English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It finally sunk in ! <idiom> U آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
it happened U اتفاق افتاد
i saw him fall U دیدم که افتاد
My mouth watered. U دهانم آب می افتاد
I licked my lips [in anticipation] . U دهنم آب افتاد.
She had to eat humble pie . she cringed . U به غلط کردن افتاد
It was borne in on him. U برای او [مرد] جا افتاد.
It dawned upon him. U برای او [مرد] جا افتاد.
the lot fell upon me U پشک بمن افتاد
The waters run clear of the mill . <proverb> U آبها از آسیاب افتاد .
his mind was petrified U ذهنش از کار افتاد
he fell to the ground U دویدن اغازکردبزمین افتاد
he fell ill U به بستر بیماری افتاد
The button on my coat off. U تکمه کتم افتاد
He outgrew this habit. U این عادت ازسرش افتاد
The moment I set eyes on you. , U از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
Should anything happen to me, ... <idiom> U اگر اتفاق بدی افتاد برای من ...
It took place under my very eyes. U درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
When the dust settles. U وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
He licked ( smacked ) his lips . U لب ودهنش آب افتاد ( از روی لذت وخوشی )
The patients hrart stopped beating. U قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
He fell off his bike and bruised his knee. U او [مرد] از دوچرخه افتاد و زانویش کوفته [کبود] شد.
seeing that U حالا که
now U حالا
not yet <adv.> U نه تا حالا
forth U از حالا
till now U تا حالا
henceforth <adv.> U از حالا به بعد
even now U حالا حتی
henceforward <adv.> U از حالا به بعد
from now on <adv.> U از حالا به بعد
Right now . U همین الان ( حالا)
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
My turn! U حالا نوبت منه!
just <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
Not to mention the fact that … U حالا بگذریم از اینکه...
Now, where should we go to? U حالا به کجا برویم؟
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
russian revolution U وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
simply <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
just <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
It's all over now! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
That's the end of that! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
Please turn left now. U لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
Now I'm back to normal. U حالا به حالت عادی برگشتم.
french revolution U انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
That's (just) the way it [life] goes. U زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
That's just the way it is. U این حالا [دیگه] اینطوری است.
He is like that. U او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
There has as yet been no confirmation. U تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
So that is what it is ! So I see! U آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم )
what have you [ gone and] done now! U حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
Boys will be boys. U پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Talking of Europe ,please allow me … U حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
Now that you're here, it's a whole new ball game. U حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
Now I am going to tell you something. U حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
We've never had it so good. <idiom> U وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
The party is over! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
for two weeks U جلسه دوهفته پس افتاد جلسه را به دوهفته بعدموکول کردند
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. U حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com