English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
lovable U دوست داشتنی
loveable U دوست داشتنی
lovelier U دوست داشتنی
loveliest U دوست داشتنی
lovely U دوست داشتنی
likable U دوست داشتنی
likeable U دوست داشتنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
smacking U دوست داشتنی صدای ملچ ملوچ
amiable U مهربان دوست داشتنی
smacker U دوست داشتنی صدای ملچ ملوچ
endearing U دوست داشتنی کننده
Other Matches
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
presentative U عرضه داشتنی
tenable U نگاه داشتنی
constrainable U اجبار داشتنی
hateable U دشمن داشتنی
likly U انتظار داشتنی مناسب
I like to be friends with you. U من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
heart-to-heart U دوست
heart to heart U دوست
amicable U دوست
friend U دوست
philogynist U زن دوست
chum U دوست
chums U دوست
heart-to-hearts U دوست
leal U دوست
ally U دوست
allying U دوست
philoginous U زن دوست
friends U دوست
bozo U دوست
hydrophilic U اب دوست
friendless U بی دوست
hydrophilic compound U اب دوست
dienophile U دی ان دوست
unfriended U بی دوست
schoolmates U دوست
schoolmate U دوست
buddy U دوست
formalist U دوست
buddies U دوست
humnanist U همنوع دوست
humansit U انسان دوست
heliophilous U افتاب دوست
hydrophile U اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic U اب دوست علاقمند به اب
hemophile U خون دوست
hand in glove U دوست همراز
lithophilous U سنگ دوست
liquorish U نوشابه دوست
intimado U دوست صمیمی
isophilic U همجنس دوست
kissing kind U باهم دوست
lipophilic U چربی دوست
hydrophilic compound U ترکیب اب دوست
hydrophilic U ترکیب اب دوست
careerist U حرفه دوست
zoophilous U حیوان دوست
zoophilic U حیوان دوست
take kindly to <idiom> U دوست داشتن
xenophile U بیگانه دوست
to make a friend of U دوست شدن با
sweet tooth U شیرینی دوست
careerists U حرفه دوست
family man U زن و بچه دوست
family men U زن و بچه دوست
unlovely U دوست نداشتنی
pen pals U دوست مکاتبهای
pen pals U دوست قلمی
pen pal U دوست مکاتبهای
pen pal U دوست قلمی
girlfriends U دوست دختر
girlfriend U دوست دختر
solomon U صلح دوست
patiot U میهن دوست
oxyphile U اسید دوست
oxyphil U اسید دوست
ornithophilous U مرغ دوست
nucleophile U هسته دوست
negrophil U سیاه دوست
negrophil U زنگی دوست
necrophilous U لاشه دوست
myrmecophilous U مورجه دوست
phiadelphian U نوع دوست
phihellenic U یونانی دوست
philanthrope U بشر دوست
psychrophilic U سرما دوست
pornerastic U جنده دوست
philotechnic U صناعت دوست
philotechnic U صنعت دوست
philobiblic U کتاب دوست
philhellenic U دوست یونان
philhellene U دوست یونان
saprophytic U پوده دوست
hand in glove U دوست یک دل ویکزبان
rats U دوست بی وفا
friends U دوست کردن
friend U دوست کردن
his friend's murder U قتل دوست او
anglophile U انگلیسی دوست
fraternised U دوست بودن
fraternises U دوست بودن
dislikes U دوست نداشتن
disliked U دوست نداشتن
dislike U دوست نداشتن
fraternizing U دوست بودن
fraternizes U دوست بودن
fraternized U دوست بودن
fraternize U دوست بودن
fraternising U دوست بودن
peaceable U صلح دوست
patriots U وطن دوست
patriot U وطن دوست
expressionist U حالت دوست
expressionism U حالت دوست
philanthropists U بشر دوست
philanthropist U بشر دوست
patriotic U میهن دوست
cobber U دوست صمیمی
warlike U جنگ دوست
I need my e U من دوست دارم
humanitarian U بشر دوست
loyalists U دولت دوست
loyalist U دولت دوست
disliking U دوست نداشتن
halophilous U نمک دوست
amativeness U دوست داشتن
francophile U فرانسه دوست
bibliophil U کتاب دوست
cater cousin U دوست صمیمی
chessist U شطرنج دوست
hand and glove U دوست یک دل ویکزبان
hail fellow U دوست صمیمی
germanophil U المان دوست
dendrophilous U درخت دوست
dislikable U دوست نداشتنی
dislikeable U دوست نداشتنی
electrophile U الکترون دوست
gallophile U فرانسه دوست
friendly state U کشور دوست
francophil U فرانسه دوست
acidophile U اسید دوست
sporting U بازی دوست
culturist U فرهگ دوست
hand and glove U دوست همراز
gregarious U گروده دوست
affects U دوست داشتن
affect U دوست داشتن
crony U دوست صمیمی
cronies U دوست صمیمی
boyfriends U دوست پسر
like U دوست داشتن
liked U دوست داشتن
acidophile U ترشی دوست
likes U دوست داشتن
social U گروه دوست
social U جمعیت دوست
boyfriend U دوست پسر
I don't like this. من این را دوست ندارم.
patriots U وطن دوست ها [مرد]
to have a sweet tooth U شیرینی دوست بودن
I like to be friends with you. U من می خوام با تو دوست بشم.
This is my friend. U این دوست من است.
dressy U متداول لباس دوست
xerophylus plant U گیاه خشک دوست
dressier U متداول لباس دوست
hemophile U موجود خون دوست
dressiest U متداول لباس دوست
saprophytic U دوست دار موادگندیده
A steadfast (constant) friend. U دوست ثابت وپابر جا
electrophilic reagent U واکنشگر الکترون دوست
loves U معشوقه دوست داشتن
A steadfast(firm, staunch) friend. U دوست پر وپا قرص
loved U معشوقه دوست داشتن
love U معشوقه دوست داشتن
savouring U فهمیدن دوست داشتن
i remain yours truly U دوست صمیمی شما
savour U فهمیدن دوست داشتن
family men U مرد خانواده - دوست
savours U فهمیدن دوست داشتن
He is a close friend of mine . U دوست نزدیک من است
enemy in liken of friend U دشمن در لباس دوست
celibatarian U عزب یاتجرد دوست
savor U فهمیدن دوست داشتن
snake in the grass U خطر نزدیک دوست دو رو
savoured U فهمیدن دوست داشتن
one's second self U دوست صمیمی شخص
nucleophilic reagent U واکنشگر هسته دوست
to be good pax U باهم دوست بودن
mammonite U ثروت دوست زرپرست
to keep friends U باهم دوست ماندن
lyophilic colloid U کلویید حلال دوست
gregarious U جمعیت دوست گروه جو
family man U مرد خانواده - دوست
idolized U بحد پرستش دوست داشتن
idolizes U بحد پرستش دوست داشتن
to break with one's friend U با دوست خود بهم زدن
idolizing U بحد پرستش دوست داشتن
i imagine him to be my friend U من تصور میکنم که او دوست من است
bosom friend U دوست محرم یا صمیمی یاهمدم
I like it. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
It pleases me. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
he has no friends U او هیچ دوست و اشنایی ندارد
to dislike somebody [something] U دوست نداشتن کسی [چیزی]
i imagine he is my friend U من تصور میکنم او دوست من است
to be into somebody [something] <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
i kind of liked it U من تا اندازهای انرا دوست داشتم
i kind of liked it U میشود گفت دوست داشتم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com