English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
curdle U دلمه شدن منجمد کردن
curdled U دلمه شدن منجمد کردن
curdles U دلمه شدن منجمد کردن
curdling U دلمه شدن منجمد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jell U منجمد کردن
ice U منجمد کردن
congealing U منجمد شدن یا کردن
congealed U منجمد شدن یا کردن
congeal U منجمد شدن یا کردن
congeals U منجمد شدن یا کردن
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
coagulated U دلمه کردن
coagulate U دلمه کردن
coagulates U دلمه کردن
curdled U دلمه کردن
curdles U دلمه کردن
coagulating U دلمه کردن
curdling U دلمه کردن
curdle U دلمه کردن
gelatinate U دلمه کردن یا شدن
glacial U منجمد
frigid U منجمد
jellied U منجمد
rimy U منجمد
froze U منجمد شد
gelatinize U تبدیل به دلمه یا ژلاتین کردن ژلاتین زدن به
freeze U منجمد شدن
frost U شبنم منجمد
frosts U شبنم منجمد
solids U منجمد سخت
solid U منجمد سخت
glaciate U منجمد شدن
frozen U منجمد یا یخ زده
congelation U چیز منجمد
freezes U منجمد شدن
congealed U بستن منجمد شدن
congealing U بستن منجمد شدن
congeals U بستن منجمد شدن
congeal U بستن منجمد شدن
regelate U دوباره بهم منجمد شدن
mallemuck U مرغ طوفان اقیانوس منجمد شمالی
permafrost U لایه منجمد دائمی اعماق زمین
intrapermafrost water U ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
encrustations U دلمه
encrustation U دلمه
curdy U دلمه
jellies U دلمه
gelatin U دلمه
congelation U دلمه
gelatine U دلمه
coagulum U دلمه
jelly U دلمه
clods U دلمه
floccule U دلمه
clod U دلمه
grumous U دلمه
coagulation U دلمه شدگی
clotty U دلمه شده
coagulable U دلمه شونده
gelatiniform U دلمه مانند
gelatination U دلمه سازی
farci U دلمه کرده
posset U دلمه شدن
timbale U خوراک دلمه
gelable U دلمه شونده
farcie U دلمه کرده
pepper فلفل دلمه ای
coagulation U دلمه شدن
crud U شیر دلمه
quail U دلمه شدن
pectin U دلمه گیاهی
quails U دلمه شدن
shotten U دلمه شده
gelatinoid U دلمه وار
cruor U دلمه خون
jell U دلمه شدن
chondroma U دلمه غضروفی
gelatinous U دلمه مانند
clotted U دلمه شده
clabber U دلمه شدن
jellied U دلمه وار
grume U دلمه خون
clotty U دلمه شونده
encrustation U دلمه شدگی
encrustations U دلمه شدگی
curd U دلمه شدن
suprapermafrost U ابهای زیرزمینی که بالای منطقه لایه منجمد زمین قرارمی گیرند
jells U ژلاتین دلمه شدن
gelling U ژلاتین دلمه شدن
grenadine U مرغ دلمه کرده
gels U ژلاتین دلمه شدن
jelled U ژلاتین دلمه شدن
scab U دلمه بستن زخم
jelling U ژلاتین دلمه شدن
scabs U دلمه بستن زخم
gelled U ژلاتین دلمه شدن
gelatinoid U دلمه مانند ژلاتینی
gelatinoid U دلمه جسم ژلاتینی
agglutination U دلمه شدن خون
gel U ژلاتین دلمه شدن
scabious U جرب دار دلمه بسته
cottage cheese U نوعی پنیر دلمه شده
coagulase U مواد دلمه یالخته کننده
coagulability U دلمه شدنی انعقاد پذیری
cow heel پاچه گاو پخته و دلمه شده
thermocoagulation U دلمه شدن نسوج در اثر حرارت
frozen wages U مزدهای غیرقابل تغییر مزدهای منجمد
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
clots U دلمه شدن لخته شدن
clot U دلمه شدن لخته شدن
vegetable jelly U دلمه گیاهی ژلاتین گیاهی
clotting U دلمه شدن لخته شدن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com