English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
frequent visiting U دیدنی مکرر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
visiting U دیدنی
visual U دیدنی
visuals U دیدنی
to look in U دیدنی
seeable U دیدنی
visually U دیدنی
visitable U دیدنی
visible U دیدنی
video games U بازی دیدنی
caller U دیدنی کننده
inspectional U نظری دیدنی
callers U دیدنی کننده
visual arts U هنرهای دیدنی
video game U بازی دیدنی
frequent visiting U دیدنی زیاد
an early visit U دیدنی بموقع
scenic attractions U جاذبه های دیدنی
to drop in U اتفاقا دیدنی کردن
perceivable U مشاهده کردنی دیدنی
duty call U دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
morning call U دیدنی بعداز فهر
spectaculars U منظره دیدنی نمایش غیر عادی
spectacular U منظره دیدنی نمایش غیر عادی
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
to run in to a person U دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
repeated U مکرر
repetitious U مکرر
manyfold U مکرر
repetitive U مکرر
bis U مکرر
continual U مکرر
eternal U مکرر
eternities U مکرر
eternity U مکرر
rebroadcast U برنامه مکرر
multiple ionization U یونش مکرر
times without number U بطور مکرر
rebuy U خرید مکرر
recurrenge U وقوع مکرر
repeating decimal U اعشاری مکرر
repeating field U فیلد مکرر
repeating fraction U کسر مکرر
tautologize U مکرر گویی
unfrequented U غیر مکرر
old hat U آشنا و مکرر
all the time <idiom> U به طور مکرر
resorts U ملاقات مکرر
crepitation U انفجار مکرر
resorted U ملاقات مکرر
compulsiveness U مکرر کاری
catalexia U مکرر خوانی
resort U ملاقات مکرر
recurring decimal U اعشاری مکرر [ریاضی]
theatergoer U شخصی که مکرر به تئاترمیرود
repeating label U برچسب یا مطلب مکرر
haunt U خطور مراجعه مکرر
haunts U خطور مراجعه مکرر
repeat U مکرر کردن تکرار شدن
age U شکستن جسم با فشارهای مکرر
commuter U رفت و آمد کنندهی مکرر
commuters U رفت و آمد کنندهی مکرر
ages U شکستن جسم با فشارهای مکرر
repeats U مکرر کردن تکرار شدن
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
pattern U مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
That's old hat! <idiom> U این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
to frequent a place U بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
wear down <idiom> U زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
patterns U مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
shadow page U محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow memory U محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
globetrotters U کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
globetrotter U کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
avianize U ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
resorts U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
scarpbook U عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
format U قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
formats U قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
overstriking U توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
refreshes U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
cycles U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
gall U حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls U حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
procedure U بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
to wait U کردن دیدنی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com