Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
defiance
U
دعوت به جنگ بی اعتنایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inattention
U
بی اعتنایی
insouciance
U
بی اعتنایی
slight
U
بی اعتنایی
slighted
U
بی اعتنایی
slighter
U
بی اعتنایی
slightest
U
بی اعتنایی
slighting
U
بی اعتنایی
slights
U
بی اعتنایی
incaution
U
بی اعتنایی
incuriosity
U
بی اعتنایی
to trample on
U
بی اعتنایی کردن به
cold shoulder
U
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder
U
بی اعتنایی کردن به
to be d. to
U
بی اعتنایی کردن
cold-shouldering
U
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulders
U
بی اعتنایی کردن به
scorned
U
بی اعتنایی حقارت
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
ice
U
خونسردی و بی اعتنایی
belle indifference
U
بی اعتنایی مفرط
scorns
U
بی اعتنایی حقارت
scorning
U
بی اعتنایی حقارت
cold-shouldered
U
بی اعتنایی کردن به
scorn
U
بی اعتنایی حقارت
shrug off
U
با بی اعتنایی تلقی کردن
to turn a d. ear to
U
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
it was beneath my notice
U
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
summonsed
U
دعوت
bidding
U
دعوت
summonses
U
دعوت
summon
U
دعوت
summoned
U
دعوت
invitations
U
دعوت
summonsing
U
دعوت
calling
U
دعوت
invitation
U
دعوت
summons
U
دعوت
letter of invitation
U
رقعه دعوت
convocate
U
دعوت کردن
to call in
U
دعوت کردن
to invite
[to]
U
دعوت کردن
[به]
letter of invitation
U
دعوت نامه
invitation to treat
U
دعوت به مذاکره
challenges
U
دعوت بجنگ
ask
U
دعوت کردن
asked
U
دعوت کردن
asking
U
دعوت کردن
asks
U
دعوت کردن
invite
U
دعوت کردن
invitation to tender
U
دعوت به مناقصه
uninvited
U
دعوت نشده
boarding call
U
دعوت به بازدید
unbidden
U
دعوت نشده
convocator
U
دعوت کننده
conference call
U
دعوت به سخنرانی
challenged
U
دعوت بجنگ
invitation to treat
U
دعوت به معامله
invitatory
U
متضمن دعوت
caller
U
دعوت کننده
invited
U
دعوت کردن
invitation to tender
U
دعوت به مزایده
callers
U
دعوت کننده
challenge
U
دعوت بجنگ
invites
U
دعوت کردن
to proffer an invitation
U
رسما دعوت کردن
tender notice
U
اگهی دعوت به مناقصه
I am invited tonight of all nights .
U
دعوت شدم آن هم امشب
invitee
U
شخص دعوت شده
to barge in
U
بدون دعوت وارد شدن
gauntlets
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
to crash in
[to a party]
U
بدون دعوت وارد شدن
gauntlet
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
invite to tender
U
دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
U
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
to fling down the gauntlet
U
بجنگ تن بتن دعوت کردن
rain check
U
نوید یا قول دعوت بعدی
to throw down the glove
U
بجنگ تن بتن دعوت کردن
I'd like to ask her out.
U
من دوست داشتم او
[زن]
را به بیرون دعوت کنم.
to disinvite somebody from an event
U
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
to withdraw the invitation to an event
U
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
treat someone
<idiom>
U
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
have over
<idiom>
U
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
crash the gate
<idiom>
U
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .
U
دعوت شما را با منت قبول می کنم
to bechon to a person to come
U
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
U
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
call a metting
U
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
gantelope
U
باند برای دست دعوت به مبارزه
gantlope
U
باند برای دست دعوت به مارزه
please reply
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
gatecrashers
U
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
repondez s'il vous plait
[RSVP]
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
gatecrasher
U
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
raise a fuss
<idiom>
U
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
pax britannica
U
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
convoke
U
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
master tournament
U
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
I fiddled afew invitation cards.
U
باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
to ask somebody out for dinner
U
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
propositions
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
bid
U
امر کردن دعوت کردن
bids
U
امر کردن دعوت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com