English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ground observation U دیدبانی ازروی زمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
terrain spotting U دیدبانی کردن زمین
pick up <idiom> U برداشتن چیزی ازروی زمین
geodetically U ازروی علم زمین پیمایی
bilateral spotting U دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
spot U پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spots U پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
scans U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scan U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scanned U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
injudiciously U بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
impartially U ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
discerningly U ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pig headedly U ازروی کله شقی ازروی کودنی
pusillanimously U ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
fast and loose U ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
expertly U ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically U ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
night vision U دیدبانی در شب دید شبانه دیدبانی شبانه
flank observation U دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
observation U دیدبانی
observations U دیدبانی
espial U دیدبانی
flank observation U دیدبانی جناحی
watch tower U برج دیدبانی
neglecting U دیدبانی نکنید
astronomic observation U دیدبانی نجومی
observations U دیدبانی اتش
direct observation U دیدبانی مستقیم
observe U دیدبانی کردن
beacons U برج دیدبانی
bilateral observation U دیدبانی دوجانبه
observing U دیدبانی کردن
observing sector U قطاع دیدبانی
observed U دیدبانی کردن
reported U گزارش دیدبانی
report U گزارش دیدبانی
beacon U برج دیدبانی
reports U گزارش دیدبانی
neglect U دیدبانی نکنید
loophole U سوراخ دیدبانی
bilateral observation U دیدبانی مضاعف
loopholes U سوراخ دیدبانی
visual observation U دیدبانی با چشم
visual observation U دیدبانی بصری
neglected U دیدبانی نکنید
army of observation U عده دیدبانی
observation U دیدبانی اتش
ground observation U دیدبانی زمینی
observing sector U منطقه دیدبانی
neglects U دیدبانی نکنید
observation post U پست دیدبانی
radar quardship U دیدبانی بارادار
observation sector U قطاع دیدبانی
o o line U خط تقسیم دیدبانی
o o line U خط دیدبانی سپاه
loop-hole U سوراخ دیدبانی
observes U دیدبانی کردن
watchtowers U برج دیدبانی
watchtower U برج دیدبانی
aerial observation U دیدبانی هوایی
air observation U دیدبانی هوایی
apex angle U زاویه راسی دیدبانی
scope U وسیله دیدبانی یا بینایی
radar beacon U برج دیدبانی رادار
observed fire U تیر دیدبانی شده
pilothouse U اطاق دیدبانی کشتی
optical U مربوط به دیدبانی بصری
surveillance U دیدبانی و مراقبت از منطقه
astronomic station U ایستگاه دیدبانی نجومی
infrared viewer U دوربین دیدبانی شبانه
tog method U روش دیدبانی محوری
snooper scope U دوربین تعقیب و دیدبانی
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
folded optics U وسیله عکاسی یا دیدبانی تاشونده
spotting U دیدبانی کردن دید زدن
observed chart U طرح تیر دیدبانی شده
visibility range U شعاع عمل دیدبانی یا دید
tog method U روش دیدبانی در خط توپ هدف
weather observation U مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
air spot U تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
snooper U هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
spotting U تنظیم تیر و دیدبانی اتش درتوپخانه دریایی
air spot U تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
neglect U این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
spotting line U خط دیدبانی توپخانه دریایی یازمینی خط تنظیم تیر ودیدبانی اتش
neglecting U این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglects U این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglected U این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
pibal U دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
intermediate area U منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
from U ازروی
seen fire U اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
impatiently U ازروی بی صبری
joyfully U ازروی خوشحالی
indelicately U ازروی بی نزاکتی
egotistically U ازروی خودبینی
profligately U ازروی هرزگی
indecisively U ازروی دو دلی
discontentedly U ازروی نارضایتی
despondently U ازروی افسردگی
disingenuously U ازروی تزویر
crookedly U ازروی نادرستی
discursively U ازروی استدلال
dishonorable U ازروی بی شرمی
impatiently U ازروی ناشکیبایی
disgustedly U ازروی بیزاری
disobilgingly U ازروی نامهربانی
irresolutely U ازروی بی تصمیمی
despondingly U ازروی افسردگی
pessimistically U ازروی بد بینی
insesately U ازروی بی عاطفگی
insesately U ازروی بیحسی
economically U ازروی اقتصاد
lightly U ازروی بی علاقگی
purposelessly U ازروی بی مقصودی
surer U ازروی یقین
inexorably U ازروی سنگدلی
inexactly U ازروی بی دقتی
empirically U ازروی شارلاتانی
doubliy U ازروی تزویر
irreverently U ازروی بی حرمتی
irefully U ازروی تندی
dissolutely U ازروی هرزگی
huffily U ازروی زودرنجی
perfidiously U ازروی خیانت
huffily U ازروی کج خلقی
distastefully U ازروی بی رغبتی
dissolute U ازروی هرزگی
dizzily U ازروی گیجی
grammatically U ازروی دستور
irreligiously U ازروی بی دینی
inadequately U ازروی بی کفایتی
deridingly U ازروی ریشخند
emulously U ازروی هم چشمی
shabbily U ازروی پستی
fractiously U ازروی کج خلقی
inefficiently U ازروی بی کفایتی
frivolously U ازروی نادانی
inefficiently U ازروی بی عرضگی
to get off U برخاستن ازروی
hurry scurry U ازروی دستپاچگی
blunderingly U ازروی اشتباه
blamelessly U ازروی بی گناهی
irritably U ازروی تندمزاجی
by i U ازروی ندانستگی
irritably U ازروی تندی
flatulently U ازروی نفخ
flatulently U ازروی لاف
open mindldly U ازروی بی تعصبی
flightily U ازروی بوالهوسی
by the book U ازروی کتاب
ill humouredly U ازروی بدخلقی
floutingly U ازروی استهزاء
floutingly U ازروی اهانت
ill humouredly U ازروی بد خویی
heretically U ازروی فسادعقیده
headily U ازروی خودسری
querulousy U ازروی کج خلقی
antagonistically U ازروی رقابت
surest U ازروی یقین
sure U ازروی یقین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com