English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disaffirm U دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
postulate U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulates U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulating U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulated U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
pretend U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
competency of courts U صلاحیت دادگاهها
The courts have unlimited jurisdiction. U دادگاهها اخنیارات نامحدود دارند
countermanding U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermand U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
quarreling U دعوی کردن
suing U دعوی کردن
quarreled U دعوی کردن
quarrelled U دعوی کردن
quarrelling U دعوی کردن
quarrels U دعوی کردن
set up claim to U دعوی کردن
quarrel U دعوی کردن
sued U دعوی کردن
sues U دعوی کردن
sue U دعوی کردن
outgoing U صادره
go to law U اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
stet processus U گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
litigated U طرح دعوی کردن
subduct U ترک دعوی کردن
litigating U طرح دعوی کردن
relinquish a claim U ترک دعوی کردن
traversed U تکذیب کردن دعوی
traversing U تکذیب کردن دعوی
pretend to U دعوی یا ادعا کردن
relinquishes U ترک دعوی کردن
litigate U طرح دعوی کردن
litigates U طرح دعوی کردن
relinquish U ترک دعوی کردن
disaffirm U ترک دعوی کردن
traverses U تکذیب کردن دعوی
quarrels U دعوی کردن منازعه
relinquished U ترک دعوی کردن
quarrel U دعوی کردن منازعه
traverse U تکذیب کردن دعوی
quarreled U دعوی کردن منازعه
quarreling U دعوی کردن منازعه
quarrelled U دعوی کردن منازعه
disclaim U ترک دعوی کردن
disclaimed U ترک دعوی کردن
disclaiming U ترک دعوی کردن
lodge a complaint U اقامه دعوی کردن
disclaims U ترک دعوی کردن
quarrelling U دعوی کردن منازعه
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
judgments U احکام
judgements U احکام
orders U احکام
commansments U احکام
judgement U احکام
dismissal U عزل مختومه کردن دعوی
pretending U بخود بستن دعوی کردن
pretend U بخود بستن دعوی کردن
dismissals U عزل مختومه کردن دعوی
to pretend to wisdom U دعوی عقل یا حکمت کردن
pretends U بخود بستن دعوی کردن
court order U قرار صادره از دادگاه
rebuttable presumptions U احکام قابل رد
statute U احکام قانونی
final awards judgements U احکام قطعی
execution of judgments U اجرای احکام
ten commandments U احکام عشره
astrology U احکام نجوم
precepts of god U احکام الهی
statutes U احکام قانونی
contradictory judgements U احکام مغایر
declaratory judgments U احکام اعلامی
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
bring a suit against a person U اقامه دعوی علیه کسی کردن
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
lodge a complaint against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
litigating U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
treasury note U اسکناس صادره از طرف خزانه
lifo U اولین صادره ازاخرین وارده
exporting U بیرون بردن کالای صادره
lifo last in first out U اولین صادره از اخرین وارده
export U بیرون بردن کالای صادره
filo U اخرین صادره از اولین وارده
exported U بیرون بردن کالای صادره
judicial writ U نامه رسمی صادره از محکمه
magisterial U صادره ازکلانتری یا دادگاه بخش
law of moses U احکام دهگانه موسی
prontonotary U متصدی امضاء احکام
enforcement of judgement U اجرای احکام قضایی
statues of god U احکام یا فرایض خدا
prothonotary U متصدی امضاء احکام
astrology U علم احکام نجوم
decalogue U احکام دهگانه موسی
processes U جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process U جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
redundancies U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
to square up U خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
redundancy U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
decreeing U حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decrees U حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
information U اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
decree U حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decreed U حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
data formatting statements U احکام قالب بندی داده ها
mosaic d. U وضع احکام دینی درزمان موسی
of old U سابق
antecedents U سابق
former U سابق
antecedent U سابق
aforegoing U سابق
predecessors U سابق
one-time U سابق
quondam U سابق
predecessor U سابق
whilom U در سابق
ci devant U سابق
dispensations U وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
dispensation U وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
ex U سابق قدیمی
given above U سابق الذکر
beforetime U سابق بر این
of yon U مال سابق
ex- U سابق قدیمی
before mentioned U سابق الذکر
as before <adv.> U مانند سابق
unabated <adj.> U به شدت سابق
foregoing U سابق الذکر
olden U پیشین سابق
by usage U یا معمول سابق
former shampion U قهرمان سابق
hitherto U سابق بر این
summary conviction U حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
ci devant U متعلق بدوره سابق
lira U لیره سابق اتریش
throwback U باز گشت به سابق
bastille U زندان عمومی سابق در
liras U لیره سابق اتریش
throwbacks U باز گشت به سابق
ex prime minister U رئیس الوزرای سابق
lire U لیره سابق اتریش
antecede U سابق یا اسبق بودن
rebus sic stautibus U به این مفهوم که احکام در ازمنه مختلف دچارتغییر شکل می شوند
as ... as ever <adv.> U آنطور ... مثل همیشه [سابق]
above سابق الذکر مذکور در فوق
mesne process U مراحل مختلفه و احکام وقرارهای مختلف دادگاه تاپیش از دستور اجرا
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
more frequently than ever <adv.> U نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
estonian U اهل جمهوری سابق استونی درشمال اروپا
captain a protest U افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
backsliding U کسی که پس از ترکیکعادت بد به عادت سابق خود باز میگردد
Serbia U کشور سابق صربیا که امروزه جزء جمهوری یوگوسلاوی است
magna carta U فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta U فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
pleadings U افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
stock dividend U سهام صادره بابت سود سهام
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
Lilo U اخرین صادره از اخرین وارده
Lilos U اخرین صادره از اخرین وارده
fifo U اولین صادره از اولین وارده
postliminum U قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
precepts of god U فرایض دینی احکام دینی
case U دعوی
pretensions U دعوی
professions U دعوی
profession U دعوی
quarrels U دعوی
strife U دعوی
claimed U دعوی
claim U دعوی
claims U دعوی
lawsuit U دعوی
quarrelling U دعوی
claiming U دعوی
quarrelled U دعوی
quarreled U دعوی
quarrel U دعوی
lawsuits U دعوی
cases U دعوی
suit at law U دعوی
pretension U دعوی
quarreling U دعوی
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
relinquishment of a claim U اسقاط دعوی
civil action U دعوی مدنی
personal action U دعوی شخصی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com