Perdic | دوقلوها را از همدیگر نمی شد تشخیص داد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	The twins are hardly distinguish between colors. U	دوقلوها را از همدیگر نمی شد تشخیص داد

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	twins U	دوقلوها
	The twins look just like each other. U	دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
	I often confuse the twin brothers . U	من این دوقلوها رااغلب باهم عوضی می گیرم
	micr U	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
	one an other U	همدیگر
	one a U	همدیگر
	each other U	همدیگر
	peer to each other U	مانند همدیگر
	self repelling U	دافع همدیگر
	They grew attached ( attracted) to each other. U	به همدیگر علاقمند شدند
	to hug each other U	همدیگر را بغل کردن
	to blame one another U	همدیگر را مقصر کردن
	exception U	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
	exceptions U	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
	recognition U	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
	to talk the same language <idiom> U	همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
	to be on the same page <idiom> U	همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
	We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other. U	زبان همدیگر رامی فهمیم
	They beat each other black and blue. U	همدیگر را خونین ومالین کردند
	cross voting U	رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
	blind dates U	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
	blind date U	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
	contiguous U	خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند
	Knock off your fighting right now! U	همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
	mine mooring U	اتصال دادن مینها به همدیگر به وسیله سیم یا بند
	friendly society U	انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
	hatched moulding U	گچ بری که عبارت است ازدورشته خطهای متوازی که همدیگر راقطع کر
	friendly societies U	انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
	The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
	log rolling U	دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
	identification U	تشخیص تشخیص دادن
	identification friendly or foe U	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
	deadlock U	موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
	percipience U	حس تشخیص
	diagnosis U	تشخیص
	discernment U	تشخیص
	assessments U	تشخیص
	specification U	تشخیص
	indistinctively U	بی تشخیص
	diagnostics U	تشخیص ها
	diagnoses U	تشخیص
	distinctions U	تشخیص
	contradistinction U	تشخیص
	distinction U	تشخیص
	In my judgement. As I see it. U	به تشخیص من
	discretion U	تشخیص
	denotation U	تشخیص
	diagnostic U	تشخیص
	assessment U	تشخیص
	discerns U	تشخیص دادن
	recognition U	تشخیص بازشناخت
	coefficient of determination U	ضریب تشخیص
	blind diagnosis U	تشخیص بی نام
	differential U	تشخیص دهنده
	carrier detect U	تشخیص حامل
	spotting U	تشخیص دادن
	character recognition U	تشخیص کاراکتر
	diacritical U	نشان تشخیص
	flair U	قوه تشخیص
	distinguishing U	تشخیص دهنده
	discerned U	تشخیص دادن
	spot U	تشخیص دادن
	indiscreet U	فاقد حس تشخیص
	distinct U	قابل تشخیص
	discernible U	قابل تشخیص
	spots U	تشخیص دادن
	diagnosing U	تشخیص دادن
	diagnosed U	تشخیص دادن
	differentials U	تشخیص دهنده
	assess U	تشخیص دادن
	identification U	تشخیص هویت
	discern U	تشخیص دادن
	espying U	تشخیص دادن
	espy U	تشخیص دادن
	espies U	تشخیص دادن
	espied U	تشخیص دادن
	assessing U	تشخیص دادن
	assesses U	تشخیص دادن
	assessed U	تشخیص دادن
	diagnose U	تشخیص دادن
	visual identification U	تشخیص بصری
	vertification of debts U	تشخیص مطالبات
	verification of debt U	تشخیص مطالبات
	to know right from wrong U	تشخیص دادن
	speech recogintion U	تشخیص کلام
	speech recogintion U	تشخیص گفتار
	psychodiagnosis U	تشخیص روانی
	pattern recognition U	تشخیص الگو
	pattern recognitation U	تشخیص الگو
	vision recognition U	تشخیص بصری
