English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
invitation to treat U دعوت به مذاکره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bargained U مذاکره
bargain U مذاکره
bargaining U مذاکره
tractate U مذاکره
bargains U مذاکره
negotiations U مذاکره
negotiation U مذاکره
discussion U مذاکره
discussions U مذاکره
interview U مصاحبه مذاکره
discuss U مذاکره کردن
debate U مذاکره کردن
negotiating U مذاکره کردن
interviewed U مصاحبه مذاکره
interviewing U مصاحبه مذاکره
negotiators U مذاکره کننده
negotiator U مذاکره کننده
parleys U مذاکره کردن
negotiant U مذاکره کننده
plateform U سطح مذاکره
proceed with deliberations U اقدام به مذاکره
renegotiation U مذاکره مجدد
tractarian U مقاله مذاکره
interviews U مصاحبه مذاکره
negotiates U مذاکره کردن
conference U گفتگو مذاکره
negotiable U قابل مذاکره
beginning of negotiations U شروع مذاکره
consultations U مذاکره همفکری
parleyed U مذاکره کردن
consultation U مذاکره همفکری
parleying U مذاکره کردن
negotiated U مذاکره کردن
negotiate U مذاکره کردن
parley U مذاکره کردن
conferences U گفتگو مذاکره
symposium U مجلس مذاکره دوستانه
talks U مذاکره حرف زدن
talk U مذاکره حرف زدن
conversing U مذاکره کردن امیزش
converses U مذاکره کردن امیزش
conversed U مذاکره کردن امیزش
converse U مذاکره کردن امیزش
symposiums U مجلس مذاکره دوستانه
talked U مذاکره حرف زدن
renegotiate U دوباره مذاکره کردن
symposia U مجلس مذاکره دوستانه
summonses U دعوت
summoned U دعوت
summonsing U دعوت
calling U دعوت
invitation U دعوت
invitations U دعوت
summon U دعوت
summons U دعوت
summonsed U دعوت
bidding U دعوت
treater U مذاکره کننده طرف گفتگو
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
talk out U مطرح مذاکره قرار دادن
in treaty U مشغول مذاکره و عقد پیمان
parleying U مذاکره درباره صلح موقت
to collapse U بهم خوردن [مذاکره یا فرضیه]
to collapse U درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
parleyed U مذاکره درباره صلح موقت
parley U مذاکره درباره صلح موقت
parleys U مذاکره درباره صلح موقت
to invite [to] U دعوت کردن [به]
challenges U دعوت بجنگ
asks U دعوت کردن
asking U دعوت کردن
caller U دعوت کننده
asked U دعوت کردن
ask U دعوت کردن
invitation to treat U دعوت به معامله
invitation to tender U دعوت به مزایده
invitation to tender U دعوت به مناقصه
uninvited U دعوت نشده
invites U دعوت کردن
convocator U دعوت کننده
convocate U دعوت کردن
conference call U دعوت به سخنرانی
invited U دعوت کردن
unbidden U دعوت نشده
letter of invitation U دعوت نامه
invitatory U متضمن دعوت
to call in U دعوت کردن
invite U دعوت کردن
challenged U دعوت بجنگ
challenge U دعوت بجنگ
callers U دعوت کننده
letter of invitation U رقعه دعوت
boarding call U دعوت به بازدید
sales talk U مذاکره وبازار گرمی برای فروش
to proffer an invitation U رسما دعوت کردن
defiance U دعوت به جنگ بی اعتنایی
tender notice U اگهی دعوت به مناقصه
I am invited tonight of all nights . U دعوت شدم آن هم امشب
invitee U شخص دعوت شده
bring up <idiom> U معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to crash in [to a party] U بدون دعوت وارد شدن
to barge in U بدون دعوت وارد شدن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque). U باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
rain check U نوید یا قول دعوت بعدی
to throw down the glove U بجنگ تن بتن دعوت کردن
to fling down the gauntlet U بجنگ تن بتن دعوت کردن
invite to tender U دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
gauntlet U دستکش اهنی دعوت بمبارزه
gauntlets U دستکش اهنی دعوت بمبارزه
to talk out a bill U مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
to withdraw the invitation to an event U دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
have over <idiom> U شخصی را به خانه خود دعوت کردن
crash the gate <idiom> U بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour . U دعوت شما را با منت قبول می کنم
gantlope U باند برای دست دعوت به مارزه
gantelope U باند برای دست دعوت به مبارزه
to disinvite somebody from an event U دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
treat someone <idiom> U پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
to bechon to a person to come U اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E] U رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
call a metting U تعیین وقت و دعوت برای جلسه
I'd like to ask her out. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
pax britannica U اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
gatecrasher U کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
repondez s'il vous plait [RSVP] U لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
please reply U لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
gatecrashers U کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
raise a fuss <idiom> U قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
convoke U برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
master tournament U مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
I fiddled afew invitation cards. U باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
to ask somebody out for dinner U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
call to order U به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
to join in [on] a conversation U واسطه شدن [میانجی شدن] در مذاکره ای
demarche U بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
proposition U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
telephone conversation U گفتگوی تلفنی مذاکره تلفنی
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
bid U امر کردن دعوت کردن
bids U امر کردن دعوت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com