Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
re echo
U
دوباره منعکس شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
rebound
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
Other Matches
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerate
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerated
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regain
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
baffling
U
منعکس
baffles
U
منعکس
baffled
U
منعکس
baffle
U
منعکس
reflected
U
منعکس
reactive
U
منعکس شونده
reflectors
U
منعکس کننده
reflector
U
منعکس کننده
ring with
U
منعکس کردن
reflects
U
منعکس شدن
image
U
منعکس کردن
reflect
U
منعکس شدن
reflecting
U
منعکس شدن
resound
U
منعکس کردن
resounded
U
منعکس کردن
resounds
U
منعکس کردن
images
U
منعکس کردن
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
baffle
U
صفحه منعکس کننده
baffled
U
صفحه منعکس کننده
baffling
U
صفحه منعکس کننده
reecho
U
دوبار منعکس شدن
reflectively
U
بطور منعکس شونده
reflectional
U
بازتابنده منعکس سازنده
baffles
U
صفحه منعکس کننده
abat voix
U
منعکس کننده صدا
barrel reflector
U
منعکس کننده لوله
indirect lighting
U
نور منعکس شده
reflective
U
بازتابنده منعکس سازنده
reflected binary code
U
رمز دودویی منعکس شده
relucent
U
منعکس کننده نور متشعشع
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
catoptric
U
وابسته به ایینه ونور منعکس شده
deep scattering layer
U
لایههای منعکس کننده عمق دریا
barrel reflector
U
منعکس کننده وضع داخل لوله
periscope
U
منعکس کننده نور دریچه دید
periscopes
U
منعکس کننده نور دریچه دید
balloon reflector
U
بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
mirror
U
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrored
U
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors
U
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
thermocline
U
لایه منعکس کننده صوت در اب دریا
camera lucida
U
دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
camera lucida
U
[ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
abat-voix
U
[قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
backgrounds
U
نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
background
U
نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
delineascope
U
پرژکتور منعکس کننده عکس در روی یک پرده پرژکتوراگراندیسمان عکس
chaff
U
وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
mach stem
U
جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
self reflexive
U
منعکس کننده تصویر خود خود پژواکی
transponder
U
تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
side reflector
U
منعکس کننده کناری رفلکتور کناری
reflector
U
جسم منعکس کننده جسم صیقلی
reflectors
U
جسم منعکس کننده جسم صیقلی
hologram
U
تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
holograms
U
تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
reflects
U
تامل کردن منعکس کردن
reflect
U
تامل کردن منعکس کردن
reflecting
U
تامل کردن منعکس کردن
again
U
دوباره
continually
U
دوباره و دوباره
de novo
U
دوباره
revet
U
دوباره
bis
U
دوباره
afresh
U
دوباره
on more
U
دوباره
anew
U
دوباره
rejoin
U
دوباره پیوستن به
resurge
U
دوباره برخاستن
rejoining
U
دوباره پیوستن به
rejoins
U
دوباره پیوستن به
re-ran
U
دوباره دویدن
rejoined
U
دوباره پیوستن به
refilling
U
دوباره پرکردن
re-run
U
دوباره دویدن
refilling
U
دوباره پر کردن
refills
U
دوباره پرکردن
restart
U
شروع دوباره
refills
U
دوباره پر کردن
re-running
U
دوباره دویدن
reissuing
U
دوباره منتشرکردن
reissues
U
دوباره منتشرکردن
rewrites
U
دوباره نویسی
twice born
U
دوباره زاد
second check
U
بررسی دوباره
rewrote
U
دوباره نویسی
rewrote
U
دوباره نوشتن
rewritten
U
دوباره نویسی
rewritten
U
دوباره نوشتن
re-runs
U
دوباره دویدن
rewriting
U
دوباره نوشتن
rewriter
U
دوباره نویس
rewake
U
دوباره برانگیختن
reissued
U
دوباره منتشرکردن
rewrite
U
دوباره نوشتن
reissue
U
دوباره منتشرکردن
rewrite
U
دوباره نویسی
rewriting
U
دوباره نویسی
to come again
U
دوباره امدن
retransmit
U
دوباره فرستادن
rebirth
U
تولد دوباره
revest
U
دوباره گماشتن
rewrites
U
دوباره نوشتن
re edify
U
دوباره ساختن
reproduction
U
تولید دوباره
recurring
U
دوباره فاهرشونده
redintegrate
U
دوباره مستقرشونده
reelect
U
دوباره گزیدن
reenagement
U
استخدام دوباره
refillable
U
دوباره پر کردنی
recapturing
U
دوباره تسخیرکردن
recaptures
U
دوباره تسخیرکردن
recaptured
U
دوباره تسخیرکردن
recapture
U
دوباره تسخیرکردن
reproductions
U
تولید دوباره
recoat
U
دوباره اندودن
re echo
U
دوباره برگرداندن
re count
U
دوباره شمردن
re construction
U
دوباره سازی
plerosis
U
دوباره پرشدن
re establishment
U
دوباره برقرارسازی
re fuse
U
دوباره گداختن
once more
U
دوباره باردیگر
fox message
U
پیام دوباره
digamy
U
عروسی دوباره
recature
U
دوباره تسخیرکردن
reproducing
U
دوباره تولیدکردن
reproduces
U
دوباره تولیدکردن
regorge
U
دوباره فروبردن
refreshes
U
دوباره پر کردن
repass
U
دوباره عبورکردن
refreshed
U
دوباره پر کردن
repeated test
U
ازمون دوباره
refresh
U
دوباره پر کردن
repiece
U
دوباره سر هم دادن
replenishment
U
دوباره پرکردن
reproducer
U
دوباره تولیدکننده
repullulate
U
دوباره درامدن
resorb
U
دوباره بعلیدن
replenish
U
دوباره پر کردن
replenished
U
دوباره پر کردن
reproduced
U
دوباره تولیدکردن
rehear
U
دوباره شنیدن
reproduce
U
دوباره تولیدکردن
reedify
U
دوباره ساختن
reinvest
U
دوباره گماشتن
refreshingly
U
دوباره سازی
refreshing
U
دوباره سازی
reconstructions
U
دوباره سازی
reconstruction
U
دوباره سازی
replenishing
U
دوباره پر کردن
resorption
U
بلع دوباره
refilled
U
دوباره پر کردن
reworked
U
دوباره ورزیدن
retaken
U
دوباره گرفتن
renders
U
دوباره دادن
repeats
U
دوباره ساختن
retakes
U
دوباره گرفتن
retake
U
دوباره گرفتن
rally
U
دوباره بکارانداختن
encore
U
دوباره بنوازید
reinstate
U
دوباره گماشتن
rallies
U
دوباره بکارانداختن
reinstated
U
دوباره گماشتن
encores
U
دوباره بنوازید
come back
U
دوباره مد شدن
reinstates
U
دوباره گماشتن
rallied
U
دوباره بکارانداختن
reinstating
U
دوباره گماشتن
refloat
U
دوباره به اب انداختن
refloated
U
دوباره به اب انداختن
reworking
U
دوباره ورزیدن
reworks
U
دوباره ورزیدن
A fresh lease of life.
U
عمر دوباره
Come again
<idiom>
دوباره تکرار کن.
refloats
U
دوباره به اب انداختن
double-check
<idiom>
U
دوباره چک کردن
render
U
دوباره دادن
retaking
U
دوباره گرفتن
rendered
U
دوباره دادن
refloating
U
دوباره به اب انداختن
reseats
U
دوباره نشاندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com