English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plea of accused U دفاع متهم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
arraign U احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
provcation U در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
samisch variation U واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
russian defence U دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence U دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
defense U دفاع وزارت دفاع
one on one U دفاع یارگری دفاع تک به تک
self defense U دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
taxed with U متهم به
arretted U متهم
culprit U متهم
accused U متهم
prisoner at the bar U متهم
culprits U متهم
accuser U متهم کننده
incriminatory U متهم کننده
charged U متهم شده
to give one the lie U متهم کردن
indict U متهم کردن
indicted U متهم کردن
indicting U متهم کردن
indicts U متهم کردن
inculpable U متهم شدنی
impeach U متهم کردن
plea of accused U مدافعات متهم
impeaches U متهم کردن
denounced U متهم کردن
denounces U متهم کردن
denouncing U متهم کردن
denounce U متهم کردن
accuse U متهم کردن
accuses U متهم کردن
inculpate U متهم کردن
impeached U متهم کردن
charges U متهم کردن
charges U متهم ساختن
be charge with U متهم شدن به
charge U متهم کردن
primary accused U متهم اصلی
charge U متهم ساختن
tax U متهم کردن
delate U متهم کردن
taxed U متهم کردن
accusers U متهم کننده
bewary U متهم کردن
impeaching U متهم کردن
criminator U متهم کننده
taxes U متهم کردن
docks U جایگاه متهم در دادگاه
criminate U متهم بجنایت کردن
criminiate U متهم بجایت کردن
dock U جایگاه متهم در دادگاه
docked U جایگاه متهم در دادگاه
challenges U سرتافتن متهم کردن
challenged U سرتافتن متهم کردن
challenge U سرتافتن متهم کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
renounces U سرزنش یا متهم کردن
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
committed for trial U تسلیم متهم به دادگاه
incriminate U بگناه متهم کردن
incriminated U بگناه متهم کردن
incriminates U بگناه متهم کردن
accusable U قابل اتهام متهم
second defendant U متهم ردیف دوم
incriminating U بگناه متهم کردن
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
sef accusatory U متهم کننده نفس خود
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
they accused him of the ft U اورابه دزدی متهم ساختند
to set up somebody [for something] U کسی بیگناه را متهم کردن
to frame someone U کسی بیگناه را متهم کردن
redirects U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirecting U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirect U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
prisoner at the bar U کسیکه در نزد دادگاه متهم است
redirected U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
co respondent U مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
indicted U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicting U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indict U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
He who excuses accuses himself. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
indicts U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
nemo tenetur se impum accusare U هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
A guilty conscience needs no accuser. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
muck rack U کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
to press charges against someone U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
czech defence U دفاع چک
munition U دفاع
one man block U تک دفاع
fencing U دفاع
apologia U دفاع
apologias U دفاع
pleading U دفاع
advocation U دفاع
defense U دفاع
defending U دفاع
uncovered U بی دفاع
parried U دفاع
parries U دفاع
blocked U دفاع
parry U دفاع
block U دفاع
defenses U دفاع
blocks U دفاع
parrying U دفاع
defended U دفاع
advocacy U دفاع
answering U دفاع
answered U دفاع
defend U دفاع
answer U دفاع
answers U دفاع
tae U دفاع با پا
defends U دفاع
defence U دفاع
vindication U دفاع
incriminate U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminating U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminates U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
to stick up for U دفاع کردن از
two knights' defence U دفاع دو اسب
fencible U قابل دفاع
ward off U دفاع کردن
zone defence U دفاع منطقهای
vindicative U دفاع کننده
uchi uke U دفاع از داخل
war department U وزارت دفاع
two man block U دفاع دونفره
yogoslav defence U دفاع یوگوسلاو
yogoslav defence U دفاع پیرک
extended defense U دفاع گسترده
ego defence U دفاع خود
dutch attack U دفاع برد
double guard U دفاع با دو دست
buckler U دفاع کردن
damiano's defence U دفاع دامیانو
d. armour U اسلحه دفاع
to defend [from] U دفاع کردن [از]
composite defense U دفاع مرکب
closed variation U دفاع تاراش
classical variation U دفاع ارتدوکس
defense in depth U دفاع در عمق
defense in place U دفاع در محل
dory defence U دفاع دوری
deraign U دفاع کردن
department of defense U وزارت دفاع
deliberate defense U دفاع بافرصت
the right of self-defence U حق دفاع از خود
defensive board U دفاع سبد
catenaccio U دفاع بتونی
russian defence U دفاع روسی
pirc defence U دفاع پیرک
pierce the block U شکافتن دفاع
philidor's defence U دفاع فیلیدور
perceptual defense U دفاع ادراکی
parry of debate U دفاع درمنافره
self protection U دفاع از نفس
semi circular parry U دفاع نیمدایره
sham plea U دفاع ناموجه
sham plea U دفاع پوچ
simple parry U دفاع ساده
soto uke U دفاع از خارج
self defence U دفاع مشروع
polish defence U دفاع لهستانی
say a good word for U دفاع کردن
right of self preservation U حق دفاع از خود
right of self defence U حق دفاع مشروع
replication U رونوشت دفاع
scandinavian defence U دفاع اسکاندیناویایی
secretary of defence U وزیر دفاع
propugn U دفاع کردن از
secretary of state for defence U وزیر دفاع
secretary of defense U وزیر دفاع
position defense U دفاع یا پدافندثابت
position defense U دفاع موضعی
special plea U دفاع خاص
offensive block U دفاع تهاجمی
janisch defence U دفاع شلیمان
janisch defence U دفاع یانیش
internal defense U دفاع داخلی
indefensibility U دفاع ناپذیری
pillsbury defence U دفاع پیلزبری
tenability U دفاع پذیری
in self defence U برای دفاع
implead U دفاع کردن
hasty defense U دفاع تعجیلی
fullback U دفاع پوششی
three man block U دفاع سه نفره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com