Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to trace the p of a person
U
دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to orient oneself
U
جهات چهار گانه خود راتعیین کردن
table of precedence
U
صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
stocked
U
دودمان
stem
U
دودمان
phylum
U
دودمان
stock
U
دودمان
stemmed
U
دودمان
genealogies
U
دودمان
genealogy
U
دودمان
lineage
U
دودمان
lineages
U
دودمان
antecedents
U
دودمان
stirps
U
دودمان
dynasties
U
دودمان
dynasty
U
دودمان
ancestries
U
دودمان
ancestry
U
دودمان
stems
U
دودمان
stemming
U
دودمان
antecedent
U
دودمان
phylon
U
دودمان
progeny
U
سلاله دودمان
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
patrilineal
U
وابسته به دودمان پدری
pedigrees
U
نسب نامه دودمان
pedigree
U
نسب نامه دودمان
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
stemma
U
دودمان چشم بند پایان
gender tree
U
سلسه دودمان نسب نامه
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
abused
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abuses
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abuse
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abusing
U
بدرفتاری کردن نسبت به
trespass against
U
خطا کردن نسبت به
disclaiming
U
ترک دعوا کردن نسبت به
attributes
U
نسبت دادن حمل کردن
give
U
نسبت دادن به بیان کردن
disclaimed
U
ترک دعوا کردن نسبت به
gives
U
نسبت دادن به بیان کردن
giving
U
نسبت دادن به بیان کردن
disclaim
U
ترک دعوا کردن نسبت به
to plead against a decision
U
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
asperse
U
هتک شرف کردن نسبت به
disclaims
U
ترک دعوا کردن نسبت به
discriminate against someone
U
نسبت به کسی تبعیض کردن
attributing
U
نسبت دادن حمل کردن
To show disrespect ( be respectful) to someone.
U
نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
attribute
U
نسبت دادن حمل کردن
inverts
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
lay an information against some one
U
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
invert
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
to orient compound
U
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
apportionment
U
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
protection
U
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
leukon
U
عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
ratio
U
نسبت
quotient
U
نسبت
formats
U
نسبت
uncross
U
نسبت
kinship
U
نسبت
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
format
U
نسبت
rapport
U
نسبت
t ratio
U
نسبت تی
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
the rat of to
U
نسبت دو به سه
towards
U
نسبت به
quotients
U
نسبت
relational
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
in the ratio of
U
به نسبت
apropos of
U
نسبت به
proportion
U
نسبت
proportions
U
نسبت
bearing
U
نسبت
ratios
U
نسبت
relation
U
نسبت
respects
U
نسبت
respect
U
نسبت
as compared to
U
نسبت به
rates
U
نسبت
in respect of
U
به نسبت
in proprotion to
U
نسبت به
cognation
U
نسبت
in respect of
U
نسبت به
in regard of
U
نسبت به
in connexion with
U
نسبت به
rate
U
نسبت
to
U
تا نسبت به
in relation to
U
نسبت به
than
U
نسبت به
proportional
U
به نسبت
in regard to
U
نسبت به
toward
U
بطرف نسبت به
compression ratio
U
نسبت تراکم
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
correspondingly
U
بهمان نسبت
transmissivity
U
نسبت فرافرستی
error ratio
U
نسبت خطا
factor proportion
U
نسبت عوامل
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
relativization
U
نسبت دادن
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
lay to
U
نسبت دادن به
absorption ratio
U
نسبت جذب
transformation ratio
U
نسبت تبدیل
glide ratio
U
نسبت سریدن
regard
U
باره نسبت
abundance
U
نسبت فراوانی
favouritism
U
مساعدت نسبت به
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
one's complement
U
متمم نسبت به یک
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
roundness
U
نسبت گردی
scale down
U
به نسبت ثابت
aspect ratio
U
نسبت تصویر
saving ratio
U
نسبت پس انداز
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
attribution
U
نسبت دادن
contact ratio
U
نسبت تماس
voltage ratio
U
نسبت ولتاژ
ten's complement
U
متمم نسبت به 01
aspect ratio
U
نسبت صفحه
viscosity ratio
U
نسبت گرانروی
velocity ratio
U
نسبت سرعت
connection
U
بستگی نسبت
blood
U
نسبت خویشاوندی
control ratio
U
نسبت فرمان
void ratio
U
نسبت منفذها
assion
U
نسبت دادن
connexions
U
بستگی نسبت
distribution ratio
U
نسبت توزیع
two's complement
U
متمم نسبت به دو
deposit ratio
U
نسبت سپرده
scalling factor
U
نسبت اشل
aspect ratio
U
نسبت دید
ascribable
U
نسبت دادنی
prorenata
U
نسبت موافق
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
advalorem
U
به نسبت قیمت
percentages
U
نسبت یا درصد
percentage
U
نسبت یا درصد
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
impluse ratio
U
نسبت ایمپولز
impluse ratio
U
نسبت ضربه
imputation
U
نسبت دادن
imputable
U
نسبت دادنی
ascribe
U
نسبت دادن
stress ratio
U
نسبت تنش
strength ratio
U
نسبت استحکام
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
recycle ratio
U
نسبت بازگردانی
mobility ratio
U
نسبت تحرک
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
to behave toward
U
رفتارکردن نسبت به
proximity of blood
U
قرابت نسبت
hit ratio
U
نسبت اصابت
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
affine
U
نسبت ازدواجی
affine
U
نسبت سلبی
rates
U
اندازه نسبت
rate
U
اندازه نسبت
to do by
U
رفتارکردن نسبت به
ascribed
U
نسبت دادن
attribute
U
نسبت دادن
ratio detector
U
اشکارساز نسبت
image ratio
U
نسبت تصویر
to put down
U
نسبت دادن
relation
U
رابطه نسبت
impute
U
نسبت دادن
imputed
U
نسبت دادن
imputes
U
نسبت دادن
activity ratio
U
نسبت فعالیت
attributes
U
نسبت دادن
ascribes
U
نسبت دادن
regards
U
باره نسبت
attributing
U
نسبت دادن
ascribing
U
نسبت دادن
regarded
U
باره نسبت
transformer ratio
U
نسبت مبدل
ratio of transformer
U
نسبت مبدل
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
imputing
U
نسبت دادن
fineness ratio
U
نسبت فرافت
settlement ratio
U
نسبت نشست
bear on
U
نسبت داشتن
current ratio
U
نسبت جاری
porosity
U
نسبت روزنه ها
weight ratio
U
نسبت وزن
shunt ratio
U
نسبت شنت
baud rate
U
نسبت باود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com