	voice recognition U	تشخیص صوتی
	voice recognition U	تشخیص صدا
	make out <idiom> U	تشخیص دادن
	Diagnosis. U	تشخیص بیماری
	Power of distiction. U	قوه تشخیص
	moral sense U	حس تشخیص خوب و بد
	moral perception U	حس تشخیص اخلاقی
	indiscrimination U	عدم تشخیص
	diagnostics U	شیوههای تشخیص
	diagnostically U	ازراه تشخیص
	diagnostic test U	تست تشخیص
	diagnostic routine U	روال تشخیص
	diacritical marks U	نشان تشخیص
	diacritic U	نشان تشخیص
	designator code U	کد تشخیص یکان
	descry U	تشخیص دادن
	corrective maintenance U	عمل تشخیص
	differentiable U	تشخیص پذیر
	differential diagnosis U	تشخیص افتراقی
	discriminant function U	تابع تشخیص
	indiscrete U	غیرقابل تشخیص
	identification signs U	علائم تشخیص
	identification of friend from foe U	دستگاه تشخیص
	i.f.f. system U	دستگاه تشخیص
	handwriting recognition U	تشخیص دست خط
	frequency discrimination U	تشخیص فرکانس
	fault datagnosis U	تشخیص عیب
	error detecting code U	کد تشخیص خطا
	discriminately U	از روی تشخیص
	collision detection U	تشخیص تصادم
	sensed U	حس تشخیص مفهوم
	diagnoses U	تشخیص عیب
	recognizable U	قابل تشخیص
	diagnosis U	تشخیص عیب
	recognises U	تشخیص دادن
	recognising U	تشخیص دادن
	identified U	تشخیص دادن
	recognize U	تشخیص دادن
	recognizing U	تشخیص دادن
	sense U	حس تشخیص مفهوم
	sensibilities U	حس تشخیص دقت
	recognizes U	تشخیص دادن
	orientation U	تشخیص موقعیت
	sensibility U	حس تشخیص دقت
	senses U	حس تشخیص مفهوم
	diagnoses U	تشخیص ناخوشی
	recognizably U	قابل تشخیص
	judiciously U	از روی تشخیص
	resolution U	قدرت تشخیص
	resolutions U	قدرت تشخیص
	diagnosis U	تشخیص ناخوشی
	identifying U	تشخیص دادن
	identifies U	تشخیص دادن
	identify U	تشخیص دادن
	finds U	جستن تشخیص دادن
	differential aptitude tests U	ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
	indistinguishably U	بطور غیرقابل تشخیص
	diagnostic U	وابسته به تشخیص ناخوشی
	diagnostician U	متخصص تشخیص مرض
	see through U	خوب تشخیص دادن
	see-through U	خوب تشخیص دادن
	hot U	تشخیص و ترمیم خطا
	identification zone U	منطقه تشخیص هدف
	indiscernible able U	غیر قابل تشخیص
	optical recognition device U	دستگاه تشخیص نوری
	identification of supplies U	تشخیص هویت کالا
	ocr U	تشخیص کاراکترهای نوری
	psychodiagnostics U	ابزارهای تشخیص روانی
	materiel cognizance U	مدیریت تشخیص کالا
	find U	جستن تشخیص دادن
	fault diagnosis U	تشخیص نقص فنی
	electrodiagnosis U	تشخیص با دستگاههای برقی
	spotting U	تشخیص محل گلوله
	eye U	دیدخوب با تشخیص مسافت
	eying U	دیدخوب با تشخیص مسافت
	eyes U	دیدخوب با تشخیص مسافت
	eyeing U	دیدخوب با تشخیص مسافت
	cess U	تشخیص وتعیین مالیات
	to distinguish oneself [by] U	خود را تشخیص دادن [با]
	whiteouts U	عدم تشخیص موقعیت
	hottest U	تشخیص و ترمیم خطا
	diagnostic routine U	برنامه تشخیص عیب
	diagnostician U	تشخیص دهندهء مرض
	hotter U	تشخیص و ترمیم خطا
	prognostication U	تشخیص قبلی مرض
	whiteout U	عدم تشخیص موقعیت
	prognostications U	تشخیص قبلی مرض
	detection U	عمل تشخیص چیزی
	tell apart <idiom> U	تشخیص تا کس یادو چیز
	identifies U	مربوط کردن تشخیص دادن
	interrupt U	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
	interrupting U	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
	identify U	مربوط کردن تشخیص دادن
	interrupts U	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
	telling-off U	تشخیص دادن فرق گذاردن
	tells U	تشخیص دادن فرق گذاردن
	frequency discriminator U	دستگاه تشخیص دهنده فرکانس
	flagman U	داور مخصوص تشخیص امتیاز
	overhead U	بیت تشخیص خطا در ارسال
	identified U	مربوط کردن تشخیص دادن
	diagnostic routine U	روش تشخیص معایب در اثرازمایش
	differentiable U	قابل تشخیص فرق گذاشتنی
	computer assisted diagnosis U	تشخیص بیماری توسط کامپیوتر
	colourblindness U	فقدان قوه تشخیص رنگ
	recognizably U	آنچه قابل تشخیص است
	recognizable U	آنچه قابل تشخیص است
	contrast enhancement U	توسعه تشخیص سایه روشن
	identifying U	مربوط کردن تشخیص دادن
	prognosticate U	تشخیص دادن قبلی مرض
	detector U	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد