Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reinstate
U
دوباره برقرار کردن
reinstated
U
دوباره برقرار کردن
reinstates
U
دوباره برقرار کردن
reinstating
U
دوباره برقرار کردن
reinstall
U
دوباره برقرار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regains
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
inducting
U
برقرار کردن
set up
U
برقرار کردن
inducts
U
برقرار کردن
inducted
U
برقرار کردن
induct
U
برقرار کردن
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
communicate
ارتباط برقرار کردن
to make a connection
U
رابطه ای برقرار کردن
reintegrate
U
مجددا برقرار کردن
safety
U
برقرار کردن تامین
To establish( make) contact.
U
تماس دایر ( برقرار ) کردن
instate
U
برقرار کردن منصوب نمودن
To bring about a reconciliation.
U
آشتی دادن ( برقرار کردن )
establishing
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
telecommuting
U
ارتباط برقرار کردن راه دور
establishments
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishment
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
touch
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization
U
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
appoint
U
برقرار کردن منصوب کردن
appoints
U
برقرار کردن منصوب کردن
institutes
U
برقرار کردن تاسیس کردن
institute
U
برقرار کردن تاسیس کردن
instituted
U
برقرار کردن تاسیس کردن
instituting
U
برقرار کردن تاسیس کردن
unregenerated
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
connectivity
U
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
tempering (metallurgy)
U
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
revamps
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
relayed
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
overpacking
U
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relays
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
replenish
U
دوباره پر کردن
refilled
U
دوباره پر کردن
refill
U
دوباره پر کردن
replenished
U
دوباره پر کردن
replenishes
U
دوباره پر کردن
refilling
U
دوباره پر کردن
replenishing
U
دوباره پر کردن
refreshed
U
دوباره پر کردن
double-check
<idiom>
U
دوباره چک کردن
refreshes
U
دوباره پر کردن
refresh
U
دوباره پر کردن
refills
U
دوباره پر کردن
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
quamdiu bene se gesserit
U
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
oversrike
U
دوباره چاپ کردن
reconditions
U
دوباره درست کردن
reorganizing
U
دوباره متشکل کردن
reconditioned
U
دوباره درست کردن
reproduce
U
دوباره چاپ کردن
recommit
U
دوباره زندان کردن
reproducing
U
دوباره چاپ کردن
reorganizes
U
دوباره متشکل کردن
recompose
U
دوباره انشاء کردن
redeliver
U
دوباره مستخلص کردن
reproduced
U
دوباره چاپ کردن
reforge
U
دوباره جعل کردن
reorganized
U
دوباره متشکل کردن
rejuveoize
U
دوباره جوان کردن
recondition
U
دوباره درست کردن
revise
U
دوباره چاپ کردن
reactivate
U
دوباره فعال کردن
reactivated
U
دوباره فعال کردن
re form
U
دوباره درست کردن
reactivates
U
دوباره فعال کردن
re sort
U
دوباره جور کردن
re strain
U
دوباره صاف کردن
reactivating
U
دوباره فعال کردن
re export
U
دوباره صادر کردن
reassociate
U
دوباره متحد کردن
re establish
U
دوباره تاسیس کردن
re establish
U
