Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
invite to tender
U
دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bids
U
مناقصه مزایده
tender
U
مناقصه مزایده
bid
U
مناقصه مزایده
tendered
U
مناقصه مزایده
tendering
U
مناقصه مزایده
tenderest
U
مناقصه مزایده
tender
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
bid
U
به مناقصه یا مزایده گذاشتن
bids
U
به مناقصه یا مزایده گذاشتن
tendering
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tenderest
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
by tender
U
از طریق مزایده یا مناقصه
tendered
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
call for tender
U
برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
bid bond
U
ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
bid bond
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
tender bond
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
invitation to tender
U
دعوت به مناقصه
tender notice
U
اگهی دعوت به مناقصه
invitation to tender
U
دعوت به مزایده
bidding
U
پیشنهاد مزایده کردن
bids
U
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bid
U
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
convocate
U
دعوت کردن
ask
U
دعوت کردن
asked
U
دعوت کردن
asking
U
دعوت کردن
asks
U
دعوت کردن
invites
U
دعوت کردن
to call in
U
دعوت کردن
invited
U
دعوت کردن
invite
U
دعوت کردن
to invite
[to]
U
دعوت کردن
[به]
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
to proffer an invitation
U
رسما دعوت کردن
propositions
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
U
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
to throw down the glove
U
بجنگ تن بتن دعوت کردن
to fling down the gauntlet
U
بجنگ تن بتن دعوت کردن
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
U
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
have over
<idiom>
U
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
to bechon to a person to come
U
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
treat someone
<idiom>
U
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
convoke
U
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
bid
U
امر کردن دعوت کردن
bids
U
امر کردن دعوت کردن
low tender
U
مناقصه
tender
U
مناقصه
tenderest
U
مناقصه
tenders
U
مناقصه
tendered
U
مناقصه
low bids
U
مناقصه
tendering
U
مناقصه
bid bond
U
ضمانتنامه مناقصه
public submission
U
مناقصه رسمی
bids
U
پیشنهاد مناقصه
bid
U
پیشنهاد مناقصه
tender notice
U
مناقصه دهنده
official submission
U
مناقصه عمومی
bid bond
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه
tenders conditions
U
شرایط عمومی مناقصه
earnest money
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه
to advertise for bids
U
چیزی را به مناقصه گذاشتن
to invite tenders for something
U
چیزی را به مناقصه گذاشتن
bid guarantee
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه
auctioning
U
مزایده
auctions
U
مزایده
public sale
U
مزایده
tender
U
مزایده
high tender
U
مزایده
high bids
U
مزایده
tendered
U
مزایده
bidding
U
مزایده
auctioned
U
مزایده
tenderest
U
مزایده
auction
U
مزایده
tendering
U
مزایده
bidder
U
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
bidders
U
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
tenderer
U
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
tender bonds
U
ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
put up to auction
U
به مزایده گذاشتن
outcries
U
حراج مزایده
outcry
U
حراج مزایده
appeal for tenders
U
درخواست مزایده
auctioneers
U
متصدی مزایده
auctioneer
U
متصدی مزایده
auction sale
U
مزایده فروش
bid
U
پیشنهاد مزایده
bids
U
پیشنهاد مزایده
sell by auction
U
به مزایده فروختن
high tender
U
به مزایده گذاشتن
biddability
U
مزایده شدنی
highest bidder
U
برنده مزایده
auction of rug
U
حراج و مزایده فرش
to advertise for bids
U
چیزی را به مزایده گذاشتن
licit
U
فروش ازطریق مزایده
to invite tenders for something
U
چیزی را به مزایده گذاشتن
tender guarantee
U
ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
tenderer
U
پیشنهاد دهنده در مزایده یامناقصه
tenderer
U
شرکت کننده در مزایده یامناقصه
calling
U
دعوت
summonses
U
دعوت
summonsed
U
دعوت
summon
U
دعوت
bidding
U
دعوت
summoned
U
دعوت
invitations
U
دعوت
summonsing
U
دعوت
summons
U
دعوت
invitation
U
دعوت
caller
U
دعوت کننده
unbidden
U
دعوت نشده
challenges
U
دعوت بجنگ
invitation to treat
U
دعوت به معامله
letter of invitation
U
رقعه دعوت
challenged
U
دعوت بجنگ
callers
U
دعوت کننده
letter of invitation
U
دعوت نامه
challenge
U
دعوت بجنگ
invitatory
U
متضمن دعوت
uninvited
U
دعوت نشده
boarding call
U
دعوت به بازدید
conference call
U
دعوت به سخنرانی
convocator
U
دعوت کننده
invitation to treat
U
دعوت به مذاکره
invitee
U
شخص دعوت شده
I am invited tonight of all nights .
U
دعوت شدم آن هم امشب
defiance
U
دعوت به جنگ بی اعتنایی
gauntlets
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
rain check
U
نوید یا قول دعوت بعدی
to crash in
[to a party]
U
بدون دعوت وارد شدن
gauntlet
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
to barge in
U
بدون دعوت وارد شدن
crash the gate
<idiom>
U
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
call a metting
U
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
I'd like to ask her out.
U
من دوست داشتم او
[زن]
را به بیرون دعوت کنم.
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .
U
دعوت شما را با منت قبول می کنم
gantlope
U
باند برای دست دعوت به مارزه
to withdraw the invitation to an event
U
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
to disinvite somebody from an event
U
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
gantelope
U
باند برای دست دعوت به مبارزه
please reply
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
raise a fuss
<idiom>
U
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
gatecrasher
U
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
gatecrashers
U
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
pax britannica
U
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
repondez s'il vous plait
[RSVP]
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
I fiddled afew invitation cards.
U
باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
master tournament
U
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
to ask somebody out for dinner
U
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
selling race
U
مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
reserve price
U
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com