English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
edge sharpening U دقیق کردن لبه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
precise U دقیق کردن
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
precision bore U سوراخ کردن دقیق
precision drill U مته کردن دقیق
registration fire U اجرای تیر دقیق برای ثبت تیر کردن
subtilize U دقیق وحساس ولطیف کردن
zero beat U تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
Other Matches
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
particular redemption U دقیق
scholastical U دقیق
exacts U دقیق
subtil U دقیق
punctual U دقیق
exacted U دقیق
exact solution U حل دقیق
astute U دقیق
precision U دقیق
stringently U دقیق
stringent U دقیق
tenty U دقیق
scholastic U دقیق
accurate U دقیق
exact U دقیق
punctilious U دقیق
punctiliously U دقیق
advertent U دقیق
intent U دقیق
exquisite U دقیق
literal U دقیق
wistful U دقیق
scrutinizer U دقیق
high accuracy measurement U سنجش دقیق
precision measurment U سنجش دقیق
corrects U دقیق یا درست
an a calculator U محاسب دقیق
correcting U دقیق یا درست
instruments U الات دقیق
precision tools U الات دقیق
queasy U زیاد دقیق
control U توپزن دقیق
perpend U دقیق بودن
punctual U باذکرجزئیات دقیق
pernickety U کاربسیار دقیق
scrutiny U بررسی دقیق
precisionist U بسیار دقیق
precision tool U ابزار دقیق
fine spun U دقیق خیالی
exact location U محل دقیق
set U لجوج دقیق
precisian U خیلی دقیق
queazy U زیاد دقیق
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
pryingly U با نگاه دقیق
imprecise U غیر دقیق
fine adjustment U تنظیم دقیق
fine setting U تنظیم دقیق
sounded U بی خطر دقیق
thoroughgoing U بسیار دقیق
watchful U بی خواب دقیق
correct U دقیق یا درست
setting up U لجوج دقیق
sets U لجوج دقیق
thorough paced U دقیق گام
in-depth U دقیق و عمیق
sound U بی خطر دقیق
particularization U شرح دقیق
precision spirit level U ترازوی دقیق
controlling U توپزن دقیق
strictly speaking U دقیق شویم
detailed analysis U بررسی دقیق
precision scale U مقیاس دقیق
precision levelling U ترازیابی دقیق
going-over U بررسی دقیق
controls U توپزن دقیق
instrument U الات دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
tenuous U لطیف دقیق
precision fire U تیر دقیق
subtlest U دقیق لطیف
goings-over U بررسی دقیق
precision balance U ترازوی دقیق
persnickety U کاربسیار دقیق
soundest U بی خطر دقیق
precision sweep U روبش دقیق
sounds U بی خطر دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
subtler U دقیق لطیف
arm of precision U اسلحه دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق
precise U صریح دقیق
precise U خیلی دقیق
subtle U دقیق لطیف
watchfulness U دقیق هشیاری
chronometer U ساعت شمار دقیق
precision U اندازه گیری دقیق
mirror U ایجاد کپی دقیق
calibration U تنظیم الات دقیق
stickler U سمج خیلی دقیق
tenderest U دقیق ترد ونازک
facsimiles U کپی دقیق از یک متن
facsimile U کپی دقیق از یک متن
probity U پیروی دقیق از اصول
zeros U تنظیم دقیق دستگاه
zero U تنظیم دقیق دستگاه
tendered U دقیق ترد ونازک
inspected U ازمایش دقیق بازبینی
inspects U ازمایش دقیق بازبینی
inspecting U ازمایش دقیق بازبینی
particular U دقیق نکته بین
inspect U ازمایش دقیق بازبینی
tendering U دقیق ترد ونازک
mind one's P's and Q's <idiom> U خیلی دقیق به رفتاروگفتار
tender U دقیق ترد ونازک
meticulous U خیلی دقیق وسواسی
pin point U تعیین دقیق نقاط
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
zeroes U تنظیم دقیق دستگاه
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
precision engineering U مهندسی ابزار دقیق
precision lathe U ماشین تراش دقیق
precision casting U ریخته گری دقیق
fine sight U تنظیم خط نشانه دقیق
measuring magnifier U مسافت یاب دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق تیر
astringent U سخت گیر دقیق
precision engineering U تکنیک ابزار دقیق
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
precision U بسیار دقیق بودن
mirrored U ایجاد کپی دقیق
precision adjustment U تنظیم تیر دقیق
scrupulously <adv.> U خیلی دقیق وسواسی
sticklers U سمج خیلی دقیق
fine turning U میزان سازی دقیق
fine tuning U میزان سازی دقیق
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
mirrors U ایجاد کپی دقیق
pick someone's brains <idiom> U اطلاعات دقیق به کسی
thread the needle U پاس دقیق از بین مدافعان
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
attenuated U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating U تقلیل دادن دقیق شدن
subtilization U ملایمت دقیق و لطیف سازی
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
attenuate U تقلیل دادن دقیق شدن
formats U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
images U کپی دقیق از فضایی از حافظه
format U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
image U کپی دقیق از فضایی از حافظه
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
fine sight U تنظیم دقیق زاویه توپ
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
theodolite U زاویه یاب دقیق ثانیهای
theodolites U زاویه یاب دقیق ثانیهای
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
nuances U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
he was p in his promises U درانجام وعدههای خود دقیق بود
precisian U شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
nuance U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
programming specification U مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
rhadamanthine U وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
The planes pin- pointed the enemy targets . U هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture U [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
hand forming U شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
supervise U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervising U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervises U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale U سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
glideslope U شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
yellow arc U محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
pcm U روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
TrueType U فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
accuracy U کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
pulse U روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
pulsed U روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
greeked U نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
crop mark U در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
bubble turn and slip U الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
decca U سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
specification U اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
composition and make up terminal U صفحه نمایش CRT که قابلیت نمایش و تغییر دقیق اندازههای نقاط و پهنای کاراکترها را دارد
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. U اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
digital read out U نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
tunes U تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune U تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
timing disc U علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
races U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com