دوباره برپا کردن
reassociate
U
دوباره معاشرت کردن
reasure
U
دوباره بیمه کردن
rebind
U
دوباره صحافی کردن
recalculate
U
دوباره حساب کردن
reproduces
U
دوباره چاپ کردن
reorganize
U
دوباره متشکل کردن
re paving
U
دوباره فرش کردن
redirect
U
دوباره راهنمایی کردن
revalues
U
دوباره ارزیابی کردن
reopened
U
دوباره باز کردن
revalued
U
دوباره ارزیابی کردن
rebuilds
U
دوباره ساختمان کردن
revalue
U
دوباره ارزیابی کردن
rebuild
U
دوباره ساختمان کردن
regained
U
دوباره تصرف کردن
reopens
U
دوباره باز کردن
re examine
U
دوباره بازپرسی کردن
re-examine
U
دوباره بازپرسی کردن
regaining
U
دوباره تصرف کردن
re-examined
U
دوباره بازپرسی کردن
reopen
U
دوباره باز کردن
re-examining
U
دوباره بازپرسی کردن
reopening
U
دوباره باز کردن
revaluing
U
دوباره ارزیابی کردن
redirected
U
دوباره راهنمایی کردن
remarried
U
دوباره عروسی کردن
reexamine
U
دوباره امتحان کردن
reorganising
U
دوباره متشکل کردن
remarries
U
دوباره عروسی کردن
redirects
U
دوباره راهنمایی کردن
reorganises
U
دوباره متشکل کردن
remarry
U
دوباره عروسی کردن
revisit
U
دوباره ملاقات کردن
reorganised
U
دوباره متشکل کردن
revisited
U
دوباره ملاقات کردن
regains
U
دوباره تصرف کردن
revisiting
U
دوباره ملاقات کردن
reemploy
U
دوباره استخدام کردن
reengage
U
دوباره استخدام کردن
revisits
U
دوباره ملاقات کردن
redirecting
U
دوباره راهنمایی کردن
re-examines
U
دوباره بازپرسی کردن
renegotiate
U
دوباره مذاکره کردن
relive
U
دوباره تجربه کردن
relived
U
دوباره تجربه کردن
reliving
U
دوباره تجربه کردن
redefine
U
دوباره تعریف کردن
restart
U
روشن کردن دوباره
redefined
U
دوباره تعریف کردن
recollect
U
دوباره جمع کردن
rephrase
U
دوباره عبارتبندی کردن
rephrased
U
دوباره عبارتبندی کردن
redistributing
U
دوباره پخش کردن
redistributes
U
دوباره پخش کردن
redistributed
U
دوباره پخش کردن
redeveloping
U
دوباره پیشرفته کردن
retransmit
U
دوباره مخابره کردن
retakes
U
دوباره تسخیر کردن
redevelops
U
دوباره پیشرفته کردن
remonetize
U
دوباره رایج کردن
redistribute
U
دوباره پخش کردن
reinterpret
U
دوباره تفسیر کردن
resorb
U
دوباره جذب کردن
retaking
U
دوباره تسخیر کردن
rephrases
U
دوباره عبارتبندی کردن
rephrasing
U
دوباره عبارتبندی کردن
retranslate
U
دوباره ترجمه کردن
back fill
U
عمل دوباره پر کردن
revalidate
U
دوباره پادار کردن
rewire
U
دوباره سیمکشی کردن
reuse
U
دوباره استفاده کردن
rewired
U
دوباره سیمکشی کردن
rewiring
U
دوباره سیمکشی کردن
retry
U
دوباره محاکمه کردن
retry
U
دوباره ازمایش کردن
redefining
U
دوباره تعریف کردن
regarding
U
دوباره تسطیح کردن
reinsure
U
دوباره بیمه کردن
reschedule
U
دوباره برنامهریزی کردن
recollected
U
دوباره جمع کردن
rescheduled
U
دوباره برنامهریزی کردن
recollecting
U
دوباره جمع کردن
reschedules
U
دوباره برنامهریزی کردن
recollects
U
دوباره جمع کردن
rescheduling
U
دوباره برنامهریزی کردن
redefines
U
دوباره تعریف کردن
rewires
U
دوباره سیمکشی کردن
relives
U
دوباره تجربه کردن
rejuvenate
U
دوباره جوان کردن
reappraises
U
دوباره ارزیابی کردن
reappraising
U
دوباره ارزیابی کردن
resurface
U
دوباره روکاری کردن
resurfaces
U
دوباره روکاری کردن
rejuvenating
U
دوباره جوان کردن
revising
U
دوباره چاپ کردن
resurfaced
U
دوباره روکاری کردن
reappraised
U
دوباره ارزیابی کردن
rejuvenates
U
دوباره جوان کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com