little
U
مختصر
partial
U
مختصر
succinct
U
مختصر
shorter
U
مختصر
laconically
U
مختصر گو
squabbled
U
نزا مختصر
flashes
U
روشنایی مختصر
simplifier
U
مختصر کننده
snack
U
خوراک مختصر
flashed
U
روشنایی مختصر
synopses
U
اجمال مختصر
apercu
U
خلاصه مختصر
shortener
U
مختصر کننده
flash
U
روشنایی مختصر
snacks
U
خوراک مختصر
telegraphic
U
تلگرافی مختصر
contracted
U
مختصر محدود
clicked
U
صدای مختصر
short and sweet
<idiom>
U
مختصر ومفید
summary
U
خلاصه مختصر
curtailed
U
مختصر نمودن
let us be brief
U
مختصر کنیم
curtailing
U
مختصر نمودن
squabble
U
نزا مختصر
inking
U
اطلاع مختصر
clicks
U
صدای مختصر
briefed
U
کوتاه مختصر
scumble
U
مالش مختصر
curtail
U
مختصر نمودن
curtails
U
مختصر نمودن
brief
U
کوتاه مختصر
briefer
U
کوتاه مختصر
tiffin
U
ناهار مختصر
briefest
U
کوتاه مختصر
compendium
U
مختصر کوتاهی
grind out
U
پیشروی مختصر
squabbling
U
نزا مختصر
concisely
U
بطور مختصر
comedietta
U
کمدی مختصر
potluck
U
غذای مختصر
briefly speaking
U
مختصر کنیم
lacanic
U
مختصر و مفید
squabbles
U
نزا مختصر
nodding acquaintance
آشنایی مختصر
tot
U
یادداشت مختصر
pithy
U
مختصر ومفید
paraph
U
امضای مختصر
my initials are s.h
U
امضای مختصر من
tots
U
یادداشت مختصر
tendencies
U
علاقه مختصر
tendency
U
علاقه مختصر
petit mal
U
صرع مختصر
click
U
صدای مختصر
cheep
U
اشاره مختصر
synopsis
U
اجمال مختصر
summaries
U
خلاصه مختصر
brachygraphy
U
مختصر نویسی
shorthand
U
مختصر نویسی
velitation
U
جنگ مختصر
handlist
U
فهرست مختصر
briefly
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
pulls
U
برتری جزئی و مختصر
blockhouse
U
بنای استحکامی مختصر
in a nutshell
U
بطور خیلی مختصر
prospectuses
U
شرح حال مختصر
pull
U
برتری جزئی و مختصر
spot
U
زمان مختصر لحظه
spots
U
زمان مختصر لحظه
abriviated addressing
U
ادرس مختصر شده
feather
U
فشار مختصر به گاز
compendiously
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
curtly
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
byword
U
اشاره یانگاه مختصر
pocket expenses
U
هزینه مختصر شخصی
bowing acquaintance
آشنایی مختصر سلامی و بس
compendious
U
موجز مختصر ومفید
pittance
U
کمک هزینه مختصر
bywords
U
اشاره یانگاه مختصر
simplification
U
تسهیل مختصر سازی
simplifications
U
تسهیل مختصر سازی
metastable
U
دارای ثبات مختصر
prospectus
U
شرح حال مختصر
billeting
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
billets
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
smack
U
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplification
U
ساده گردانی مختصر سازی
simplifcation
U
ساده گردانی مختصر سازی
simplifications
U
ساده گردانی مختصر سازی
blinked
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
billeted
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
smacks
U
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
billet
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
smacked
U
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
blink
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
multocular
U
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
flashed
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nuance
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
flash
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
luncheonettes
U
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonette
U
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
That is it in a nutshell.
U
موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
twigs
U
دیدن
sees
U
دیدن
incurring
U
دیدن
incurs
U
دیدن
looks
U
دیدن
drop by
U
دیدن
incur
U
دیدن
set eyes on
<idiom>
U
دیدن
incurred
U
دیدن
see
U
دیدن
twig
U
دیدن
look
U
دیدن
looked
U
دیدن
beholding
U
دیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com