Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spells
U
جادو طلسم
spelled
U
جادو طلسم
spell
U
جادو طلسم
wise man
U
جادوگر جادو ساحر طلسم گر افسونگر
voodooism
U
ایین مذهبی سیاه پوستان افریقایی که شامل طلسم و جادو میباشد جادوگری
to put a jinx on somebody
[something]
U
کسی
[چیزی]
را جادو کردن
to jinx somebody
[something]
U
کسی
[چیزی]
را جادو کردن
sienna
U
که برای رنگهای روغنی بکارمیرود
pergameneous
U
مانند پوستی که برای نوشتن بکارمیرود
capital expenditure
U
هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it
[anything]
.
U
من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم
[هیچ چیزی]
جادو بشود.
esparto
U
یکجورجگن دراسپانیاکه برای بافندگی وکاغذسازی بکارمیرود
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
line drawings
U
خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
mopped
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
fearnought
U
یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
herbicides
U
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
mopping
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
pullicate
U
پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود
herbicide
U
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
forel
U
یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
tallow
U
پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکارمیرود
line drawing
U
خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
hep
U
حرف ندا که برای دستور یاامریه به نظامیان بکارمیرود
tape line
U
تسمه فلزی وباریک که برای اندازه گیری بکارمیرود
forrel
U
یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
mops
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
gimbals
U
اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نماوچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
palmyra
U
یکجور نخل درهندو سیلان که برگ ان برای بوریابافی بکارمیرود
catgut
U
روده گربه وغیره که برای بخیه زدن درجراحی بکارمیرود
fumigant
U
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
squish
U
صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
gimbal ring
U
اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نما وچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
parcel paper
U
یکجور کاغذ خرمایی رنگ ومخکم که برای پیچیدن بستههای پستی بکارمیرود
marking ink
U
مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
spell bound
U
طلسم کرده طلسم شده
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
crocus cloth
U
پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
sennet
U
علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
sennit
U
علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
forces
U
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force
U
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing
U
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
blueprint
U
نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
blueprints
U
نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
breakaway
U
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pips
U
شکستن شکستن وبازشدن
pip
U
شکستن شکستن وبازشدن
pipped
U
شکستن شکستن وبازشدن
pipping
U
شکستن شکستن وبازشدن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to grieve over anything
U
برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
requested
U
تقاضا برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
periapt
U
طلسم
voodooism
U
طلسم
amulets
U
طلسم
ligature
U
طلسم
juju
U
طلسم
incantations
U
طلسم
glamor
U
طلسم
charm
U
طلسم
amulet
U
طلسم
talismans
U
طلسم
fetish
U
طلسم
fetishes
U
طلسم
fetiche
U
طلسم
fetich
U
طلسم
glamour
U
طلسم
talisman
U
طلسم
mumbo jumbo
U
طلسم
incantation
U
طلسم
abracadabra
U
طلسم
incantation
U
جادو
enchantment
U
جادو
wise woman
U
زن جادو
magic
U
جادو
incantations
U
جادو
gramarey
U
جادو
theurgy
U
جادو
witchery
U
جادو
wizard
U
جادو
wizard
U
جادو گر
wizards
U
جادو گر
thaumaturgy
U
جادو
conjuration
U
جادو
wizards
U
جادو
black magic
U
جادو
enchantments
U
جادو
sorceresses
U
زن جادو
sorceress
U
زن جادو
metronomes
U
بکارمیرود
metronome
U
بکارمیرود
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
ensorcell
[literary]
U
طلسم کردن
disenchantment
U
رهایی از طلسم
ensorcel
[American]
[literary]
U
طلسم کردن
fetishist
U
طلسم پرستی
holystone
U
سنگ طلسم
phylactery
U
تعویذ طلسم
enchant
U
طلسم کردن
bewitch
U
طلسم کردن
philter
U
طلسم عشق
wizard
U
طلسم گر نابغه
wizards
U
طلسم گر نابغه
fetishism
U
اعتقاد به طلسم
spelled
U
طلسم کردن
spell
U
طلسم کردن
glamorous
U
طلسم امیز
spells
U
طلسم کردن
philtre
U
طلسم عشق
becharm
U
طلسم کردن
talismans
U
جادو جادوگرانه
glamour
U
جادو فریبندگی
weirdest
U
جادو مرموز
witch doctor
U
جادو گر و طبیب
weirder
U
جادو مرموز
witch doctors
U
جادو گر و طبیب
ensorcel
[American]
[literary]
U
جادو کردن
glamor
U
جادو فریبندگی
becharm
U
جادو کردن
pixilated
U
جادو شده
the weird sisters
U
سه جادو سه ساحره
witchcraft
U
جادو گری
bewitch
U
جادو کردن
weird
U
جادو مرموز
talisman
U
جادو جادوگرانه
enchant
U
جادو کردن
ensorcell
[literary]
U
جادو کردن
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com