English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
golden age U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blissfully U سعادتمند
blissful U سعادتمند
happier U خرسند سعادتمند
happy U خرسند سعادتمند
happiest U خرسند سعادتمند
innocent U معصوم
infallible U معصوم
immaculate U معصوم
sinless U معصوم
angel U پاک و معصوم
inerrable U معصوم خطا نکننده
babe U کودک شخص ساده و معصوم
silent approval U سکوت علامت تائیدتوسط معصوم
babes U کودک شخص ساده و معصوم
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
dewy eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
buprestidan U طلایی
gilt U طلایی
gilts U طلایی
buprestis U طلایی
auric U طلایی
aureate U طلایی
golden U طلایی
gilt edge U لب طلایی
gilt edged U لب طلایی
auburn U طلایی
gilt-edged U لب طلایی
buprestis U سوسک طلایی
buprestidan U سوسک طلایی
may bug U طلایی پردار
aureate U طلایی کردن
golden shoe U کفش طلایی
aureate U طلایی رنگ
nitro muriate acid U تیزاب طلایی
goldfish U ماهی طلایی
golden age U عصر طلایی
chrysanthemums U مینای طلایی
chrysanthemum U مینای طلایی
golden ages U عصر طلایی
hair of golden wire گیسوان طلایی
goldsmith beetle U یکجورسوسک طلایی
gold bug U سوسک طلایی
gold beetle U سوسک طلایی
gold fish U ماهی طلایی
goldstone U جام طلایی
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
golden ratio U نسبت طلایی [ریاضی]
orfe U یکجور ماهی طلایی
hesverides U باغ سیبهای طلایی
cockchafer U سوسک طلایی پردار
chafer U سوسک طلایی پردار
dordo U ماهی طلایی دریایی
golden age U وابسته به مردمان عصر طلایی
rolled gold bracelet U دست بند طلایی [غلتیده ]
golden ages U وابسته به مردمان عصر طلایی
gold U ثروت رنگ زرد طلایی
golds U ثروت رنگ زرد طلایی
golden retriever U سگ شکاری طلایی رنگ دورگه
oriole U پری شاهرخ طلایی مرغ انجیر خوار
kapton U نوعی پلاستیک عایق حرارتی باپوشش طلایی در فضاپیما
goldstone U جامی که توسط اجسام طلایی رنگ پولک کاری شده
cycles U دوران
cycle U دوران
gyrations U دوران
gyration U دوران
period U دوران
periods U دوران
swimming U دوران
era U دوران
eras U دوران
rotation U دوران
circulation U دوران
cycled U دوران
circulations U دوران
vertigo U دوران
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
fulcrum U نقطه دوران
distance between centers U طول دوران
till in old [great] age U تا در دوران سالمندی
lives U دوران زندگی
climacteric U دوران یائسگی زن
lucid interval U دوران افاقه
stound U دوران درد
wifehood U دوران زوجیت
wartime U دوران جنگ
circulations U دوران خون
circulation U دوران خون
off season U در دوران کم کاری
peacetime U دوران صلح
life U دوران زندگی
sense of rotation U جهت دوران
paleozoic U دوران اول
plane of rotation U سطح دوران
qyaternary U دوران چهارم
off season U در دوران کسادی
rotation about a line U دوران دور یک خط
space age U دوران کیهان
rotate U دوران کردن
rotated U دوران کردن
rotates U دوران کردن
dizzy U دچار دوران سر
rotation U چرخش دوران
angle of rotation U زاویه دوران
revolution U دوران شورش
axis of rotation U محور دوران
raced U دوران مسیر
races U دوران مسیر
revolutions U چرخش دوران
revolution U چرخش دوران
aftertime U دوران پیری
revolutions U دوران شورش
race U دوران مسیر
circulatory U مربوط یه دوران خون
rotation U دوران گردش بدور
season U دوران چاشنی زدن
rotation about a point U دوران دور یک نقطه
obligated tour U دوران مشمولیت وفیفه
off season U وابسته به این دوران
rotational U دوران گردش بدور
golden ages U دوران رونق و رفاه
golden age U دوران رونق و رفاه
vertiginous U سرگیجهای دوران کننده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
rotation around [about] a point U دوران دور نقطه ای
geriatrician U امراض دوران پیریgyrfalcon
spinning U چرخش [گردش] [دوران ]
geriatrist U امراض دوران پیری
geocentric U دوران زمین مرکزی
revolution U دور دوران کامل
seasoned U دوران چاشنی زدن
iceman U یخی بستر دوران یخ
seasons U دوران چاشنی زدن
revolutions U دور دوران کامل
azoic U دوران ماقبل تاریخ
instantaneous center of rotation U مرکز دوران لحظهای
whirls U چرخش یا دوران جریان سیال
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
age earnings profile U برنامه درامد در دوران زندگی
gyrate U چرخ زدن دوران داشتن
Victoriana U وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
anthropic U مربوط به دوران پیدایش انسان
whirligig of something U دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
protectorate U دوران حکومت کرامول درانگلستان
Early Christian architecture U سبک معماری دوران مسیحیت
protectorates U دوران حکومت کرامول درانگلستان
gyrated U چرخ زدن دوران داشتن
gyrates U چرخ زدن دوران داشتن
peripheral course U دوران پیش دانشگاهی نظامی
yaw U دوران هواپیما حول محورقائم
yawed U دوران هواپیما حول محورقائم
whirling U چرخش یا دوران جریان سیال
whirled U چرخش یا دوران جریان سیال
The whirligig of time revolves. U دوران دایمی زمان می چرخد.
gyrating U چرخ زدن دوران داشتن
unemployment benefit U کمک دریافتی در دوران بیکاری
mesozoic era U دوران دوم زمین شناسی
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
long run period U دوران محاسبه بلند مدت
whirl U چرخش یا دوران جریان سیال
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
Pre-Raphaelites U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
rolls U دوران حول محور طولی غلطش
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
paleocene U قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
twist U دوران حول محور افقی پیچش
twisting U دوران حول محور افقی پیچش
twists U دوران حول محور افقی پیچش
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
hallstatt U وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
roll U دوران حول محور طولی غلطش
rolled U دوران حول محور طولی غلطش
Pre-Raphaelite U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
vorticity U میزان برداری دوران موضعی سیال
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
Edwardian U ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
Edwardian U معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
quadrangles U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
quadrangle U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
mastodon U پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
paleontologist U ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
rhythm method U روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
ornithopter U هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
pinning U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
pin U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinned U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
hunger cloth U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
inertia welding U جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
rotor incidence U زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
shamanism U پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com