English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rotate U دوران کردن
rotated U دوران کردن
rotates U دوران کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
circulation U دوران
cycles U دوران
period U دوران
gyrations U دوران
gyration U دوران
circulations U دوران
rotation U دوران
cycled U دوران
cycle U دوران
vertigo U دوران
periods U دوران
era U دوران
swimming U دوران
eras U دوران
raced U دوران مسیر
till in old [great] age U تا در دوران سالمندی
races U دوران مسیر
climacteric U دوران یائسگی زن
off season U در دوران کسادی
race U دوران مسیر
space age U دوران کیهان
off season U در دوران کم کاری
wartime U دوران جنگ
paleozoic U دوران اول
revolutions U چرخش دوران
stound U دوران درد
revolutions U دوران شورش
fulcrum U نقطه دوران
revolution U چرخش دوران
peacetime U دوران صلح
angle of rotation U زاویه دوران
life U دوران زندگی
lives U دوران زندگی
wifehood U دوران زوجیت
revolution U دوران شورش
sense of rotation U جهت دوران
aftertime U دوران پیری
rotation about a line U دوران دور یک خط
distance between centers U طول دوران
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
dizzy U دچار دوران سر
circulations U دوران خون
axis of rotation U محور دوران
lucid interval U دوران افاقه
plane of rotation U سطح دوران
rotation U چرخش دوران
qyaternary U دوران چهارم
circulation U دوران خون
obligated tour U دوران مشمولیت وفیفه
season U دوران چاشنی زدن
instantaneous center of rotation U مرکز دوران لحظهای
revolutions U دور دوران کامل
azoic U دوران ماقبل تاریخ
seasons U دوران چاشنی زدن
golden ages U دوران رونق و رفاه
geocentric U دوران زمین مرکزی
geriatrician U امراض دوران پیریgyrfalcon
seasoned U دوران چاشنی زدن
geriatrist U امراض دوران پیری
jumped-up U تازه به دوران رسیده
revolution U دور دوران کامل
spinning U چرخش [گردش] [دوران ]
circulatory U مربوط یه دوران خون
iceman U یخی بستر دوران یخ
golden age U دوران رونق و رفاه
off season U وابسته به این دوران
rotation around [about] a point U دوران دور نقطه ای
rotation U دوران گردش بدور
vertiginous U سرگیجهای دوران کننده
rotational U دوران گردش بدور
rotation about a point U دوران دور یک نقطه
gyrates U چرخ زدن دوران داشتن
gyrated U چرخ زدن دوران داشتن
anthropic U مربوط به دوران پیدایش انسان
whirled U چرخش یا دوران جریان سیال
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
Early Christian architecture U سبک معماری دوران مسیحیت
whirling U چرخش یا دوران جریان سیال
whirls U چرخش یا دوران جریان سیال
gyrating U چرخ زدن دوران داشتن
protectorate U دوران حکومت کرامول درانگلستان
whirligig of something U دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
gyrate U چرخ زدن دوران داشتن
age earnings profile U برنامه درامد در دوران زندگی
protectorates U دوران حکومت کرامول درانگلستان
The whirligig of time revolves. U دوران دایمی زمان می چرخد.
whirl U چرخش یا دوران جریان سیال
mesozoic era U دوران دوم زمین شناسی
unemployment benefit U کمک دریافتی در دوران بیکاری
yawed U دوران هواپیما حول محورقائم
yaw U دوران هواپیما حول محورقائم
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
Victoriana U وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
long run period U دوران محاسبه بلند مدت
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
peripheral course U دوران پیش دانشگاهی نظامی
hallstatt U وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
vorticity U میزان برداری دوران موضعی سیال
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
paleocene U قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
rolled U دوران حول محور طولی غلطش
rolls U دوران حول محور طولی غلطش
Pre-Raphaelites U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
Pre-Raphaelite U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
roll U دوران حول محور طولی غلطش
twists U دوران حول محور افقی پیچش
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
twisting U دوران حول محور افقی پیچش
twist U دوران حول محور افقی پیچش
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
Edwardian U معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
Edwardian U ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
quadrangles U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
quadrangle U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
rhythm method U روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
golden age U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
ornithopter U هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
paleontologist U ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
mastodon U پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
disturbing moment U گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
rotor incidence U زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
inertia welding U جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
pin U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
shamanism U پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
hunger cloth U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
pinned U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
lenten veil U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
pinning U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pitch speed U حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
dendrochronology U دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
sabbatical year U در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
pitch control U کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
new deal U روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
vortex line U خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
wheel satellite U ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
gyro U برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
constant speed propeller U ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
rate integration gyro U ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
combustion starter U مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
coriolis effect U پاسخهای فیزیولوژیکی شخصی که داخل یک محفظه در حال دوران در هر جهت بجز جهت موازی با محورهادرحال حرکت است
vane pump U خانواده وسیعی از پمپهای سیالات که در ان سطوح تخت در محفظههای خارج ازمرکز دور تا دور شفت گردنده دوران میکنند
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
geriatrics U رشتهای از علم طب که درباره امراض دوران پیری و افراد پیر بحث میکند مبحث امراض پیری
angle of rotation U زاویه دوران زاویه چرخش
magnetic ritation U گردش مغناطیسی دوران مغناطیسی
caducity U کهولت ضعف دوران کهولت
tertiary U قسمت سوم دوران سوم
closed cycle reactor system U در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
careering U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
pendant U سر ترنج [کلاله] [سر ترنج را به طرح های دوران صفویه نسبت می دهند و معمولا نقشی از ترنج مرکزی را نشان می دهد و به صورت های مختلف هندسی، بیضی شکل، دایره ای و چند ضلعی بافته می شود.]
drunks U مستی دوران مستی
drunk U مستی دوران مستی
Anatolia U منطقه آناتولی که بین دریای سیاه و دریای مدیترانه قرار داشته و یکی از مراکز عمده قالیبافی ترکی، کردی، ارمنی و یونانی است. بیشتر به بافت فرش با گره ترکی معروف بوده و به دوران سلجوقیان باز می گردد.
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com