Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
perpend
U
دقیق بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
precision
U
بسیار دقیق بودن
Other Matches
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
exact
U
دقیق
stringently
U
دقیق
stringent
U
دقیق
accurate
U
دقیق
exacts
U
دقیق
precision
U
دقیق
scholastic
U
دقیق
tenty
U
دقیق
exacted
U
دقیق
exquisite
U
دقیق
punctiliously
U
دقیق
punctilious
U
دقیق
advertent
U
دقیق
scrutinizer
U
دقیق
astute
U
دقیق
exact solution
U
حل دقیق
subtil
U
دقیق
intent
U
دقیق
punctual
U
دقیق
particular redemption
U
دقیق
literal
U
دقیق
scholastical
U
دقیق
wistful
U
دقیق
precision instrument
U
سنجه دقیق
detailed analysis
U
بررسی دقیق
precision sweep
U
روبش دقیق
thoroughgoing
U
بسیار دقیق
detailed analysis
U
آنالیز دقیق
controlling
U
توپزن دقیق
precision tool
U
ابزار دقیق
watchful
U
بی خواب دقیق
precision spirit level
U
ترازوی دقیق
precision scale
U
مقیاس دقیق
precision levelling
U
ترازیابی دقیق
strictly speaking
U
دقیق شویم
in-depth
U
دقیق و عمیق
precisionist
U
بسیار دقیق
controls
U
توپزن دقیق
subtler
U
دقیق لطیف
exact location
U
محل دقیق
subtle
U
دقیق لطیف
punctual
U
باذکرجزئیات دقیق
fine adjustment
U
تنظیم دقیق
queazy
U
زیاد دقیق
fine setting
U
تنظیم دقیق
pryingly
U
با نگاه دقیق
fine spun
U
دقیق خیالی
set
U
لجوج دقیق
tenuous
U
لطیف دقیق
sets
U
لجوج دقیق
setting up
U
لجوج دقیق
micro pressure gage
U
فشارسنج دقیق
subtlest
U
دقیق لطیف
precise
U
دقیق کردن
instruments
U
الات دقیق
persnickety
U
کاربسیار دقیق
watchfulness
U
دقیق هشیاری
instrument
U
الات دقیق
particularization
U
شرح دقیق
thorough paced
U
دقیق گام
an a calculator
U
محاسب دقیق
sound
U
بی خطر دقیق
precision tools
U
الات دقیق
going-over
U
بررسی دقیق
queasy
U
زیاد دقیق
precise
U
صریح دقیق
goings-over
U
بررسی دقیق
precise
U
خیلی دقیق
precision measurment
U
سنجش دقیق
high accuracy measurement
U
سنجش دقیق
scrutiny
U
بررسی دقیق
pernickety
U
کاربسیار دقیق
sounded
U
بی خطر دقیق
soundest
U
بی خطر دقیق
sounds
U
بی خطر دقیق
correcting
U
دقیق یا درست
correct
U
دقیق یا درست
control
U
توپزن دقیق
precision fire
U
تیر دقیق
imprecise
U
غیر دقیق
corrects
U
دقیق یا درست
precision balance
U
ترازوی دقیق
precision adjustment
U
تنظیم دقیق
precisian
U
خیلی دقیق
arm of precision
U
اسلحه دقیق
precision measuring equipment
U
تجهیزات سنجش دقیق
altitude fine adjustment
دستگاه تنظیم دقیق
precision adjustment
U
تنظیم تیر دقیق
precision lathe
U
ماشین تراش دقیق
a true and accurate report
U
گزارشی درست و دقیق
fine adjustment knob
دکمه تنظیم دقیق
precision adjustment
U
تنظیم دقیق تیر
to pore
[over; on]
U
به مطالعه دقیق پرداختن
precision engineering
U
تکنیک ابزار دقیق
fine turning
U
میزان سازی دقیق
precision bore
U
سوراخ کردن دقیق
astringent
U
سخت گیر دقیق
pin point
U
تعیین دقیق نقاط
fine tuning
U
میزان سازی دقیق
precision casting
U
ریخته گری دقیق
precision drill
U
مته کردن دقیق
precision engineering
U
مهندسی ابزار دقیق
fine sight
U
تنظیم خط نشانه دقیق
inspected
U
ازمایش دقیق بازبینی
pores
U
بمطالعه دقیق پرداختن
pore
U
بمطالعه دقیق پرداختن
measuring magnifier
U
مسافت یاب دقیق
facsimile
U
کپی دقیق از یک متن
facsimiles
U
کپی دقیق از یک متن
precision
U
اندازه گیری دقیق
mind one's P's and Q's
<idiom>
U
خیلی دقیق به رفتاروگفتار
inspecting
U
ازمایش دقیق بازبینی
chronometer
U
ساعت شمار دقیق
meticulous
U
خیلی دقیق وسواسی
tendering
U
دقیق ترد ونازک
zeroes
U
تنظیم دقیق دستگاه
calibration
U
تنظیم الات دقیق
zeros
U
تنظیم دقیق دستگاه
inspect
U
ازمایش دقیق بازبینی
pick someone's brains
<idiom>
U
اطلاعات دقیق به کسی
inspects
U
ازمایش دقیق بازبینی
tender
U
دقیق ترد ونازک
tendered
U
دقیق ترد ونازک
mirror
U
ایجاد کپی دقیق
tenderest
U
دقیق ترد ونازک
off base
<idiom>
U
غیر دقیق ،نادرست
mirrored
U
ایجاد کپی دقیق
mirrors
U
ایجاد کپی دقیق
scrupulously
<adv.>
U
خیلی دقیق وسواسی
edge sharpening
U
دقیق کردن لبه
sticklers
U
سمج خیلی دقیق
probity
U
پیروی دقیق از اصول
particular
U
دقیق نکته بین
stickler
U
سمج خیلی دقیق
zero
U
تنظیم دقیق دستگاه
thread the needle
U
پاس دقیق از بین مدافعان
an i calculation
U
حساب نادرست یا غیر دقیق
formats
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
attenuating
U
تقلیل دادن دقیق شدن
pinpoint target
U
هدف دقیق تعیین شده
attenuates
U
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated
U
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuate
U
تقلیل دادن دقیق شدن
format
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
accuracy
U
تعریف دقیق تر خواهد بود
theodolites
U
زاویه یاب دقیق ثانیهای
theodolite
U
زاویه یاب دقیق ثانیهای
approximate
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
image
U
کپی دقیق از فضایی از حافظه
images
U
کپی دقیق از فضایی از حافظه
punctilio
U
نکته دقیق در ایین رفتار
fine sight
U
تنظیم دقیق زاویه توپ
approximates
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
zero hour
<idiom>
U
لحظه دقیق حمله درجنگ
subtilization
U
ملایمت دقیق و لطیف سازی
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
subtilize
U
دقیق وحساس ولطیف کردن
approximated
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
he was p in his promises
U
درانجام وعدههای خود دقیق بود
nuances
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
exact location
U
تعیین کردن محل دقیق نقاط
metronome
U
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul-searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
precisian
U
شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
soul searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
nuance
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
metronomes
U
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
programming specification
U
مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
zero beat
U
تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
rhadamanthine
U
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
The planes pin- pointed the enemy targets .
U
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com